رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 10

0
(0)

نفهمیدم کی خودمو بهش رسوندم

و انداختمش رو تخت

قبل از اینکه بتونه حرکتی بکنه پامو لای پاش قفل کردم و با دستام دستاشو نگه داشتم .

ترس رو‌ میشد از مردمک لرزون چشم هاش خوند

الان دیگه وقتش بود .

بس بود هرچی دوری کرده بودم ازش

لب هامو گذاشتم رو لباش

خشن و تند میبوسیدم

حتی خودم هم حس می کردم که دارم لباشو از جا میکنم .‌

تقلا هاش بی فایده بود . زوری در مقابلم نداشت .

بالاخره دل از لب هاش کندم و سرمو فرو‌ کردم تو گودی گردنش

نبضش رو بوسیدم .

از قفسه سینش که بالا و پایین میشد

خیلی ترسیده بود .

ولی از چی ؟

از کی ؟

از منی که شوهرش بودم ؟

سرمو بالا آوردم

با بهت پرسید :

چرا اینکارو کردی ؟

خونسرد جواب دادم :

– چون دلم میخواد و قرار هم نیست به تو جواب پس بدم

در ضمن از امشب کنار هم میخوابیم

نگاهش رنگ خشم گرفت :

قرار ما این نبود

من هیچوقت همچین کاری نمیکنم

دستمو نوازش وار روی پاش کشیدم :

تو که نمیخوای من کاری باهات بکنم ؟

لرزش صداش به وضوح مشخص بود :

– منو تهدید میکنی ؟

نه عزیزم . فقط دارم بهت یادآوری میکنم که میتونم به دلیل عدم تمکین

ازت شکایت کنم .

– اوکی . شب کنارت میخوابم ولی حق نداری بهم دست بزنی

اومممم از اونکارا باهات نمیکنم

ولی یکم شیطونی که اشکالی نداره

خانم کوچولو .

– از روم بلند شو بهراد دارم له میشم .

با شیطنت کل وزنمو انداختم رو تنش

حس کردم نفسش رفت .

با تعجب پرسیدم :

تو چند کیلویی .

انگار زیر آوار باشه به سختی جواب داد :

– سی و هشت

خب معلوم بود این تن ظریف طاقت هیکل منو نداره .

دلم نیومد بیشتر از این اذیتش کنم

خم شدم گاز خیلی محکمی از بازوش گرفتم و از روش بلند شد .

از زبان تیدا :

با دردی که به جون بازوم انداخت جیغی زدم و دستمو گذاشتم رو‌ جای دندونش .‌

به اندازه ی چهار انگشت کبود شده بود‌ .

با عصبانیت گفتم :

بهرااااااااد

– جونم خانومم

خانومم ؟ میدونست با این کلمه ها چه بلایی سر قلب بی جنبم میاره ؟

وقتی دید حرکتی نمیکنم اومد سمتم :

تیدا جان چرا جواب نمیدی ؟

– بهراد

جونم

– بهراد با من بازی نکن

یعنی چی منظورت چیه ؟

– ببین بهراد قرار نبود بین ما وابستگی پیش بیاد

تو علاقه ای به من نداشتی و عهد کردی بعد از چند ماه از هم جدا شیم

و من هم در قبال اینکه تو سن ۱۷ سالگی مهر طلاق بخوره تو شناسنامم

قراره یک میلیارد پول دریافت کنم

همین … بهراد بزار زندگیمون همینطوری درست پیش بره

بزار این چند ماه بگذره اونوقت هرکی میره سمت زندگی خودش .

تو زن منی . سهم منی . حق منی

و تا وقتی من نخوام نمیتونی کاری بکنی . حتی ممکنه من ازت بچه بخوام و اونوقته که تو نمیتونی نه بگی .

ناباور نگاهش کردم :

چی داری میگی بهراد .

تو قول دادی ، تو به من قول دادی .

اشک هام دیگه دست خودم نبود

من التماس میکردم

ولی بهراد خیلی خونسرد نگاهم کرد

و انگشت اشارشو با ملایمت کشید زیر چشمم و اشکمو پاک کرد

گریم شدت گرفت

با لحنی عصبی و دستوری گفت :

گریه نکن تیدا .

اشک هام انگار که سماجت رو‌ از خودم به ارث برده باشن با شدت بیشتری پایین می اومدن .‌‌

نویسنده : ترنج

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
hanieh
hanieh
2 سال قبل

سلام.رمان خیلی قشنگه ترنج جون
فقط اگر میشه تند تند پارت بزار ممنون✨😍

Pari
Pari
2 سال قبل

سلام رمانت خیلی خوبه لطفا تعداد پارت هایی که هرروز میزاری رو بیشتر کن خیلی ممنون

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x