رمان نغمه دل پارت سوم

طی یه تصمیم یهویی گفتم: من میخرمش

همه ساکت شدن حتی مائده هم دست از گریه برداشت

_چی داری میگی؟

_گفتم میخرمش هرچقدر که باشه

مرد پقی زد زیر خنده و اخماشو کشید تو هم

: چی داری میگی؟ جونت اضافه کرده؟

با اخمای در هم و جدیت کامل گفتم: بیاین معامله کنیم

کشوندمش تو باغ و اروم حرف زدیم اولش گفت نه ولی قیمت رو که شنید گل از گلش شکفت و قبول کرد.

فکر نمیکردو اینقدر مرد هول و پولکی باشه که با 150 میلیون کوتاه بیاد اما شانس اوردم و سوار خرش شد و رفت

_اقا مهندس چطوری راضیشون کردی؟

_هیچی حاج حسن گفتم مائده رو میخرم مرتیکه پولکی هم قبول کرد

چهره پیرمرد غمیگین شد حقم داشت

_چقدر فروخت بچمو؟

_150میلیون

_صد و پنجاه میلون؟

چشماش گرد شده بود، طبیعی هم بود اینجا روستاس و این مبلغ براشون پول کلونی به حساب میومد

_پسش میدم مهندس

_این چه حرفیه حاج اقا کی حرف پس دادن زد؟

_بالاخره باید دینمو پرداخت کنم

میدونستم این پیرمرد ادم صدقه بگیر نیست و همین فردا یه تیکه زمین و خونشو میفروشه تا پولمو بده دلم نمیخاست همین یه ذره درامد هم ازش بگیرم ۱۵٠ میلیون برای منی که پول مداد طراحیم و کاغذاش میشه 200 میلیون حکم پول خورد رو داشت و چون میدونستم قبول نمیکنه مجبور شدم بگم

_حاجی من دخترتو میبرمش تهران برام کار کنه برای اینکه خودشم وقتی باهام صحبت میکنه راحت باشه یه صیغه یه ساله میخونیم تا اونموقع برام کار میکنه و بعد یه سال برمیگرده پیش خودت

حاجی با خجالت چون میدونست چاره ای نداره قبول کرد و شب بخیر کنان رفتم خونه

رضا با دهن باز گفت: الان چه غلطی کردی؟

_هیچی زندگی یه دخترو نجات دادم

_میدونی اگه زهره بفهمع کشتت؟

_قرار نیست بفهمه، همون خونه مجردیم رو براش حاضر میکنم میره اونجا درسشو میخونه و زندگی میکنه منم به وظیفه شوهر بودنم وسایل مورد نیازشو فراهم میکنم براش

_نمیدونم خودت میدونی شب بخیر

چراغو خاموش کرد و خوابید ولی من تا صبح به اینده ای که با این دختر قرار بود یکی باشه فک کردم.

…………

صبح با اومدن عاقد لام تا کام حرف نزد و فقد یه بله گفت و بعد از خداحافظی با پدرش به سمت تهران حرکت کردیم

سرش تمام مدت پایین بود

_گردنت شکست اینقدر پایین گرفتیش بچه

_را… راحتم اقا

نمیخاستم ازم بترسه

_مائده خانوم من اوردمت اینجا چون پدربزرگت نمیخاست حق الناس به گردنش باشه نیاوردمت که ازارت بدم

حرفی نزد و اروم سر تکون داد

وختی رسیدیم تهران از رضا خدافظی کردیم و رفتم سمت خونه مائده

(مائده)

درو برام باز کرد و رفتیم تو خونه خیلی خوشگل بود ولی رون نمیشد حتی لبخند بزنم

_خب مائده خانوم به خونت خوش اومدی اینجا خونه توعه و از این به بعد اینجا زندگی میکنی

_خانم کجان؟

جا خورد از حرفم

_خانم اینجا خودتی و کسی جز من رفت امد نداره

با اینکه از تنهایی تو این خونه ترسیدم ولی گفتم:

_ چشم ممنونم

_خب بیا اتاقتو نشون بدم

به همراهش رفتم

اتاق قشنگی بود و دخترونه

_خیلی ممنون اقا

سری تکون داد و شب بخیری گفت و رفت

از یه طرف خیلی خوشحال بودم از یه طرف دلتنگ حاج بابام که معلوم نیست کی قراره ببینمش

صبح وقتی بلند شدم و بیرون رفتم دیدم نیست حتی اسمشم نمیدونستم

رفتم توی اشپزخونه و در یخچالو باز کردم همه چی بود

بعد صبحانه رفتم جلو اون تلوزیون عظیم الجثه و مشغول کانال اینور اونور کردن شدم

4.6/5 - (45 امتیاز)
[/vc_column_inner]
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطمه زهرا
فاطمه زهرا
1 ماه قبل

متاسفم برای نویسنده این رمان

فاطمه زهرا
فاطمه زهرا
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
1 ماه قبل

انقدر زن رو حقیر کرده که میگع من میخرمش به جز این مسئله داستان تکراری داره به جز تکراری بودن با روند خوبی جلو نمیره و و کلن داستان ها شده این که دختره بد بخته و به پسره نیاز داره در حالی که میشه رمان های بهتر نوشت مثل زیتون که دختره شخصیت قوی داره اگه هم این جور رمان ها مد نظرتونه انقدر داستان باید جذاب بشه که مخاطب جذب شع مثل تارگت و دلارای

فاطمه زهرا
فاطمه زهرا
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
1 ماه قبل

و کلن امیدوارم توی رمان های بعدیت موفق باشی عزیزم ❤

هلنا
هلنا
1 ماه قبل

چرا با نوشتن این چیزا آزار به هم جنس خودتون رو تایید می کنید ؟ اگه زهره می رفت صیغه ی مرد دیگه می شد قطعا طلاقش می داد. زهره هر چقدر هم آدم مزخرفی باشه باز هم اونا تو زندگی مشترک اند و کسی حقه خیانت نداره

v.v.v
v.v.v
پاسخ به  هلنا
1 ماه قبل

آره این یجورایی خیانت به زهره اس هرچه قدر هم اون بد باشه

یه نفر
یه نفر
1 ماه قبل

انگار داستانش شبیه داستان زاده نوره

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
عضو
1 ماه قبل

ادا دیگ وقت شوور کردنته فک نمیکردم بتونی رمانی ب این خوبی بنویسی😂💞

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
1 ماه قبل

اگه شوور بود ک من الان اینجا نبودم😂
نهههه من شما رو دست کم گرفته بودم😌💗

ꫧᎥᎯҞה
ꫧᎥᎯҞה
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
1 ماه قبل

اگه شغل آیندتونه سعی کنید قشنگ تر بنویسید کل رمانا شدن با این موضوع حداقل کمی فکر کنید
تو این رمان به زهره هم بی احترامی ضده اگه زهره میرفت صیغه یه مرد دیگه میشد کلی حرف پشت سرش میزدن و طلاقش میداد ولی اینکه میره زن میگیره خیانت حساب میشه زهره هرچه قدر هم آدم بدی باشه احساس داره
کمی تو نوشتن رمان دقت و فکر کنین
با اینجور نوشتنا نویسنده معروف نمیشید باید رماناتون ایده و داستان جدیدی داشته باشه من خودم رمان نویسم چندساله و سعی میکنم داستان های جدیدی رو موضوع رمانم کنم
و اینکه تو این چند پارت میشه فهمید قلمتون قویه پس مطمئنا قلمتون با داستان جالب و جدید رمانی خیلی خوب میشه

Yas
Yas
1 ماه قبل

گلبم 🥺😍

Zoha
1 ماه قبل

به نویسنده عزیز قصد جسارت ندارم ولی خب شما توی پارتتون گفتید که امیر علی میبرتش خونه ی مجردیش و بعد وقتی مائده وارد خونه شد گفت چه اتاق دخترونه و قشنگی ؟ مگه توی خونه ی مجردی یه پسر میتونه یه اتاق دخترونه باشه؟ و اینکه چطور پدربزرگ مائده راحت به یه پسر اعتماد میکنه و مائده رو دست اون میده؟🤨🙃😁😁

آخرین ویرایش 1 ماه قبل توسط Zoha
17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x