۲۷)
کامیار بدون حرفی رفته بود بالا و نگار جون هم نزاشته بود من برم.. گفته بود تو به حرفای صد من یه غاز کامیار توجه نکن و بمون..
ولی من واقعا تو فکر رفتن بودم.. اگه اونطوری که خودش میگفت واقعا مزاحمش بودم، حتی یک دقیقه هم نمیخواستم بمونم..
ولی مادرش اجازه نداد برم و بلاتکلیف نشستم توی هال پیش منیره و نگار جون..
برای ناهار پایین نیومد و مادرشم به منیره گفت لازم نیست صداش بزنی، غذاشو ببر بالا همونجا بخوره پسره قدرنشناس..
مادر کامیار زن فوق العاده یی بود که بخاطر یه غریبه به پسرش خودش غضب کرده بود.. عدالت چیزی بود که هر کسی تو ذات خودش نداشت و این زن روز به روز منو بیشتر شیفته اصالت و صفات خوبش میکرد..
عصر هم شب شد و روز تموم شد ولی نه کامیار اومد پایین نه من رفتم بالا.. قرصهاشو میدادم منیره میبرد بالا براش و میگفت در اتاقشو بسته و چراغا خاموشه..
از اینکه هنوزم دلم براش میسوخت تعجب میکردم.. اون مرد سنگدل و بی احساس دل سوختن نداشت..
ساعت ۲ شب بود که تلفنم زنگ زد.. تک زنگ بود و من از تعجب شاخ درآوردم وقتی دیدم شماره کامیاره..
هم دلم از خوشی قیلی ویلی رفت که بالاخره صدام زده، هم اینکه نگران شدم که شاید حالش بد شده باشه..
سریع از روی تخت بلند شدم و یه تیشرت سفید روی تاپم پوشیدم و رفتم بالا..
چراغ اتاقش روشن بود ولی من دیگه غلط میکردم بدون کسب اجازه برم داخل..
از توی سالن صداش زدم، گفت
_بیا تو
رفتم توی اتاقش.. دستاش توی جیب شلوار گرمکنش، تکیه داده بود به دراور و گویا منتظر من بود..
_زنگ زدین آقای کیان، کاری داشتین با من؟
_بشین
اشاره کرد به صندلی مقابل میز توالت.. صندلی رو کمی کشیدم عقب تر و نشستم..
همونطوری مثل شمر ذی الجوشن وایساده بود بالا سرم و نگام میکرد..
_حرفایی که مامانم گفت راست بودن؟
_بله
_چرا اینکارو کردی؟.. مگه من کس و کار توام؟
_نه خوب ولی.. من..
_من چی؟.. حرفتو بزن
تصمیم گرفتم تته پته نکنم و همه چیو بهش بگم، گناه که نکرده بودم..
_آقای کیان من بطور تصادفی شما رو توی بیمارستان دیدم و از آنجاییکه از ظاهرتون معلوم بود مثل بقیه بیمارها نیستین، کنجکاو شدم که چرا اونجایین.. پرس و جو کردم و فهمیدم بیمار روانی نیستین و فقط حمله های عصبی دارین.. فکر کردم که میتونم کمکتون کنم.. یعنی در واقع دلم خواست که بتونم شما رو از اونجا بیارم بیرون
با دقت داشت به حرفام گوش میکرد..
_چرا؟
نمیدونستم چی جوابشو بدم..
_نمیدونم
_نمیدونم که نمیشه.. بالاخره یه هدفی داشتی که خونه زندگیتو ول کردی اومدی خونه یه دیوونه
_شما دیوونه نیستین، این چه حرفیه
_تو از کجا میدونی دیوونه نیستم؟.. مگه وقتی حمله عصبی بهم دست میده منو دیدی؟
_ندیدم ولی میدونم دیوونه نیستین.. من حس میکنم
_با تکیه بر احساساتت اومدی خونه یه مرد روانی شب و روز موندگار شدی؟.. تو دیگه چه دلی داری
مسخره م میکرد یا جدی بود نمیدونم.. جوابشو ندادم..
