1 دیدگاه

ران رسپینا پارت 158

0
(0)

توی راه با اینکه خیلی خسته بودم اما نخوابیدم و هر جایی که قشنگی خاص خودشو داشت صبر میکردیم و عکس میگرفتیم .

کلی آهنگ گذاشته بودیم و با خواننده خونده بودیم و کلی ویدیو گرفته بودیم .

میوه هایی که آورده بودم رو شروع کردم به پوست گرفتن .

_ مطمئنی نمیخوای بخوابی؟ هنوز کلی راه هست ، چشمات سرخه

_ نه رسیدیم میخوابم ، بخوای اذیت کنی و نذاری من میدونم و تو

سعی کرد خندشو نشون نده

_ نخند رادان ، بخدا بخوای اذیت کنی نه من نه تو .

_ چیزی نگفتم قربونت بشم آروم باش .

میوه رو هول دادم تو دهنش

_ باشه میوه ات رو بخور .

 

بالاخره رسیدیم ، دقیقا کلبه ای رو گرفته بود که قبلا من تنها تو اتاقش خوابیده بودم و اینبار قرار بود برخلاف اونموقع باشه .

چمدونارو داخل گذاشتیم ، شالم رو پرت کردم سر مبل نزدیکم که رادان دست انداخت زیر زانوام که جیغم بلند شد

_ رادان من خوابم میاد بیخیال شو

صدای قهقه اش بلند شد

_ میریم بخوابیم دیگه

با جیغ صداش زدم که خنده اش شدت گرفت

_ فقط خواب بدون هیچ چیز دیگه ای اگه چیز دیگه ای میخواستم

_ رادان !

وارد اتاق شد و گذاشتم رو تخت و کمی نزدیکم شد

_ حالا بعدشم میشه خوابید

هولش دادم عقب

_ حرف نزن بچه پرو برو چمدونارو بیار

_ خوابو ترجیح میدی ؟

سعی کردم خندمو مهار کنم ، انگار بچه سه ساله شده بود

_ رادان ، عزیزم از بی خوابی دارم میمیرم لطفا

_ با این لباسا نخواب تا چمدونارو بیارم

سرمو تکون دادم

با آوردن چمدونا خیلی سریع لباسامو عوض کردم و منتظر رادان موندم تا اونم لباساشو عوض کنه و بیاد

لباساشو تنها با یه شلوارک عوض کرد و اومد دراز کشید ، سرمو روی سینه اش گذاشتمو دستاش دورم قفل شد .

بدون اینکه بخوام به چیزی فکر کنم خوابم برد .

 

چشمامو که باز کردم هوا روشن شده بود ، یه حرکت کوچیک مساوی بود با بیدار شدن رادان ، خوابش سبک بود .

یکم بدون تکون موندم اما نمیتونستم همینطور بمونم

سرمو بالا گرفتم و کمی خودمو بالا کشیدم که چشماش نیمه باز شد

_ وول نخور

لبامو چسبوندم به زیر گلوش و بوسش کردم و عقب کشیدم صبح به خیر

با این حرکنم چشماش کاملا باز شد

_ خودت خواستی

و بلافاصله سرشو فرو کرد تو گردنمو گاز گرفت

_ رادان آخ نکن رادان ، گوشتمو کندی ، رادان

که بالاخره بیخیال شد و نگاهم کرد

_ تا تو باشی اذیت نکنی

مظلوم نگاهش کردم

_ اونطور نگاهم نکن بچه

_ چطور؟

_ همین طور

_ همینطور یعنی چطور؟

_ اینطور که مظلوم میشی و دلم میخواد یه لقمه چپت کنم

قبل اینکه نزدیک تر شه کمی فاصله گرفتم ، مگه میشد اذیتش نکنم اونم من ؟

_ والا من دلم داره ضعف میره اول صبحانه میخوام اونم تو حاضر کنی

_ نه بابا ؟

_ پس چی فکر کردی عزیزم؟

خیمه زد روم و من دیگه نتونستم لبخندمو جمع کنم

_ من هر فکری کنم اونو عملی میکنم ، لباشو که روی لبام احساس کردم همراهیش کردم و دستش دور بدنم سفت تر شد و من دستام دور گردنش حلقه شد …..

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
F.z
F.z
11 ماه قبل

نویسنده ی عزیز میشه آنقدر دیر به دیر پارت نزاری؟

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x