رمان گلادیاتور پارت 134

3.5
(2)

 

 

 

 

فکر می کرد قرار است مقابل دیدگان یزدان ، در حالی که او هم داخل اطاق پرو حضور دارد ، لباسش را عوض کند و لباس جدید را بپوشد .

 

 

 

سر سمت اویی که سرش را به آینه نزدیک کرده بود و با اخمی نازک بر پیشانی ، آینه را بررسی می نمود و دست می کشید ، نزدیک کرد :

 

 

 

ـ می خوای داخل بمونی ؟ ………. من که نمی تونم اینجوری لباسام و در بیارم .

 

 

 

ـ یه چند لحظه صبر کنی میرم .

 

 

 

ـ چیزی شده ؟ دنبال چیزی می گردی ؟

 

 

 

ـ دنبال دوربین یا یه چیزی شبیه اون .

 

 

 

گندم چشم گشاد کرد :

 

 

 

ـ دوربین ؟ …… از این ……. از این مدار بسته ها ؟ مگه میشه ؟

 

 

 

یزدان هنوز هم در حال بررسی گوشه ها و بالای آینه بود .

 

 

 

ـ آره ………. کم نشنیدم از افرادی که با فیلم و عکس لخت زنا و دخترا تو اطاق پرو ، ازشون اخاذی کردن و چند وقت بعدش هم فیلم و عکساشون و پخش کردن .

 

 

 

گندم ترسیده از چیزهایی که می شنید ، به سرعت روسری اش را از روی آویز چوب لباسی بلند کرد و روی سرش انداخت .

 

 

 

ـ اصلا من نمی خوام این و پرو کنم . همین و بخر بریم .

 

 

 

یزدان بی توجه به حرف او ، زانو روی زمین زد و پایین آینه را هم دستی کشید و چک نمود .

 

 

 

گاهی که یزدان مجبور به خرید از فروشگاه های بیرون می شد ، گشت و حفاظت بر دوش محافظان و گاهی هم جلال می بود ……….. آنها می گشتند و بعد از اعلام پاکسازی اطاق ، او داخل می شد . اما اینبار او خودش به شخصه وارد عمل شده بود و سانت به سانت اطاق را همچون محافظی متعهد می گشت و وارسی می نمود ………. کاری که یادش نمی آمد آخرین بار کی انجامش داد .

 

 

 

اما الان می خواست خودش شخصاً این کار را برعهده بگیرد تا مطمئن شود ………….. گندم چیزی نبود که بخواهد سرش ریسک کند .

 

 

 

 

یزدان از روی زمین بلند شد و نگاهش را سمت او کشید و دستانش را بهم زد تا خاک احتمالی نشسته بر کف دستانش را پاک کند :

 

 

 

ـ می تونی لباسات و در بیاری ………. اطاق پاکه .

 

 

 

گندم بازوی عضلانی او را گرفت و خودش را به او چسباند :

 

 

 

ـ مطمئنی ؟ اگه درست نگشته باشی چی ؟ یا اصلا اگه ندیده باشیش چی ؟ ………… اگه فیلم و عکسم و بگیرن و بعد بخوان پخشش کنن چی ؟ ……… آخه …….. آخه برای پوشیدن این لباس باید تمام لباسای تنم و در بیارم …….. یزدان …….

 

 

 

یزدان سر به سمت او خم کرد و چشمان تیره شده تر از همیشه اش را در چشمان عسلی و دو دو زده او فرو کرد :

 

 

 

ـ کسی بخواد دست روی ناموس و غیرت من بذاره ، خونش پای خودشه گندم .

 

 

 

گندم آب دهانش را پایین فرستاد و چشم از چشمان جدی شده او گرفت و سمت آینه کشید و به تصویر خودش در آینه نگاه کرد ………. فکر می کرد یزدان بُلف می زند ……… فکر می کرد یزدان اغراق می کند …….. اصلا مگر خون ریختن به این آسانی ها بود که بشود با یک تهدید ، آن را عملی کرد ، و یا جان گرفتن تا این حد پیش پا افتاده به نظر می رسید که بشود به این راحتی از آن حرف زد و نظر داد .

 

 

 

گندم یک چیز را نمی دانست ………… شاید خون و خون ریختن برای یزدان چند سال پیش ، تابوی ترسناکی به حساب می آمد ، اما این یزدانی که یک سر و گردن از او بلند تر بود و مقابلش ایستاده بود ، با خون خو گرفته بود ………… آدمی که با شکنجه و زور و جبر ، همچون گلادیاتوری تعلیمش می دهند ، خواه ناخواه ترسش از خون ذره ذره ریخته می شود ……….. برای این یزدان ، دیگر صحبت از خون ، نه اغراق به حساب می آمد و نه بلف .

 

 

 

یزدان که نگاه نامطمئن او را خوب می خواند ، انگشت سبابه زیر چانه او انداخت و سر او را سمت خودش برگرداند ……… ارتباطی چشمی می خواست . اینطوری بهتر می توانست روی گندم تسلط داشته باشد ……. با مکثی یکی دو دقیقه ای ، ادامه داد :

 

 

 

ـ همیشه این کارا رو دوش محافظا بوده …………….. اما اینبار من خودم به شخصه گشتن اینجا رو به عهده گرفتم ……… می دونی چرا ؟ چون باید خودم چک می کردم و مطمئن می شدم . چون نمی خواستم شک و اما و اگری وسطش بمونه . چون تو حتی از خودمم برام مهم تری ……… پس مطمئن باش من سر تو نه ریسک می کنم ، نه بی احتیاطی . خیالتم جمع اینجا پاکه پاکه ………. می تونی لباسات و عوض کنی . منم میرم بیرون ، همین پشت در می ایستم . کارم داشتی یا کمکی خواستی ، کافیه یه ضربه به در بزنی ، می یام کمکت .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
irs01 s3old 1545859845351178

دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم…
f1d63d26bf6405742adec63a839ed542 scaled

دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sogol
Sogol
1 سال قبل

عالی بود

mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه وزیبا

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x