_پدر و مادرت چطوری قبول کردن که دختر جوونشونو بفرستن برای پرستاری یه مرد دیوونه؟
دیگه نتونستم حرفاشو تحمل کنم و از جام بلند شدم و محکم گفتم
_ببینید آقای کیان، اولا که مدر و مادر من به من اطمینان دارن و میدونن کار اشتباهی نمیکنم.. دوما به خودتون انگ دیوونگی نزنین.. خودتونم مثل من میدونید که مشکل شما قابل حله.. شما به توجه و آرامش احتیاج دارین تا حالتون بهتر بشه.. نه اینکه توی آسایشگاه بین به قول خودتون دیوونه ها بمونین و داروهای قوی و مضر آرامبخش بهتون تزریق بشه
_شما دکتری اونوقت؟
لعنتی مسخره م میکرد ای خدا..
_بله دکترم، حرفیه؟
فهمید که دیگه عصبانیم کرده و اون یکی روی لیلی ستوده رو میبینه بعد از این..
رفت نشست روی تختش.. من هنوز سرپا بودم..
_خانم دکتر من اگه نخوام شما معالجه م کنین کیو باید ببینم؟
پاهاشو انداخت روی هم و تکیه داد به تاج تخت..
چقدر جذاب بود لعنتی.. چه ژستی داشت با اون قد بلند و قیافه مغرورش..
نگاهم افتاد به عکس گاندی که روی روی دیوار اتاقش بود.. سبک و سلوک مهاتما گاندی رو دوست داشتم و کتابهایی در موردش خونده بودم..
برگشتم بهش نگاه کردم و گفتم
_آقای کیان، گاندی میگه انسان غرق که بشود میمیرد.. چه در دریا، چه در رویا، چه در دروغ، چه در گناه، چه در خوشی، چه در کینه و انتقام.. من به حرفش چیزی اضافه میکنم و میگم انسان اگر در غم و تنهایی هم غرق شود قطعا میمیرد..
با کنجکاوی نگاهم میکرد و انگار توجهش جلب شده بود بهم..
_شما خودتو غرق کردین تو غم و غصه ها و ترسهاتون.. یه دیوار بتنی کشیدین دور خودتون و نمیزارین کسی دستشو دراز کنه به تنهاییتون.. به من اجازه بدین کمکتون کنم.. خواهش میکنم بزارین پرستارتون باشم و هر چی که از دستم برمیاد انجام بدم.. هم بخاطر خودتون هم بخاطر نگار جون
کمی همونطوری با چشمای سیاه سردش نگاهم کرد و بعد دستاشو توی هم قفل کرد و گفت
۲۸)
_از خط قرمزای من رد نمیشی.. زرت و زرت پانمیشی بیای بالا به هر بهونه ای.. صبر میکنی تا خودم صدات کنم.. نزدیکی بیش از حد ممنوعه.. خوش ندارم هی ببینمت.. برام خط و نشون نمیکشی و پررو نمیشی.. اگه اوکیی با اینایی که گفتم بمون اگر نه صبح جمع کن برو
آخ که دلم میخواست خفه ش کنم ولی حیف که ادب و متانت دست و پامو بسته بود.. چاره ای جز قبول شرطهاش نداشتم..
_باشه هر طور که شما بخواین ولی منم شروطی دارم
_تو نمیتونی شروط داشته باشی
_میتونم.. شمام باید بخاطر مادرتون بیشتر بیایین پایین و همراهیش کنین.. منم به این شرط، شروط شما رو قبول میکنم وگرنه با حمایت نگار جون تو این خونه میمونم و به خواسته های شمام عمل نمیکنم
تو چشماش یه رد خنده دیدم ولی مطمئن نشدم..
از روی تخت بلند شد و گفت
_میتونی بری
این یعنی قبول کرده بود، چون نه نگفت و من خوشحال از نتیجه این راند رفتم پایین..
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 9
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
مهرناز جونم پارت نداریم؟😅
مرسیییی😘
رمان گرگ ها چرا هر روز پارت نداره؟؟….
