رمان نغمه دل پارت35

 

 

(راوی)

هرچه صدایش کرد جوابی دریافت نکرد

به اورژانس زنگ زد تمام مدت استرس نبود رفیقش عین خوره به جانش افتاده بود

به بیمارستان که رسیدند دکتر گفت هرچه زودتر باید عمل بشه

تنها کاری که میتوانست انجام دهد این بود که به مائده زنگ بزند

باید او اینجا بود در کنار شوهرش

در دوراهی زنگ زدن و نزدن بود که گوشی اش زنگ خورد مائده بود و مجبور بود جواب بده

_الو

_ سلام اقا رضا خوبین خبری نشد؟

_ع… علی

_علی چی؟

نمیتوانست یگوید رفیقش، برادرش، مرحم دردانش روی تخت بیمارستان در حال جان کندن است

_علی… تو اتاق عمله

مائده جیغ زد

_چییی؟

_مائده خودتو زود برسون توروخدا

جانی در بدنش نمانده بود

به زور لباسی به تن کرد و ساک کوچکش را برداشت گریه کنان بدون اینکه به بی بی بگوید چه شده رفت به سمت ترمینال

اوتوبوس یک ساعت دیگر حرکت میکرد و طاقت نداشت صبوری به خرج دهد

مجبورا تاکسی شخصی که مردی دندان گرد بود کرایه کند

(مائده)

علی من رو تخت بیمارستان بود، برای چی؟ چه اتفاقی افتاده در نبودم؟

راننده با غر با سرعت میرفت

وقتی رسیدم حتی صبر نکردم بقیه پولمو بگیرم و رفتم داخل بیمارستان

نفس نفس زنان به منشی گفتم:

_سلام محمد علی شمس اینجا اوردن کدوم بخشه؟

_بخش مغز و اعصاب

وا رفتم، علی چش شده بود که تو بخش مغز و اعصاب بود؟

وقتی رسیدم دیدم رضا دست به سر نشسته

_چیشده؟ علی کجاست؟

سرشو بالا گرفت

_سلام زنداداش بیا بشین رنگ به رخسار نداری

_کجاس؟

_تو اتاق عمله نترس

بغضم ترکید

_علی من چش شده هان؟ چرا اینجاست؟ اونکه خوب بود

_نمیدونم بخدا منم تازه فهمیدم

_چیو؟

تا اومد جواب بده دکتر اومد

_چیشد دکتر؟

_وضعیت بیمار وخیمه رفته تو کما امکان مرگ نباتی بالاس و سطح هوشیاری پایینه

جیغ زدم

_نههههههه

احساس کردم خون با فشار به سرم هجوم و اورد و سیاهی مطلق

چشمامو که وا کردم رو تخت بودم و سرم به دست

سرم هنوز گیج میرفت بلند شدم و سرمو از تو دستم کشیدم بی توجه به سوزش و خون روی دستم خاستم بلند بشم

_خانوم اروم باشین این حجم استرس برای جنین ضرر داره دستتونم داره خون میاد

بچم؟!

پدر بچه م رو تخت بیمارستان اونوقت من به فکر بچم باشم؟

رضا اومد داخل

_ابجی یه دقه اروم باش بشین

_میخام ببینمش

_نمیشه

جیغ زدم

_گفتم میخام ببینمش

پرستار هشدار داد

_ارومتر چخبره

_باشه باشه بزار دستتو پانسمان کنه داره خون میاد

پرستار بهم لباس مخصوص داد و گفت فقد پنج دیقه وقت دارم برای دیدن شوهرم

_علی؟

_……

_چرا نمیگی بهم جانم؟ چرا بازم با عشق نگاهم نمیکنی؟

اشکام گوله گوله میومد پایین دست خودم نبود

دکتر: دو میلی گرم زود

_علی بیدار شو توروخدا

دکترا دست از شوک زدن برداشت و دکتر رو به پرستار گفت نیازی نیست امپولو بزنی

پرستار دست نگه داشت

_چرا امپولو نمیزنین؟ دیگه نیازی نیست نه؟ خوب شد؟

رو به رضا که مات مونده بود گفتم:

_حتما نیازی نیست بخاطر همین نزدن دیگه اره؟

رفتم سمت علی

_عشقم؟ بیدار شو خاهش میکنم

داشتن وسایلو ازش میکشیدن

رضا اومد و دستمو گرفت

_ابجی بیا بریم

جیغ زدم

_کجااا بریممم هاان؟ میگم علی خوب شد بیا نگاش کن، فقط یکم خسته س نیم ساعت دیکه بیدار میشه مطمئنم

داشتن به زور میبردنم بیرون

هرچقدر علیو صدا زدم جوابمو نداد

زیر پام خالی شد و افتادم

(شش ماه بعد)

_خیلی باید مراقب باشی مائده، امکان زایمان زودرس بالاس

_چشم دکتر حواسم هست

_قرصای قلبتو درست مصرف میکنی؟

_بله خانم دکتر

_بازم هشدار میدم، استرس، کار زیاد حتی پیاده روی ساده هم براتون سمه

_چشم حواسم هست خانم دکتر

_هفته بعد بازم بیا چکاپ مراقب خورد و خوراکتم باش

رفتم بیرون از مطب دکتر که بی بی زنگ زد

_جانم بی بی؟

_رفتی دکتر مادر؟

_بله الان اومدم بیرون

_بچها سالم بودن؟

_بله مادرجون سالمن هردو

_خب خداروشکر یه اژانس بگیر و بیا

_چشم

با شکمی که از خودم جلو تر میرفت ماشین گرفتم و رفتم خونه

وقتی پیاده شدم دیدم اقا محسن بغل خونمونه و تا منو دید اومد سمتم

_سلام مائده خانم خوبین؟

_سلام ممنون

خیلی مرد محترم و چشم پاکی بود

_کاری داشتین؟

_والا یه چند وقتی هست میخاستم یه حرفی رو خدمتتون بزنم

_بله بفرمایین

_والا نزدیک شش ماهه همسایه ما هستین منم کم و بیش میسناسین و منم از زندگیتون خبر دارم که همسرتون فوت شدن، میخاستم اگر جسارت نباشه با خانواده بیایم برای امر خیر

مسخ شده نگاهش کردم و سرمو انداختم پایین

_بیخشید

درو باز کردم و سریع رفتم داخل

(دلم برای علی تنگ میشه هعیی🙂🤧)

4.5/5 - (65 امتیاز)
[/vc_column_inner]
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
73 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Month
10 روز قبل

رمان خیلی خوبیه کاش زودتر پارت هارو بزارب انقدر ما خمار بقیه نباشیم و اینک من تازه وارد این وب شدم کسی میتونه بگ چطور رمانام رو بزارم🙂

Sheyda
Sheyda
18 روز قبل

متزنزعمطنطنفنلاممزمطفخسعج😐
شتتتتتتتت‌مائده‌ازتنهایی‌‌ب‌علی‌پناه‌اورد‌بعدعلی‌هم‌مردرفت‌تنهاش‌گذاشت‌یاااااااااااا،این‌اصلن‌خوب‌نیسسسس‌

Sheyda
Sheyda
18 روز قبل

چراعلی‌مرد😐
نبایدمیمرددااااا

SAMA
SAMA
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
18 روز قبل

وایییی قربون دستتت ادایییی

SAMA
SAMA
19 روز قبل

ادا جون بزار دیگهههه تروخدا نویسنده دلارای هم نمیزاره شما هم نمیزاری یه تارگت خوب پارتگذاری میشه که اونم روح و روانتو ازت میگیره ای خدا نمیدونم به نتیجه امتحانام فکر کنم یا نتیجه رمانا 😭 😭

آخرین ویرایش 19 روز قبل توسط SAMA
بانو
بانو
19 روز قبل

حداقل امروز یه پارت عیدی می‌دادی 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

Aida
Aida
20 روز قبل

پارت جدید کی میاد ؟

🙃...
🙃...
20 روز قبل

چرا درست پیامای آدمو تایید نمیکنید من از دیروز تاحالا چندبار پیام دادم هیچکدومشونم بد نبود ولی تایید نشده🥲

ناشناس
ناشناس
20 روز قبل

یعنی واقعاً مرد ؟؟؟؟
خوب اینشکل خیلی چرت میشه
ولی بنظر من نمرده چون اگه میکرد هیچ وقت از زبونش حرف نمی‌زد

