رمان نغمه دل پارت29

(محمد علی)

تو اشپزخونه داشتم وسایل صبحانه رو میزاشتم رو میز که صدای جیغ مائده اومد

ترسیده و سراسیمه وارد اتاق شدم

وقتی منو دید بیشتر جیغ کشید و گریه کرد

_برید بیرون

برعکس رفتم سمتش

_چیشده قربونت بشم؟ درد داری

_برین

پتو رو مچاله کرده بود دور خودش و با لکنت میگفت:

_ب.. برین

پتو رو محکم کشیدم که گریه ش اوج گرفت

_خون… خو… خون

اولین بارش بود و این خونریزی طبیعی بود ولی برای مائده ترسناک و خجالت اور

_مائده جانم نترس قربونت برم طبیعیه

_توروخدا برین… خجالت میکشم

_خجالت چی اخه؟ من دیشب همه چیو دیدم

همینطور داشت هق میزد رفتم تو حمام و وان رو پر کردم

اروم بغلش گرفتم و گذاشتمش تو وان

چشماشو بست، فکر کردم خابیده ولی دیدم صورتش شد گچ دیوار

ترسیده زنگ زدم به مادرم

_الو مامان

_جانم سلام چیشده؟

_مامان مائده…..

مامان با دکتر خانوادگیمون اومده بود قبل اینکه اونا بیان اروم مائده رو از وان اوردم بیرون و لباس تنش کردم

(مائده)

چشامو وا کردم تو اتاق بودم رو تخت

سوزن رفت توی پوستم و پوستم رو سوزوند

دیدم علی وارد اتاق شد با یه سینی

_سلام وروجک نازنازیم

با صدای گرفته گفتم:

_چیشده؟

_هیچی اتیش پارم یکم زیادی لوسه حالش بد شد دکتر خبر کردم

متعجب گفتم:

_دکتر؟

_اهوم دکتر، الان مامانم برات کاچی درست کرده باید بخوریش

خجالت زده گفتم:

_وای مامانم فهمید؟

خندید

_اون وقتی تورو با اون صورت فرستاد پیش من همه چیو میدونست

_وای

در باز شد

_سلام دخترم

با خجالت گفتم:

_سلام مامان ببخشید افتادین تو زحمت

_این چه حرفیه، بشین صبحانت رو بخور، جون داشته باشی نوه ام رو بدنیا بیاری

 

محمدعلی خندش رفت به هوا و من سرم بیشتر رفت تو یقه لباسم

_مامان جان من از خدامه ولی مائده خانوم رو نمیدونم

نگاهش رنگ شیطنت گرفت که مامان گفت:

_بفرما برو سرکارت شما

متعجب گفت:

_کجا برم؟

_سرکار، همرو سپردی دست رضای بدبخت، پاشو برو من با عروسم کار دارم

_حالا شد عروستتت؟

_محمد علی بلند شو و علا از گوش میگیرمت میندازمت بیرونا

با چشای گرد شده گفت:

_هرچی ابهت بود زدی با خاک یکسان کردی که مادر من

_محمد علی

_چشم بانو رفتم نزن

اومد بغلم کرد و روی سرمو بوسید

_مراقب خودت باش وروجکم

رفت و منو خجالت زده تر از قبل کنار مادرجون گذاشت

_واقعا بعد دیشب هنوزم ازش خجالت میکشی؟

_ب.. بله

خندید

_پس یه عروس خجالتی گیرم اومده

مسکوت لبخندی زدم

_بیا این کاچی رو بخور جون بگیری

_دوست ندارم کاچی

_بخور باعث میشه درد دلت کمتر شه

به زور نصفه شو خوردم

_استراحت کن یکم

_اخه…

_اخه نداره دخترم استراحت کن من پیش ماهگلم

دردم کمتر شده بود ولی هنوزم بدنم خسته بود، دکتر گفته بود بدنم ضعیفه و باید تقویت شم