دوستان چت روم ۴۴……
افرین پوری باریکلا عین مامانت درس خونی
شههههههههههههههاااااااااااااااااااااااابببببببببببببببببببببب
بله؟
علیک سلام
نسترن دوستم پیام داده کات کرده من باید برم دلداریش بدم امشب نیستم
شب خوش
باش گلم راحت باش…
شبت خوش…
مواظب خودت باش..
نسترن سایت شیری شده ی چت رومی چیزی بزن اهههههه
والا نمیدونم اجازه دارم بزنم یا نه…
وگرنه بلدمم ….
بدون اجازه نمیشه
بابای
راستی نسترن تو ی برنامه خوب برای ویرایش عکس نمیشناسی
نه نمیشناسم من عکس میگیرم ویرایش نمیکنم..
چون گوشیه خودش لولو رو تبدیل به هلو میکنه😂😂😂😂😂
😂😂😂😂😂
حداقل میگفتی خودت نچرال خوبی
خخخخ
تو همه جوره عزیزی😂😂
از نسترن پرسیدی ،ولی من جواب میدم
Picsart خوبه
اعههه شهاب سلام خوبی..
شهاب ایدی سایه خراب بودا …
سلام
خوبم
تو خوبی؟
ینی چی خراب بود؟
مرسی ممنون…
والا دادم فاطی ایدیش رو گفت که میزنم نمیاره بالا…
من کلا از اینستا خوشم نمیاد
برادر باتو نیستما با سایه هستم ..
سایه
ایدی سایه رو میخواسته….
مگه منظورت ایدی سایه نیس که دادم؟
چرا منظورم با همونه …
فاطی میگه نمیاره …
بعد به تو میگم میگی کلا از اینستا خوشم نمیاد…
الان من گیج شدم
چون خوشم نمیاد ،زیاد ازش سر در نمیارم.
بهش گفتم فاطمه ایدیشو می خواد اونم گفت.
دیگه نمیدونم مشکل کجاست
اهان گرفتم چی شد…
شهاب تو یکبار دیگه ایدیشو بده من تایید نمیکنم ببینم این دفعه درسته یا نه…
مرسی دستت دردنکنه …
بهش میدم ….
مرسی شهاب👌
خاهش
نسترن دیروز ازت سوال پرسیدم نبودی
گفتم اگه قیمت سکه بالاس برم زن سابقمو کتک بزنم تا مهرشو ببخشه
نه نزنیشا خاک تو سرت میره دادگاه ..
میگه زدم بعد بیشتر ازت پول میگیرن زندانم میری…
پس چیکارش کنم؟
هیچ بسپارش به خدا…
چوت خدا صدا داره نداره چی میگن همون ..
میخواد زندگیمونو خراب کنه😂😂
جهنم و ضرر ، مهرشو میدم
عزیزم اشکال نداره فراری منو بفروش واسه مهرش بره به درک😂😂😂
نه خودم دارم نگران نباش
باش گلم هرجور صلاح میدونی …..
نفسم فقط نرو زندان که نفسم برات میره😂😂😂😂
خدایا از دست تو😂
خدایا از دست من😂😂😂
شماره مومو دیگه مائده….
بدم راحت کن خودتو….
😉😂
منم دارمش میخوای؟؟
عزیزم بخاطر علاقه زیادی که مومو به من داره من جز نفراتی ام که خودش شخصا بهم پیام داده😂😂😂😂
ماعده اون پایین دستور العمل رو بهت دادم درست اجراش بکن باشه؟؟
این دیگه از شانس بسیار زیبای توهه😂😂
بچه ها نیکا گفت فعلا تا یه مدت نمیام سایت
نگرانم نشید
وا چرا؟؟؟؟؟؟
مگه میشه؟؟مگه داریم؟؟
نه عزیزم خودم دارم
مرسی
این کامنت اشتباهی اومده
شبتون خوش(حس شعر گفتن نیست).
شب خوش پوریا…
همچنین
همچنین
نسترن تو که میای کامنتام با سرعت برق تایید میشه🤩
خدایا مرسی عشقمو آفریدی
خدایا …
مرسی عشقمو افریدی….