نواشون
نواشون
21 روز قبل

من قشنگ میفهمم مائده چی میکشه:))خدا ب مثلشون صبر بده

،،،
،،،
پاسخ به  نواشون
20 روز قبل

دلم واس این دوتاخون شده خیلی سخته یکیودوس داشته باشی نتونی پیشش باشی

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
Maedeh
پاسخ به  ،،،
20 روز قبل

دوتا خون کیان؟

🙃...
🙃...
پاسخ به  Maedeh
20 روز قبل

آیلینه میگه دلش
برای علی و مائده دلش خونه

نواشون
نواشون
پاسخ به  🙃...
20 روز قبل

اها چی بگم

نواشون
نواشون
21 روز قبل

محمد علی عادت داره
دور شه و تماشا کنه شاید محمد علی نمرده باشه
داره درد میکشه میخاد برگرده وقتی خوب شد شاید دورادور حواسش به مائده هس،تماشگر خوبیه علی

ArEs
ArEs
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
21 روز قبل

بیب بهشون حق بده که فک کنن تقلیده چون با واقعیت جور نمیاد

آخرین ویرایش 21 روز قبل توسط ArEs
🙃...
🙃...
پاسخ به  ArEs
21 روز قبل

قسمتی و تیکه ای هایی از رمانش واقعیته گلی عشق محمدعلی و مائده مریضی محمد جدایی شون اینا واقعیته خب قسمتهایی هم زاییده ذهن نویسنده اس بابا بنده خداهم رمان اولشه مینویسه تلفیقی از واقعیت و تصوره دیگه درک نمیکنم دوستان چرا اینقدر تخریب میکنن اگر از این رمان خوششون نمیاد خو نخونن کسی مجبورشون نکرده ولی اینجوریم دل نشکنن دلشکستن با انتقاد زمین تا آسمون متفاوته🙃

نواشون
نواشون
پاسخ به  🙃...
21 روز قبل

مینویسم تا کمی حال دلم خوب شود
مینویسم تا اتش دلم خاموش شود
مینویسم تا بگویم گرچه دیر اما
این نیز هم بگذر🙃💔خستگی درمان نداره گلم

امیدوارم تهش علی جدی جدی خوب شه
همین بسه

🙃...
🙃...
پاسخ به  نواشون
21 روز قبل

منم 🙂
مایی خودتی؟

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
Maedeh
پاسخ به  🙃...
20 روز قبل

خودمم:)

🙃...
🙃...
پاسخ به  نواشون
21 روز قبل

منم فاطمه یاس🥲

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
Maedeh
پاسخ به  🙃...
20 روز قبل

شناختم

🙃...
🙃...
پاسخ به  نواشون
21 روز قبل

آحی دوستداشتی بیا گفتینو باهم حرف بزنیم🙃
اینم لینکمه
goftino.com/c/nqblt0
فقط باید کپیش کنی بعد بزنی تو گوگل🙂

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
Maedeh
پاسخ به  🙃...
20 روز قبل

میام اجی ولی فعلا گوشی خودم دستم نیست هروقت گرفتم میام
الآنم قایمکی برداشتم ی مامانم وصل شدم سیمکارتمو شکونده گوشیمم گرفته میام عشقم

🙃...
🙃...
پاسخ به  Maedeh
20 روز قبل

اللهی بمیرممم برات ان شاءالله همه چیز درست میشه آجی غصه نخور

نواشون
نواشون
پاسخ به  🙃...
20 روز قبل

خدانکنه🙃بعید میدونم درست شه
خدا خیلی وقته منو یادش رفته:)))

🙃...
🙃...
پاسخ به  نواشون
20 روز قبل

این حرفا رو نزن الکیم به خودت انرژی منفی نده من مطمئنم همههههه چی درست میشه بعدم اصلا هم اینطور نیست خدا تورو فراموش نکرده آجی ماییم که خواسته ی دلمونو از خدا نمیخواییم ماییم که با رفتارمون از خدا دور میشیم تو میدونستی سر دعوایی که تو سایت پیش اومد بعدش من چقدر کتک خوردم🥲
به حدی که الان دستم تو گچه بنظرت برم یقه ی کی رو بگیرم برم از خدا شاکی بشم؟ راستشو بخوای اولش از همه شاکی بودم از محمداز خدا از علی اززززز همه بعدش دیدم نباید از هیشکی شاکی باشم همه ی اتفاقایی که پیش اومد تقصیر خودم بودم پس دورت بگردم آدم اول باید با انصاف به قضیه نگاه کنه بعد حکم کنه که خدا منو فراموش کرده🙃
که من مطمئنم خدا بنده هاشو فراموش نمیکنه🙂 فقط ما بلد نیستیم با خدا حرف بزنیم خواسته ی دلمونو بیان کنیم