چند ساعتی گذشته بود و بلند شده بودم مادرجون داشت میرفت و هرچی اصرار کردم نموند

_مراقب خودت باش دخترم

_چشم

_خداحافظت

بعد رفتنشون محمد علی هم رسید

_ به سلام خانوم فکر کردم هنوز تو رختخوابی

_نه حالم خوبه

_بیا برو بشین بهتر بشه

نشسته بودم رو تخت که بازم سینی به دست اومد داخل

_این چیه؟

_جیگر بخور جون بگیری

_نه توروخدا من دوست ندارم

اخم کرده گفت:

_اگر میخای نخوری به مریم بانو خبر بدم؟

برای اینکه با مادرشوهر در نیوفتم به اجبار چند تا سیخ خوردم

_اییی بسه دیگههه مگه معدم چقد جا داره؟

وقتی دید دیگه نمیتونه چیزی به خوردم بده رضایت داد و سینی رو گذاشت رو میز عسلی و اومد کنارم دراز کشید و منو گرفت تو بغلش و شکمم رو ماساژ داد

_ببخشید

_برای چی؟

_بخاطر من اینطوری شدی

_نه… من خودمم میخاستم

یهو نیم خیز شد و با چشای گرد شده نگام کرد که تازه فهمیدم چی گفتم

_یعنی.. یعنی نمیخاستم شمارو اذیت کنم

خندید

_بله بله شوهرتو دوست داری نمیخای اذیت شه

با خجالت خندیدم

_فقد مائده خانم گفته باشم من اینقدر اروم نیستما؟ ایندفعه باهات مراعات کردم دفعه بعد تا جیغ و دادتو در نیارم ولت نمیکنم

با خجالت سرمو گذاشتم بین سینه ش و خابیدیم

سه هفته بعد….

(محمد علی)

روزا میگذشت و وسعت عشق ما بیشتر میشد تا یک ماه دیگه طلاق میگرفتم دادگاه به نفع من جلسه رو اعلام کرد و خداروشکر کارا افتاد رو غلتک

میخاستم مائده رو به همه نشون بدم

با مادر مشورت کردم و قرار شد اخرین ماه یه مهمونی تو خونش ترتیب بده

(مائده)

_امروز مادرت گفن برم پیشش

_خوب عروس مادرشوهر گرم گرفتین ها

_بله پس چی؟

_وروجک باز داری انگولکم میکنی ها اینطوری سرتقانه جواب منو نده

به قول خودش دلبرانه خندیدم

_زود نهارتو بخور بریم

_چرا خودت نمیخوری؟

_من.. من میل ندارم شکلات خوردم سیرم

_مثه اینکه شکلات رو باید برات جیره بندی کنم، هزار بار بهت گفتم شکلات جای نهارو نمیگیره

حرفی نزدم ولی دروغ گفتم بهش

چند وقتی بود حالت تهوع داشتم و بیحال بودم هردفعم ازم میپرسید حالم خوبه یا نه میگفتم خوبم و بخاطر کار خونه خستم

_بدوو دیگهه

_باشه اتیش پاره وایسا کت مو بردارم کشتی منو

تا ماشین ترمز نگه داشت درو باز کردم تند گفتم:

_خدافظ

دستمو گرفت

_وایسا ببینم کجا؟ خشک خشک میخای بری؟

_علی میدونستی خیلی پرویی؟

شونه ای بالا انداخت

_خب انرژی ندارم

خیلی زود بوسه ای رو گونش کاشتم و پریدم بیرون

تا به خودش بیاد درو زدم و مادرجون درو باز کرد

_سلام مادرجون

بغلش کردم

_سلام دخترم خوبی؟

_بشین یه دمنوش بیارم بخوریم

دمنوشو برداشتم تا بخارش خورد به بینیم عوق زدم و سریع رفتم دستشویی

با هر عوق زدنم نصف جونم میومد بالا

_خوبی دخترم؟

_ب… بله

_تازگی ها اینجوری؟

_دو سه روزه همش حالم بده

نشوندتم رو مبل و برام اب قند اورد

یکم حالم بهتر شده بود و مادرجون تو فکر بود

_پاشو بریم یه ازمایش بده

_ازمایش چی؟

_بارداری

متعجب گفتم:

_چی؟

_بیا بریم خودت میفهمی

با هزار ترس و لرز خون دادم و یه عالمه منشی زیر میزی گرفت تا یه ساعته جوابشو بدن بهمون

جوابو که به دکتر نشون دادیم از جوابی که دکتر بهمون داد قلبم از حرکت افتاد

من…من حامله بودم؟

یعنی داشتم ارزوی علی رو براورده میکردم؟

من قرار بود مادر بشم

فقد از خوشحالی گریه میکردم

مادرجونم گریه میکرد و خدا رو شکر میکرد

_خدایا شکرت علی بفهمه بال در میاره

_نه مادرجون لطفا بهش نگین

4.6/5 - (62 امتیاز)
[/vc_column_inner]
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
86 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Yas
Yas
25 روز قبل

آخی🙃
گلبممم🥺
اکلیلی شد🥺

Tamana
Tamana
25 روز قبل

کلا رمانها یه جوری شده زود حامله میشن… خداروشکر زندگی طبیعی و نرمال اینطوری نیس ، وگرنه من هیچوقت ازدواج نمیکردم، بچه دوست دارماااا اما انقدر زود نح😐😂😂😂😂

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  Tamana
25 روز قبل

زندگی طبیعی هم اگر رعایت نشه پیشگیری نشه
همین قدر زود اتفاق میوفته مخصوصا اگر دختر رابطه اولش باشه

Tamana
Tamana
پاسخ به  خواننده ناشناس
25 روز قبل

👌🏻🤦‍♀️
اوهه آره🤦‍♀️🤦‍♀️

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

میگم اتفاقا باید با یکی حرف بزنم مگر ن میترکم

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  ◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
25 روز قبل

مائده جان عزیزمن حرف بزن هم خودت آروم بشی هم من بدونم خواهرم داره بازندگیش چیکار میکنه
چرا آدم رو جون بسر میکنی

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
26 روز قبل

آبجی ادا
داخل داستانت دوتا از خواسته های محال من رو اجابت کردی من رو بهشون رسوندی
سپاسگزارم دردونه

آخرین ویرایش 26 روز قبل توسط خواننده ناشناس
◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  خواننده ناشناس
26 روز قبل

یکیش بچه بود دومیش وی بود ؟

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  ◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
25 روز قبل

فکر کنی متوجه میشی
بچه آرزوی محال نیست ولی با شرایط من انصاف نیست یک موجود بی گناه تو این دنیا بیاد

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  خواننده ناشناس
25 روز قبل

نشدم میشه بگی

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  ◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
25 روز قبل

نه

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
25 روز قبل

بهت میگم دردونه آبروت میره؟
باشه آبجی دیگه بهت نمیگم

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
25 روز قبل

😂😂😂خوندم دردونه
من راحتم آبجی
دوستندارم اذیت بشی عزیزم با من تعارف نکن راحت باش از این به بعد رعایت میکنم بهت نمیگم عمو خوبه؟😂

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
26 روز قبل

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦

پاسخ به Aramesh

 ۴ ساعت قبل

وایییییی حاملسس 😂 اره اره
ادا ی چندتا از اخلاقای مائده واقعی رو بنویس قشنگ شرح بده تا همشون ب غلط کردن بیوفتن
.
.
.
میخوای من اخلاق های واقعی مائده رو بگم؟

آخرین ویرایش 26 روز قبل توسط خواننده ناشناس
◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  خواننده ناشناس
26 روز قبل

بگو😐

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  ◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
25 روز قبل

