رمان مانلی پارت 9 - رمان دونی

#پارت_9

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

 

به سمت آشپزخانه به راه افتادم و ظرف میوه را از دستش گرفتم.

_مامان زودتر غذا رو بیار بخورن برن دیگه من هنوز کلی از کارهام باقی مونده.

 

چپ چپی نگاهم کرد.

_عیبه خجالت بکش دختر، همین مونده به‌خاطر گِل بازی تو اجازه بدم عمه‌هات پشتم حرف در بیارن که خونه‌داری بلد نیستم.

 

اخمی کردم.

_گِل بازی نیست و سفالگریه… دیگه شرمنده من عقلم نکشید مثل بچه‌های مردم مهندس بشم.

 

نچی کرد و به سمت بیرون هلم داد.

_برو زبون درازی نکن بچه الان فکر می‌کنن چه‌خبره وایسادیم تو آشپزخونه به پچ پچ.

 

پوفی کشیدم و با قدم‌های بلند از آشپزخانه بیرون زدم.

 

مامان زهره همیشه همین‌گونه بود.

 

داداشم چی میگه، عمه‌هات چی می‌گن، مردم چی می‌گن!

 

هیچوقت برای خودش زندگی نکرده بود و تلاش می‌کرد من و فرشته را هم از این طریق سر به راه کند ولی خداروشکر هیچ‌یک از ما حتی اندکی هم شبیه به مامان نبودیم.

 

بعد از این که ظرف میوه را روی میز گذاشتم سریع به سمت باغ به راه افتادم.

 

هربار که به اینجا می‌آمدند یا بساط کباب به راه می‌انداختند یا مشغول بازی و خوش‌گذرانی می‌شدند.

 

انگار که برای تفریح به شمال رفته بودند.

 

شنیدن صدای داد و بیدادشان باعث شد نگاهم را بینشان بچرخانم.

 

فرشته و سیما یک تیم شده بودند و باربد و نریمان تیم دیگر.

 

می‌دانستم سر نیم ساعت نشده دخترها را کبود می‌کنند.

 

نگاهم ناخودآگاه دور تا دور باغ به دنبال نامی چرخید.

 

به محض دیدنش که گوشی به دست به یکی از درختان باغ تکیه داده بود و خیره نگاهم می‌کرد دستپاچه شدم…

 

ولی نگاهم را ندزدیدم!

 

خیره در چشمان جست‌وجو‌گرش قدم بعدی را که برداشتم جسم محکمی به صورتم اصابت کرد و صدای جیغ دردناکم بلند شد!

 

سریع دستم را روی بینی‌ام گذاشتم و از درد نالیدم.

 

اشک به چشمانم هجوم آورد و تند تند راه خودش را به صورتم باز کرد.

_اه جلوت رو نگاه کن مانلی بازی رو خراب کردی!

 

با شنیدن صدای طلبکار سیما چشمانم گرد شد و دستم را بیشتر به بینی‌ام فشردم.

 

از شدت درد نمی‌توانستم حرف بزنم یا دستم را بردارم.

 

چندلحظه بعد باربد بود که اولین نفر رسید و سریع جلوی پایم زانو زد.

 

خواست حرفی بزند که صدای تیز و بلند نامی باعث شد همه خشکشان بزند.

_دِ مگه کورید؟ حواستون کجاست؟

 

زیر چشمی متوجه شدم که سایه‌ی بلند باربد را به کنار هل داد و سریع دستش را به صورتم رساند.

_مانلی؟ دستت رو بردار ببینم نشکسته باشه!

 

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 29

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان

  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه، اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکاران ابدی جلد اول به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاد

    #گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم )       خلاصه رمان :   من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد ‌و کلمات ناقص میمانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کویر عشق

  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قمار جوکر
دانلود رمان قمار جوکر به صورت pdf کامل از عطیه شکری

    خلاصه رمان قمار جوکر :   دخترک دو قدم به عقب برداشت و اخم غلیظی کرد: از من چی می خوای؟ چشمان جوکر برق عجیبی زد که ترس را به دل دخترک راه داد: می خوام نمایش تو رو ببینم سرگرمم کن! – مثله این که اشتباه گرفتی نمایش کار توعه نه من! پسرک جوکر پشت دست دختر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمستان ابدی به صورت pdf کامل از کوثر شاهینی فر

    خلاصه رمان:     با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می ِکشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بانو
بانو
1 سال قبل

رمان قشنگی
فقط خواهش میکنم منظم پارت بزارین🙏

آسمان
آسمان
1 سال قبل

خیلی کم بود🙁

Fateme
Fateme
1 سال قبل

اخی طرفداری نامی ای ژونم

الهام
الهام
1 سال قبل

عالیههه ننه ❤️

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x