رمان گرداب پارت 372 - رمان دونی

 

 

 

 

سورن سری برای البرز تکون داد و گفت:

-زودتر جمع کن پسر داره شر میشه..

 

-خیلی بدجنسین..

 

در کمال تعجب دنیز هم گفت:

-بابا یه ذره فقط..اندازه ی همون قبلی..

 

کیان با ابروهای بالا انداخته به دنیز نگاه کرد و گفت:

-دیدین جنبه ندارین..

 

خندیدم و گفتم:

-بابا اون همش دلستر بود..انقدر کم بود که تو گلومون موند…

 

البرز زد زیر خنده و سورن به سختی خنده ش رو جمع کرد…

 

مظلومانه گفتم:

-تورو خدا..هان؟..

 

نمی دونم سورن چه اشاره ای کرد که البرز سرش رو به تایید تکون داد…

 

سورن با جفت دست هاش صورت من رو قاب گرفت و جلوی صورت خودش نگه داشت و محکم گفت:

-این اولین و اخرین بار بود پرند..خب؟!..

 

-خب..

 

صورتم رو ول کرد و البرز لیوان هارو به دست من و دنیز داد…

 

با شک به محتوای داخلش نگاه کردم و گفتم:

-گولمون زدین؟..فقط دلستر ریختین؟..

 

البرز چشم غره رفت و دنیز با تاسف نگاهم کرد و با حالت کش دار و بامزه ای گفت:

-سر تورو سورن گرم کرد اما من دیدم..چند قطره فقط ریخت بعد دلستر رو خالی کرد توشون….

 

بلند زدم زیر خنده:

-کثافتا..

 

کیان به سورن و سورن به البرز نگاه کرد و البرز گفت:

-خدا امشب رو به خیر بگذرونه..

 

سورن چشم و ابرویی اومد:

-جمع کن..زود جمع کن..

 

#پارت1994

 

بی توجه بهشون لیوانم رو زدم به لیوان دنیز و گفتم:

-به سلامتی خودمون..

 

دنیز هم حرفم رو تکرار کرد و دوتایی محتوای لیوان رو یک نفس سر کشیدیم…

 

لیوان رو محکم کوبیدم به تخت و رو به البرز گفتم:

-مرسی برار..

 

با خنده نگاهم کرد و سر تکون داد..

 

سرم رو چرخوندم و نگاهم به سورن افتاد و یهو با ذوق گفتم:

-عشقم..

 

البرز پق زد زیر خنده و کیان هم همراهیش کرد و دنیز با اینکه نمی دونست چی به چیه اون هم خندید….

 

سورن دستش رو دور شونه هام حلقه کرد و کشیدم سمت خودش و من لم دادم تو بغلش….

 

البرز هم شیشه مشروب که تقریبا دو سومش خالی شده بود رو جمع کرد و دوباره زیر تخت گذاشت….

 

همه به پشتی هایی که روی تخت بود تکیه داده بودن و من هم تو بغل سورن ولو شده بودم….

 

انگشت اشاره ام رو بالا بردم و یکی یکی به همه شون اشاره کردم و گفتم:

-می دونین چقدر دوستتون دارم؟..

 

با خنده نگاهم کردن و من بلند ادامه دادم:

-خیلی دوستتون دارم..

 

دنیز خیلی جدی انگشت شصتش رو به تایید بالا گرفت و سرش رو بالا و پایین کرد:

-همچنین..

 

البرز هر هر خندید و گفت:

-اینا با دلستر فاز گرفتن؟..

 

با اخم نگاهش کردم:

-ببند بابا..فکر کردی نفهمیدیم دلستر به خوردمون دادی؟…

 

-تازه می دونستی و رفتی تو فاز؟..

 

-گمشو البرز..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 71

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان برگریزان به صورت pdf کامل

    خلاصه رمان : سحر پدرش رو از دست داده و نامادریش به دروغ و با دغل بازی تمام ارثیه پدریش سحر رو بنام خودش میزنه و اونو کلفت خونه ش میکنه. با ورود فرهاد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.6 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر

  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد زینب می شه. این اتفاق تاثیر منفی زیادی روی زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان میان عشق و آینه

  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بر دلم حکمی راند به صورت pdf کامل از سحر نصیری

    خلاصه رمان:     بهترین دوست بابام بود و من دختر خونده و عزیز دلش بودم! چهارده سال ازم بزرگتر بود و عاشق رفتار مردونه‌ش شدم! اون هرچیزی که میخواستم بهم میداد به‌جز یک چیز، خودش رو…! هیچ‌جوره حاضر نبود به رفاقتش به پدرم خیانت کنه و با دلبریام وسوسه بشه پس مجبور شدم یه شب که مسته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x