آتیش پاره
دلبر
لجباز
بلای جون
شیطنت از سر روش میباره ولی به وقتش مظلوم حتی مواقعی هم که مظلوم میشی سرتقی
اینقدر شیطنت میکنه که آبرو برات نمیزاره
بازم بگم یا کافیه؟
میخوای موارد رو شرح بدم تا برات سوالی نمونه هی خودتو به اون راه نزنی

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

گوبخور بزار ببینم چی میگه علی بگو

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  ◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
26 روز قبل

ب درک بابا حوصلع بحث ندارم علی خواستی بگو نخواستی هم ولش

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  ◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
25 روز قبل

چرا شما دوتا اینقدر بی ادب شدین هی بهم فحش میدین🤨 قدیم اینطوری نبودین الان چی شده؟

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
25 روز قبل

گفتم آبجی😉

Ftm
Ftm
26 روز قبل

این رمان رو دور تنده😂

آدلن
آدلن
پاسخ به  Ftm
26 روز قبل

حق انگار فقط میخواد پارت بده

Nika
پاسخ به  آدلن
26 روز قبل

سرعت رمان به اندازه هست و خواننده های رمان رو خسته نمی کنه ، داستان رو خیلی کش نمی ده و جذاب تره !
و اگر شما علاقه ای با داستان هایی با سرعت لاک‌پشتی داری و دوست داری یک پات بخونی که فقط صحبت آقای X با خانم Y باشه ، پیشنهاد می کنم که رمان دیگه ای رو بخونی و خوندن این رمان رو متوقف کنی !

آدلن
آدلن
پاسخ به  Nika
26 روز قبل

#حق_گفتم

شما حرص نخور یه انتقاد از نویسنده کردم تو چیکاره ای؟
بعدشم نه اینکه انقدر زود پیش بره و قبل از این محمد و زهره از هم طلاق بگیرن مائده حامله شه یا مثلا مادر محمد علی زود نباید با ازدواج این دوتا موافقت میکرد و حداقل یکم سرسخت میبود

Nika
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

مرسی از حمایتت عشقم 😍🥰

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  آدلن
26 روز قبل

بانو این رمان از شخصیتهای حقیقی استفاده کرده
تقریبا اخلاقای همه افراد همینی هست که بیان شده

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  خواننده ناشناس
26 روز قبل

همینی که هست از فردا همینم نی 😂

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  ◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
25 روز قبل

وروجک

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
25 روز قبل

🥀🥀خواهش خواهششش

Nika
پاسخ به  آدلن
26 روز قبل

منم به عنوان خواننده نظرم دادم
بعدشم شما وقتی نظرت میدی ، نباید انتظار داشته باشی همه باهات موافق باشن
#لطفا از خواب بچگی بیدارشو😏
۱.درمورد بارداری مائده ، دست آدم نیست که هر وقت دلش بخواد باردار بشه ! بلکه بارداری یکسری فاکتور ها و شرایطی داره که اگر مهیا بشه ، خانم باردار میشه ! بعضی وقت ها با یک بار تلاش بچه دار میشی و بعضی وقت ها بیشتر !
۲. درمورد طلاق علی و زهره ، این تقصیر علی که دیر اقدام کرد ، فرایند طلاقم خیلی زود تموم نمیشه و بلکه خیلی هم طولانی هست مثلا اگر دو نفر توافقی از هم جدا بشن ، کلی جلسه ی دادگاه و مشاوره دارن تا بالاخره از هم جدا بشن که خودش چند ماه طول میکشه!
۳. درمورد مامانش ، کدوم مامان رو دیدی که به فکر بچه اش نباشه و به فکر عروسش باشه ! مطمئن باش که مامان علی دیده که زهره و علی طلاق عاطفی گرفتن و دیده علی با مائده خیلی خوشحال هست ، قبول کرده و بعدشم پسرش اون رو رسما در عمل انجام شده قرار داده و دختر مردم رو به عقد خودش در آورده! در آخر مجبور قبل کنه چون آخرش مائده زن علی بود !