آخرین ویرایش 20 روز قبل توسط 🙃...
نواشون
نواشون
پاسخ به  🙃...
19 روز قبل

هعی چرا سر چی

،،،
،،،
پاسخ به  نواشون
20 روز قبل

این روزام باهمه خوبوبدیش میگذره امیدتوازدست نده غصه نخورعزیزم ب خودت زمان بده

نواشون
نواشون
پاسخ به  ،،،
19 روز قبل

چی بگم امیدوارم

ناشناس
ناشناس
پاسخ به  نواشون
20 روز قبل

یعنی نمرده؟؟؟

نواشون
نواشون
پاسخ به  ناشناس
20 روز قبل

شاید ن

سارا
سارا
22 روز قبل

نویسنده قلمش به شدت ضعیفه و کل رمان رو به جز این پارت به تقلید از رمان زاده ی نور نوشتن، رمان رو خیلی سریع و عجله ای دارن خلاصه می کنن مخصوصا پارت آخر که خیلی الکی نقش اول میمیره نویسنده شدن و رمان نوشتن به همین الکی ها نیست و باید به خواننده ی رمان احترام گذاشت، درست و به موقع پارت گذاری کرد، حتی اینکه دیر به دیر پارت گذاری می کنید رو به تقلید از نویسنده رمان دلارای انجام میدید😐

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  سارا
22 روز قبل

خب اخه اصن رمان زیاد پیش نرفته برا نتیجه گیری ضعیف یا قوی بودن بعد اینم فکر نکنم پارت اخرش بوده باشه بعدشم همه نویسنده ها از یه جایی شروع کردن دیگه رمان اول که از همون ابتداش قوی نیس تازه این رمان هرچی میره جلوتر داره بهتر میشه
بی انصافیه یکم درمورد پارت گذاری اینجوری بگیم چون تا قبل شروع امتحانات پارت گذاری عالی بود الان خب امتحان دارن همه یکم باید درک کنیم عزیزم🥰

SAMA
SAMA
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
22 روز قبل

نظر منم همینه

🙃...
🙃...
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
21 روز قبل

منم با نظرت موافقم غزل

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  🙃...
21 روز قبل

بوس به کلت اجی😘😘

🙃...
🙃...
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
21 روز قبل

قومونت بشم 😍😍

کاربر
کاربر
22 روز قبل

این دیگه چه رومان مسخره و بی سر و ته ایی برو بابا یک هفته ما رو معطل خودش کرده بچه کوچولو

نواشون
نواشون
پاسخ به  کاربر
22 روز قبل

عزیزم خوشت نمیاد میتونی بقیشو نخونی😘

یلدا
یلدا
22 روز قبل

وای علی کوشته شدددد!

یلدا
یلدا
22 روز قبل

ای باباااااااعلی رو چرا کشتی؟

پریناز
P:z
22 روز قبل

واقعا مرد؟؟
وای
انتظار نداشتم

ArEs
ArEs
22 روز قبل

فک کنم قصدت کشتن تمام شخصیت ها باشع …..🔪🔪🔪🔪🔪

ArEs
ArEs
22 روز قبل

کرمتو ریختی بلاخره؟😐لباس مشکی هم ندارم بپوشم 😐💔🖤

neda
عضو
پاسخ به  ArEs
22 روز قبل

وای 🤣🤣🤣

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  neda
22 روز قبل

عع ننه نداا خوبییی مانلی نمیزاریی براموننن؟🥺

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  ArEs
22 روز قبل

😂😂😂😂😂😂دختری یا پسر اگه دختری بیا من بت بدم😂

ArEs
ArEs
پاسخ به  ℰ𝒹𝒶
21 روز قبل

جرعت نداری بکشی 😏

Sheyda
Sheyda
پاسخ به  ArEs
18 روز قبل

هاییییی‌ننم😂😂😂😂😂

بانو
بانو
22 روز قبل

جون عمت حالا که رمان اینجوری کردی حداقل امشب یه پارت دیگه بده ملت دق نکن 😐 😐 😐

آخرین ویرایش 22 روز قبل توسط بانو
73
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x