10 دیدگاه

خاطرات یک دانش آموز پارت3

0
(0)

از نوشته های استاد عباس(ف.عباس زاده)
«روزی ک با کهیر آشنا شدم»

هر چی از خوبی و کمالات این کهیر بگم کم گفتم ، لامصب انگار پیامبره شایدم فرشته عذابه…؟کلا من مجنونش شده بودم با این کاراش ، آدمو زخمی میکرد با هر کاری ک میکرد. یه روز مث همیشه اومد تو کلاس ، وقتی نشست چون پنجره باز بود یه نوری میخورد تو صورتش ، یه لبخندی رو لبش بود که گفتم عباس حتما میخواد یه چیزی بگه ک در مورد خودشه، تو فقط سعی کن خودتو کنترل کنی.شروع کرد: خب بچه ها ، باید یه چیزی رو بهتون بگم راستش وقتی ک من دارم زنگ کلاس میام سمت کلاستون لطفا تو راه پله و دم در نباشین.یهو اوردوز کردم، وات؟ اصلا معلومه داری چی میگی؟ کی میاد واسه توعه قزمیت تو راهرو وایسه؟ مگ تو برد پیتی یا نکنه دی‌کاپریویی چیزی هستی ناقلا؟ بعدش ادامه داد: در ضمن وقتی من زنگ کلاس خورده و تو دفترم لطفا نیاین دنبالم ، چون اگه بیاین یهو دیدین ک آمبولانس اومد چون کهیر میزنم. یه لحظه، الان چی شد؟ هن؟ اگ بیایم دنبالت کهیر میزنی؟ خدایی میزنی؟ اگ اینجوریه ک دم دفتر مدرسه چادر میزنم و اتراق میکنم، معلومه داری چی میگی؟ دمت گرم حداقل یه چیزی بدرد بخور گفتی ک بتونیم از لطفت خلاص شیم. بعدش گفت ک: پس نبینم این کارها رو کنید چون عواقب بدی داره و یهو یه خنده شیطانی زد ک میشد موج خباثت رو توش احساس کرد. چرا دروغ بگم ، چندبار خواستم برم دم دفتر دنبالش ک بچه ها نزاشتن . خب می‌خوام صحت کلامش رو بفهمم، خب کدوم عنچوچه ای کهیر میزنه اینجوری؟؟؟ تا آخر کلاس دهن ک خوبه کل فونداسیون وجودمونو سرویس کرد مخصوصا اینکه ک چهار ساعت باهاش داشتیم، حاضرم با رکابی و شلوارک بابام برم دم مدرسه پسرونه براشون عربی برقصم اما چهار ساعت ریاضی پشت سر هم نداشته باشیم. آهههههه، ای روزگار ، میخواهی چ بر سر ما بیاوری، معلم بودن کهیر کافی نبود حالا افاده و کلاس گذاشتنش هم اضافه شد؟ خدایا مارو چی دیدی؟ بخدا ماها یه مشت خسته و بی حالیم، یه مشت سست عنصر ک ما ته تان ندارن از بس رو صندلی های کلاس نشستن.
خدا فقط یه صبری به ما بده و یه عقلی به این کهیر ، خدایا امیدوارم سریع شفا بدیش تا زیاد از بیماری ک داره رنج نبره. به حق ۱۴ معصوم حاضرم روز ۳۲ ام همین ماه بشینم ریاضی بخونم 😂😜.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mika
Mika
3 سال قبل

ادامه اش؟

Fatemeh
Fatemeh
پاسخ به  Mika
3 سال قبل

پارت چهار

ریحانه
ریحانه
3 سال قبل

این رمانه؟؟!!!😮😮

Fatemeh
Fatemeh
پاسخ به  ریحانه
3 سال قبل

نه رمان نیس خاطره نویسیه

نیوش
نیوش
3 سال قبل

عالیییی بوددددد
۳۲ ام؟؟😂😂😂😂
دمت گرم فاطمهههه

Fatemeh
Fatemeh
پاسخ به  نیوش
3 سال قبل

😂😂😂اره
از نویسنده باس تشکر کنی 😂😂

نیلا
نیلا
پاسخ به  Fatemeh
3 سال قبل

وای نویسنده اینو بدون تو تنها نیستی ماهم یه دبیر ریاضی عین این داشتیم و مثل تو 4ساعت باهاش کلاش داشتیم اونم روزهای چهارشنبه

Willy
Willy
3 سال قبل

👍

دلارا
دلارا
3 سال قبل

جمله آخرش خیلی خوب بود

دوس مردالینوس
دوس مردالینوس
پاسخ به  دلارا
2 سال قبل

این چرت و پرت ها چیه سر هم بندی کردی دادی به خورد این بچه های ۱۵ /۱۶ ساله…از روی معلمت که شغل انبیاست خجالت نکشیدی…جدن واقعن وگرنه والا به خدا….به جای این خزعبلات و حرفای صدمن یه غاز برو درس بخون تا شیر مادر و نان پدرت حروم نشه…حقیقت

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x