Nika
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

خواهش میکنم 😍🥰

آدلن
آدلن
پاسخ به  Nika
25 روز قبل

#شما_خودت_از_خواب_بیدار_شو_بعد_نظر_بده

بعله معلومه هیچکس با انتقاد من موافق نیست چون تنها کسایی که زیر این رمان کامنت میزارن دوستای نویسنده که اگه عنم بنویسه میگن عالیه

neda
عضو
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
25 روز قبل

انتقاد پذیر باش فرزندم 😂 😂 😂
تازه بعضیا فحشم میدن 😂🤣

atena
عضو
پاسخ به  آدلن
25 روز قبل

نمیدونم تو چرا میسوزی خخ

Aneyeta
Aneyeta
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

اوکی ، خواهش ولی منم اینجا اصل نمیدم بیب بازم معذرت .💚

Aramesh
26 روز قبل

ویییییی خدا حاملس😍 چقدر خوشحال شودم ادا جون یه پارت دیگه بده

آخرین ویرایش 26 روز قبل توسط .........Aramesh..
Aramesh
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

باشه عزيزم مرسی هروقت داشتی بزار 😊

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  Aramesh
26 روز قبل

وایییییی حاملسس 😂 اره اره
ادا ی چندتا از اخلاقای مائده واقعی رو بنویس قشنگ شرح بده تا همشون ب غلط کردن بیوفتن

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

الان تو اوج جهنمی شمااا؟😐

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

گمشو جلو چشمم نباش

Aramesh
پاسخ به  ◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
26 روز قبل

م که میگم دیگه مائده دیگه مائده سابق نمیمونه دیگه خجالت حالیش نیست 😂

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  Aramesh
26 روز قبل

جررر

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
26 روز قبل

۱۳۴ دیدگاه ها
تازه‌ترین
خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
۱ روز قبل
ℰ𝒹𝒶

نویسنده

پاسخ به Aramesh

۱۳ ساعت قبل

اونکه بعله 😌
میرم پیش شوخرم 😌 😂 😂
ولی بازم حق ندارین بیاین
.
.
‌.
بلههههههه؟؟؟

میبینیی؟اخرشم هعی نوا بگه نکن ببینم کوش اون دوتا گوش بیصاحاب😐

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

اصلا فکرشم نکن

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  ◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
26 روز قبل

خودش که درست توضیح نمیده تو بگو داره بازندگیش چیار میکنه؟

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  خواننده ناشناس
26 روز قبل

گند میزنههههههه

خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
پاسخ به  ◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
25 روز قبل

خب بگو داره چیکار میکنه
اونو که میدونم داره گند میزنه درست حرف بزن ببینم داره چیکار میکنه

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
26 روز قبل

ی محصولی هست ک نمیزارع انسان ها انقد زود بدبخت شن😐😂آخه لامصب هنوز عقد نکرده حامله شدی؟؟سذعتتتتت محمد علی

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

حیف حال ندارم مگر ن ی فصل کتک داشتی پیشم

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

تو همه کاره ای همه اتیشا از گور تو بلند میشه

Tamana
Tamana
پاسخ به  ◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
26 روز قبل

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣نوااااا بسههههه🤣🤣🤣

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  Tamana
26 روز قبل

ععی چی بگویم😂 حالا ک اینجوریه چشم

Tamana
Tamana
پاسخ به  ◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
26 روز قبل

😂😂😂بی بلا

Nika
26 روز قبل

هوراااااا💃🏻🕺🏻🥳
نی نی دارن😍
دستت مرسی ادایی 💋

بانو
بانو
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

بازم پارت بده🤷🤤

بهار
بهار
پاسخ به  بانو
26 روز قبل

یک پارتدیگه غروب بده

آیوکاوا
آیوکاوا
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

پارت بده تروخداااا

Aramesh
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
26 روز قبل

یه پارت دیگه بده خواهشن ادا جون
وای مائده میخاد خودش به علی بگه سوپرایز شه چقدر عاشقانه 😍❤

86
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x