رمان آرزوی عروسک پارت 146

3.7
(3)

 

بی اراده دستمو کشیدم و همزمان شونه ای بالا انداختم وگفتم:
_حوصله ام سررفته.. خوابم گرفته!
_میخوای برسونمت خونه عشقم؟ خبری شد بهت زنگ میزنم!

_نه بابا.. نمیتونم حتی از این محوطه دور بشم چه برسه به اینکه برم خونه! تا آمنه جونو نبینم تکون نمیخورم!
_هنوز که خبری نشده عزیزم.. اینجوری فقط خسته میشی

به نظرم همه باهم خسته نشیم بهتره چون مطمئن به کمک هم نیاز داریم!
پاشو قربونت برم.. پاشو برسونمت خونه یه کم بخواب استراحت کن سرحال که شدی بازم میام دنبالت!

_بشین آرش.. جایی نمیرم.. بخدا خسته نیستم خودتو اذیت نکن.. خودم اگه مشکلی داشته باشم بهت میگم دیگه‌!
_چرا حس میکنم ناراحتی سارا؟

_ناراحت نیستم عزیزم.. اشتباه فکرمیکنی!
یه کم نگاهم کرد و بامکث طولانی گفت:
_اوکی! من میرم یه آب میوه ای چیزی بگیرم گلومون تازه شه..

اومد بلند شه که دستشو گرفتم.. یه حسی بهم میگفت داره میره با نسیم حرف بزنه..
خودمم نمیدونم چه مرگم شده بود! فقط میدونم زیادی داشتم حساس میشدم!

_صبرکن منم باهات میام..
بدون حرف شونه به شونه ی هم به طرف بوفه راه افتادیم

واسه جفتمون قهوه گرفت.. آرش بخاطر سرماخوردگیش بی حال و کسل بود وسعی داشت باقهوه خودشو سرپا نگهداره، من هم نمیدونم چم شده بود فقط دلم میخواست بخوابم!

من از اون دسته افراد بودم که باخودخوری و سکوت کردن درمقابل مسائل ناراحت کننده اونقدر حرص میخوردم که همزمان با قلبم پلک هامم سنگین میشد..

کلا خانوادگی یه عادت مشترک همگانی داشتیم که موقع ناراحتی خوابمون میگرفت!
حالاهم توی اون شرایط قرار گرفتم..
_گرسنه ات نیست خانومم؟ چیزی میخوری واست بگیرم؟

قلوپی از قهوه ی تلخ که بازهرمار برابری میکرد خوردم وگفتم:
_نه عزیزم ممنون.. چیزی میل ندارم..
_چشمات داد میزنه ناراحتی سارا..

میگی چته یا خودم باید پیداش کنم؟
واسه چی باید سکوت میکردم؟ وقتی یه عکس که میتونست به راحتی پاک بشه، اونقدر به همم ریخته بود، واسه چی باید حرف نزنم؟

نتونستم بیشتر از اون خود داری کنم‌! من آدم خودداری و سکوت های مسخره نبودم..
تظاهرکردن و ادای آدمای روشن رو در آوردن هم کار من نبود..

_آره ناراحتم.. اما ترجیح میدم سکوت کنم چون گفتنش دردی رو دوا نمیکنه!
_ازکجا میدونی؟ توکه هنوز چیزی نگفتی!

یه کم دیگه از زهرمار جان خوردم و گفتم:
_بیخیال.. دلم نمیخواد چیزایی که نمیخوامو بشنوم.. بهتره سکوت کنم.. به امتحانش نمی ارزه..
اومد نزدیکم و با آرام خاصی گفت؛

_چی ناراحتت کرده خانومم؟ تا حرف نزنی که من نمیتونم بفهمم یاحدس بزنم! بیا راجع بهش حرف بزنیم و حلش کنیم.. من نمیخوام ناراحت باشی عزیزم!

_خودت خوب میدونی از چی ناراحتم.. اما مطمئنم تا بخوام دهن بازکنم، میخوای بگی مجبورم و یه مدت باید تحمل کنی

مجبوری که تحمل کنی وهیچ راهی نداره و نمیتونم بگم.. بعدا بهت میگم.. و.. و… و…..!
یه کم با تعجب نگاهم کرد و باهمون تعجب گفت:

_تو بخاطر زنگ نسیم ناراحتی؟ اما من که جوابشو ندادم.. اصلا مگه باهاش حرف زدم که ناراحتت کنه؟
_اون لحظه حرف نزدی اما بالاخره میزنی!

نمیزنی؟؟ هرچند توحرفم نزنی ناراحت میشم آرش!
دست خودم نیست.. عصبی میشم بهت زنگ میزنه.. داغون میشم کنارت باشه..

توقع بیجا ازمن داری که این چیزارو ببینم وتحمل کنم! من روشن فکر نیستم و طرز فکرم قدیمی و فرسوده است.. نمیتونم بی تفاوت باشم!

تموم مدت که حرف میزدم داشت با نگاه خاص وعاشقانه مخصوص خودش نگاهم میکرد!
_اما ماحرف زده بودیم سارا..

بخدا نمیدونم باچه زبونی بگم رابطه ی من ونسیم اونطور که نشون میدادیم نبوده و نیست!
_تعبیر وتعریف شماها از رابطه چیه آرش؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x