2 دیدگاه

رمان آرزوی عروسک پارت 145

4
(4)

 

_اینجوری نگو آرش.. موافقت خانواده ها واسه من خیلی مهمه و جز یکی از واجبات زندگی منه..
من دلم میخواد خانواده و جمع صمیمی داشته باشیم..

دلم نمیخواد توزندگیم هیچ کینه و دلخوری وجود داشته باشه وتوی هر زندگی خانواده نقش خیلی مهمی داره..

واسه همونم اجازه ی پدرومادرها برای من ورابطه ی که واردش میشم ازهمه چیز مهم تره!
موقع حرف زدن با لبخند و پراز عشق بهم خیره شده بود..

_باهمین کارهات منو عاشق خودت کردی دیگه! اگه غیر ازاین بود که خاله قزی من نبودی! زن زندگی که میگن شمایی خانوم‌؟
خنده ام گرفت..

_دیونه…! آمنه جون چطور بودن؟ خوبه دیگه مگه نه؟
_آره.. خداروشکر همه چی خوبه و فقط بخاطر داروهاش خوابیده بود..

منم سروصدا نکردم که بیدارش نکنم، فقط توی سکوت نگاهش کردم! به امیدخدا گوش شیطون کر، به زودی مرخص میشه!

_وای خدایاشکرت..دلم براش تنگ شده امیدوارم توهمین یکی دوروزه باهم برگردیم خونه!
دوباره روی دستمو بوسه ی کوتاهی زد..
_انشاالله.. میگم سارا؟؟؟
_جونم؟
_من دلم میخواد بخورمت چیکار کنم؟

چپ چپ نگاهش کردم عاقل اندرسفیهانه گفتم:
_الان توی این هیری ویری و وسط مکالمه این چی بود دقیقا؟
_من چه بدونم؟ دل منه دیگه مسخره بازی درمیاره و چیزای سخت سخت میخواد!

اونقدر جدی حرفشو بیان کرده بود که خودمم یه لحظه حس کردم داره جدی حرف میزنه!
خندیدم…
_من میگم دیونه ای قبول نمیکنی خب!
_دیونه بودنمو ولش کن.. الان فقط راه کار بده!

_راه کار؟ واسه چی؟
_وا؟ همین الان گفتم دیگه!! یه راهی نشونم بده همینجا در ملع عالم یه لقمه چپت نکنم!
اومدم حرف بزنم که صدای زنگ گوشیش مانعم شد..

گوشیشو از جیبش بیرون کشید و به صفحه اش نگاهی انداخت..
چون کنارهم و تقریبا توبغل هم نشسته بودیم من هم شماره و عکس نسیم رو که روی صفحه افتاده بود دیدم!

ازاینکه عکسش روی شماره تماسش بود بدم اومد…
هم بدم اومد وعصبی شدم هم دلم گرفت..
آرش ازم فاصله گرفت و بدون جواب دادن صدای گوشی رو قطع کرد!

_چرا جواب نمیدی!؟
درحالی که نگاهشو ازم میدزدید شونه ای بالا انداخت و باحالتی معذب گفت:
_بیخیالش.. حوصله اش رو ندارم..

_و‌ا؟ این چه کاریه ؟ جواب بده شاید کار واجبی داشته باشه!
_سارا جان میشه گیرندی؟ دلم نمیخواد باهاش حرف بزنم..

حداقل امروز و تواین شرایط..
_خب شاید کارواجبی داشته باشه!
_اون کاری بجز دری وری گفتن بامن نداره.

بعداز اون چندبار دیگه هم نسیم زنگ زد اما آرش تصمیم نداشت جواب بده و جواب نداد!
هردفعه که زنگ میزد حال من بدتر میشد و عصبی تر میشدم اما چون خودم قبول کرده بودم

مجبور بودم ادای منطقی بودن رو دربیارم و وانمود کنم اتفاق خاصی نیوفتاده! اما بدترین و لعنتی ترین حس دنیا، وانمود کردن به خوب بودنه!

به نظرم که باید اسکار چندش ترین حس دنیا بهش تعلق بگیره!
ارسلان برگشت و دوساعت دیگه هم منتظر موندیم که آمنه جون رو به بخش منتقل کنن اما هنوزم خبری نشده بود!

باارسلان یه کم حرف زدیم و آرش یه کم از شرایط مادرش در آینده گفت و تذکر یک سری مسائل رو به باباش داد اما من حالم خوب نبود! انگار اصلا توی دنیا نبودم..

حواسم پرت نسیم و عکسش موقع زنگ زدن روی صفحه موبایل آرش بود!
حرص داشتم.. دلم میخواست گوشی رو بکوبم توسرش

وبگم عکس منی که ادعا میکنی عاشقمی روی شماره ام نیست و عکس اون هست!
اما نتونستم حرف بزنم.. باید صبوری میکردم.. باید طبیعی رفتار میکردم..

انگار زیادم موفق نبودم چون آرش متوجهم شده بود!
دستشو روی دستم گذاشت و با مهربونی گفت:
_عشق من چرا اینقدر توخودشه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
KAYLA
KAYLA
1 سال قبل

باز دعوا جدید سر عکس نسیم در راهه ؛ باز سه روز باید این دوتا دعوا کنن سه روزم آشتیشون طول بکشه 😑

yegane
yegane
1 سال قبل

ای بابا حالا ارش میفهمه میگع خود نسیم عکسش گذاشته

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x