رمان گلادیاتور پارت 210

5
(2)

 

 

 

 

به نظرش اینکه تا این حد به یزدان وابسته شده بود چیز آنچنان عجیب غریب و غیر معمولی برای اویی که در زندگی اش نه خبری از خویش و قوم خاصی بود و نه پدر مادری ، نبود . یزدان تنها عنصر حقیقی و ماندگار درون زندگی اش بود .

 

 

 

با افتادن خورشید بر روی استخر و سر رسیدن ظهر ، تعداد آدمان درون استخر لحظه به لحظه کم و کمتر می شد و جفت جفت با همان بدن های برق افتاده از آب استخر ، از استخر بیرون می آمدند و به سمت اطاق هایشان می رفتند .

 

 

 

یزدان به سمت نرده ها شنا کرد و نسرین هم به دنبالش راه افتاد . امروز آنچنان فرصت همراهی و هم صحبتی با یزدان را پیدا نکرده بود . انگار فرهاد ناخواسته برنامه های او را برهم زده بود .

 

 

 

یزدان از استخر بیرون آمد و به سمت گندم راه افتاد ………. حرکات قطرات آب بر هم گردن و سینه های مردانه و عضلانی اش ، که انگار با این دو سه ساعت شنا عضلاتش برجسته تر و نمایان تر از قبل شده بود ، نگاه هر بیننده ای را سمت خود می کشید .

 

 

 

گندم با دیدن یزدانی که به سمتش می آمد ، حوله تن پوش او را از روی صندلی برداشت و با قدم های بلند سمتش رفت و حوله را به دستش داد .

 

 

 

ـ بریم تو اطاق من یه ذره استراحت کنم که این شنا بدجوری ازم انرژی گرفته .

 

 

 

نسرین هم حوله کوتاهش را بر تن زد و گره اش را دور کمرش محکم نمود و نگاهش را میان یزدان و گندم چرخی داد :

 

 

 

ـ شما ها با هم تو یه اطاقید ؟

 

 

 

گندم زودتر از یزدان به حرف آمد ………… برای خودش به شخصه بودن با یزدان در یک اطاق آنچنان چیز مهم و پر اهمیتی به حساب نمی آمد . اما مطمئناً همه چیز برای نسرین رنگ و بوی دیگری داشت . انگار او هم فهمیده بود که چگونه می تواند با جواب هایش نسرین را نقره داغ کند .

 

 

 

ـ اوهوم .

 

 

 

یزدان بی توجه به جواب گندم نگاهش را سمت نسرین چرخاند :

 

 

 

ـ تو چی ؟ تنهایی ؟

 

 

 

ـ من آره ……. گفتم که فرهاد من و تنهایی دعوت کرد . اینجا هم کسی رو نمی شناسم و در حال حاضر تو اطاقم فقط خودم و خودم .

 

 

 

 

 

گندم با احاس خطری که به آنی به جانش افتاد ، آستین حوله یزدان را گرفت و کشید .

 

 

 

ـ یزدان ……

 

 

 

یزدان بی حرف نگاهش را سمت او کشید و گندم ادامه داد :

 

 

 

ـ من از صبح که اینجا اومدم نتونستم یه دستشویی برم ………. الانم بدجوری دستشویی لازمم .

 

 

 

ـ خیلی خب بریم .

 

 

 

و نگاهش را سمت نسرین چرخاند و ادامه داد :

 

 

 

ـ ما میریم نسرین . فعلاً .

 

 

 

نسرین سری برای آنها تکان داد و گندم نفس عمیقی کشید ………… به نظر می رسید نقشه اش جواب داده . دلش نمی خواست نسرین بیش از این با یزدان هم صحبت شود . نسرین قابلیت اینکه یزدان را از او بگیرد را داشت .

 

 

 

 

یزدان کارت را درون شیار کشید و که قفل در با صدای بوق ضعیفی باز شد . گندم داخل شد و به سمت تخت رفت و خودش را روی آن انداخت و دستانش را صلیب وار باز کرد .

 

 

 

یزدان در حالی که حوله تن پوشش را در می آورد ، نگاهی به گندم دراز کش بر روی تخت انداخت :

 

 

 

ـ نمی خوای بری دستشویی ؟

 

 

 

و گندم بدون آنکه نگاهش را از سقف آینه ای بالا سرش بگیرد ، جواب او را داد :

 

 

 

ـ دیگه ندارم ، رفت بالا .

 

 

 

یزدان به سمت ساکش رفت تا لباسی از داخل آن در بیاورد و به تن زند :

 

 

 

ـ نمی خوای لااقل بلند شی لباسات و عوض کنی ؟

 

 

 

و باز هم گندم به همان صورت ثانیه های پیش جوابش را داد :

 

 

 

ـ حوصلش و ندارم .

 

 

 

ـ چرا حوصله نداری ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پریسا
پریسا
10 ماه قبل

دیگه ندارم.رفت بالا؟ وات؟
حالا دوخط سه خط نوشتنش هیچی حداقل درست بنویسه

🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

سارا
سارا
10 ماه قبل

آخ این چه وضعشهههه سر هم سه خط هم نمیشه اینا نه کسی بینشون اتفاق میوفته نه چیزیشون میشه ادامه نده رمانت رو خیلی کسل و یکنواختهه😐 ۷۰ پارت اول رمانت خوب بود بقیش دیگه نه ، اصلاح کن داستان رو لطفا

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x