فدات عزیزم…
♥️♥️♥️♥️
😍😍😍
خو دیگه من رفتم
خوش باشید
فعلا خدافظ💙
فعلاا
شبت خوش به چیزای خوب فک کن
پوووووووووووررررریییی و دوشکا برید بخوابید شیفت ما دیگه گذشته میبینمتون فردا صبح ساعت ۸
شبتون بخیر دوستان گل منم برم شیفت
برو به سلامت منم تا یه نیم دیگه میرم.
چخبرا امروز دلبرا؟
.
.
مارال اخرش میترسم من و مومو بخوره!😑
.
.
ممد دقیق بگم چی دعا کنم؟ آدرس دقیق بده زود اجابت بشه😂
هرچی دستت اومد دعا بکن!!فقط زود تر.مشخصاتی که دادم یادت نره ها.
خخخخ
ینی دهنت ممد😂😂😂
باشه
مشخصات یادت نره یه باره خدا یه سیاه بی اعصاب بندازه بغلم.همون مشخصات رو برای خدا بگو تا دقیقا همونو بده.
نه بابا فک کنم سرکاری بود
اصلا چ غلطی میکنه ؟ مگه چی تو گوشیت داری؟ بگو برو پخشش کن …
نه بابا چه سرکاری!
کانال مدرسه مون و آموزش و پرورش هم گذاشته بود
من میترسم😨
نترس بابا هیچ غلطی نمیکنه
نسترن کجا بودی
سلام جانانم …
درحال درس خوندن بودم عزیزم…
از صبح که بلند شدم نخوابیدم تا الان دیشبم ساعت۳.۴خوابیدم…
ای جان خانوم درس خونم
نسترن ی سالن عقد خفن پیدا کردم بزار خواهرم بیاد اسمشو بپرسم آخر هفته بریم
جوننن تو فقط پیدا کن…
دیدی چه حسودن به ما تبریک نگفتن…
مارال امروز داخل گروه مدرسمون یه دعوا هایی بود من کیف میکردم من هیی دعوا رو بیشتر میکردم😂😂😂
مباااااااااااارک
مرسیییی 🌹🌹
آخ خانوم وحشیه من
نه بابا بچه ها خبر ندارن
وحشی بودم نه!
اععههه
مارال جان شما الان پدر شوهر می ؟
اره پدر شوهرته!!
سلام کن..
عروس بی ادب!
😂😂😂
هنننن؟
نسترن این چی میگه؟
من عقیمم هیچ مسئولیتی قبول نمیکنم
نه نیستی بچه خودته
حرف نزن من آزمایش دادم این پسرت مال کیه نسترن؟؟؟؟
نهههه دروغ گووو….
من فقط با خودت بودم…
الکی شایع نکن…
نسترن بچه مال من نیست
ولی مسئله مهمی نیست ما حلش میکنیم
ازدواج کرده میره سر خونه زندگیه خودش جلو چشمم نیس
اره عشقم بچی وجچد نداره ..
همه اش تخیل ذهن منه…
الانم ازدواج کرده مارال دو زنشه
اکی
Yes😂😂😂
پوریااااااا
دوران جریمه ینی چی؟؟؟؟🥺🥺
یعنی قطع ارتباط
عههههه باشه
اقا من رفتم خدافظ
باش!!
سلام بر شما
نیکا کجایی که آمدم
میبینم مادر شوهرم این جاست بیا بغلم
سلام دوستان خوبین خوشین چخبرااا چیکار میکنین…
پوری مامان درساتومیخونی پسرم
اقامحمدمهدی بهتون تبریک میگم ایشالله خوشبخت شین
ممنون سرکار خانوم همچنین
یس مامان.حجم کمه زود زود میخونم تازه امروزم مثلثات رو جلو تر از کلاس خوندم.
امتحان فیزیک رو هم 10 از 10 گرفتم.
عه افرین پوررررییی درس خون من بنازمت عزیز
واو!!
تنکس ابجی