رمان آرزوی عروسک پارت 139

3.7
(3)

 

گریه هام شدت گرفت.. خودم رو مقصر حال وروز کوهیار میدونستم.. اما اون هم مقصربود.. اون به من خیانت کرد..

توروزایی که داشتم از دلتنگی پرپر میشدم وشب ها کابوس رفتنش رو میدیدم اون شب هاشو توی بغل یکی دیگه صبح میکرد..

آره قبول دارم.. من توی این جدایی بی تقصیر نیستم وعهد وپیمان شکستم اما ضربه ی اصلی رو کوهیار به من زد..

این همه عذاب وجدان لعنتی حق من نیست! بخدا که نیست!
توی هممون حال وهوا بودم که چشمم به عروسک یادگاریش روی میز آرایش افتاد..

باید همه ی یادگاری هاشو دور میریختم..
عروسک رو برداشتم وکنار دماغم گذاشتم و عمیق بو کشیدم…

توحال وهوای خودم بودم که تقه ای به در اتاقم زده شد.. وپشت بندش صدای آرش..
_سارا خانوم؟

فورا اشک هامو پاک کردم و صدامو صاف کردم..
_بله؟
_میتونم بیام داخل؟

این دیونه هم رعایت کردن حالیش نیست انگار!
_بفرمایید…
دراتاق رو بازکرد و اومد داخل…
_جانم؟

مشمای داروهاشو مقابلم گرفت وگفت:
_سرم خیلی درد میکنه ببین داخلشون قرصی واسه سر……

به این قسمت جمله اش که رسید مکث کرد..
سرم روبلند کردم وبهش نگاه کردم..
_سارا؟؟ چرا گریه کردی عشقم؟

لعنت به چشم های من که جدیدا تا یک قطره اشک میریختم فورا سرخ میشد و دستم رومیشد…
_چیزی نیست عزیزم.. گریه نکردم.. بابات کجاست؟ بیا بریم بیرون بهمون شک نکنه!

_رفت بیمارستان.. چی شده سارا؟ چرا گریه کردی؟
_بیمارستان واسه چی‌؟ چیزی شده؟
_سارااااا نپیچون منو.. واسه چی گریه میکردی؟

_گفتم که عزیزم.. چیز مهمی نیست.. یه دفعه دلم گرفت..
نگفتی بابات واسه چی رفت بیمارستان؟
بالحن دلخوری گفت:
_که دلت گرفت…

توچشماش نگاه کردم و گفتم:
_اوهوم.. حرف عجیبی زدم مگه؟
ردنگاهش رو دنبال کردم وبه عروسک رسیدم!
وای لعنت بهت سارا.. نکنه آرش از عروسک خبرداره؟

دستمو جلوی صورتش تکون دادم وگفتم:
_کجایی؟ حالت خوبه؟
بادلخوری نگاهم کرد و گفت:
_خوبم.. من میرم یه کم بخوابم..

اومد از اتاق بره بیرون که فورا ازجا پریدم و مانعش شدم..
_چت شد یه دفعه؟ قرص نمیخواستی مگه؟
_چیزی نیست.. خوب شدم!

_آرش؟ چرا اینجوری میکنی؟
_‌مهم نیست.. بعدا حرف میزنیم..
رنگم پرید.. مطمئن شدم میدونه اون عروسک واسه کوهیاره..

_یعنی چی این کارا؟ چی شد یهو بهم ریختی؟
_بروکنار سارا.. نمیخوام دلت رو بشکنم

باحرف آرش جا خوردم.. اونقدر که نمیدونستم چی بگم و تنها کاری که تونستم بکنم کنار کشیدن از جلوی در بود..
روی تختم نشستم و هنگ کرده به جای خالی آرش نگاه کردم

نمیخواستم راجع بهم فکر اشتباهی بکنه..
نمیخواستم فکرکنه هنوزم کوهیار رو دوست دارم و به اون فکرمیکنم.. دلم نمیخواست ازدستم ناراحت باشه..

تحمل اخم وقهرش واسم سخت و عذاب آور بود! باید واسش توضیح میدادم که اشتباه برداشت کرده..
هرچند هیچ برداشت دیگه ای از کارمن نمیتونست داشته باشه

یه جورایی میشه گفت که آرش حق داره.. منه احمق.. منه نادون داشتم واسه کوهیار گریه میکردم!!! اما.. اما اون گریه ها از دوست داشتن و دلتنگی نبود..

من فقط عذاب وجدان داشتم.. من فقط خودم رو مقصر شکستن کوهیار میدونم.. من.. منه لعنتی دارم عذاب میکشم چون فکر میکنم بهش نامردی کردم..

عذاب وجدان اینکه، تنهاش گذاشتم و عاشق یکی دیگه شدم..
عروسک رو باحرص پرت کردم گوشه ی اتاق و باخودم گفتم:

_این عذاب وجدان حق من نیست.. حق من نیست چون اونی که شب هاشو توبغل یکی دیگه صبح میکرد من نبودم.. چون اونی که اولین ضربه رو زد من نبودم و خود نامردش بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 0 (0)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نسیم
نسیم
1 سال قبل

چقد از این سارا حالم بهم میخوره
خیلی لوسه و سر همین موضوع پدر پدربزرگ آرشو میاره جلو چشاش و آخرشم آرش یه چیزی بدهکار میشه🤢🤢😐
من از همین پارت اعلام میکنم که دیگه نمیخونم تا حرص نخورم مدرسه ها نزدیکه بخام غصه ی اینو بخورم کلاهم پس معرکس😶😂

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

خفه شو بابا برو بمیر سارای عوضی جدایی تو کوهیار همش تقصیر خودت بود مطمئن باش اگه همین کارو با آرشم بکنی بدون اینکه علت جدایی رو بگی اونم برای حرص دادن تو میره با یه دختر دیگه پس خودت فقط مقصری برو بمیر از عذاب وجدان مسخرت.

سامی
سامی
1 سال قبل

ازساراااااااااا حالللللللمممممم بهم میخوره جای آرش بودم مینداختمش بیرون بره گم بشه کثافت چندش مزخرف هرچی بگم کمه

parnia
parnia
1 سال قبل

آدمو دق میدم تا دو خط رمان بنویسن 😒

نازنین
نازنین
1 سال قبل

خیلی چرت بود اههه😑😑

nara
nara
1 سال قبل

چقدر لوسن ای دوتا😑😑😑😑
وااا خب ماهم گریه کنیم چشمامون قرمز میشه 😑😑😑

پ ا
پ ا
پاسخ به  nara
1 سال قبل

من دیگه نمی خونم این رمانو … حس آزادی می کنم🤣😀😌

KAYLA
KAYLA
پاسخ به  پ ا
1 سال قبل

رمانای جدید همشون چرتن 😐😑 فقط گرداب خوبه 😁

Zahra...
Zahra...
1 سال قبل

تف

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x