رمان آرزوی عروسک پارت 158

3.7
(6)

 

 

سرموبه نشونه ی تایید تکون دادم و گفتم:

_آره حس میکنم اگه خراب واسم بهتره.. ترجیح میدم تا اطلاع ثانوی همه چی خراب بمونه.. اینطوری ادامه پیدا کنه من سکته میکنم!

 

پشت بند حرفم همزمان که زدم زیر گریه باقدم های بلند خودمو به اتاقم رسوندم.. اومدم در رو ببندم که آرش فورا خودشو انداخت توی اتاق…

 

اومدم سرش داد بزنم و بندازمش بیرون که بهم فرصت هیچ کاری رو نداد و بایه حرکت چسبوندم به دیوار و باخشم خاص خودش شروع کرد به بوسیدن لب هام..

 

دلم نمیخواست خامش بشم.. دیگه نمیخواستم با بوسیدن خرم کنه.. شروع کردم به مقاومت کردن اما فایده نداشت چون یک میل هم تکون نخورد هیچ، وحشی ترهم شد!

 

باید با روش خودش بهش حالی میکردم.. نامردی نکردم چنان گازی از لبش گرفتم که صدای آخش بالا گرفت وازم جداشد.. دستش روی لبش گرفت و با درد نالید:

_وحشی!

 

_وحشی تویی! حتما باید اینجوری ازخودم جدات کنم؟

یه کم نگاهم کرد و یه دفعه سمتم خیز برداشت توهوا بلندم کرد و انداختم روی تخت و دوباره کارش رو تکرار کرد!

 

مقاومت فایده نداشت انگار هرچه بیشتر تلاش میکردم جری تر میشد و اینجوری خودم ناقص میشدم..

 

واسه همون خودمو ول کردم که اونم متوجه شد ازم جدا شد وبا نفس نفس گفت:

_چطوره؟ بازم میخوای مقاومت کنی؟ من پایه ام ها…

 

 

 

بادلخوری به چشمای قشنگش که حالا پراز نیاز شده بود نگاه کردم و بامکث گفتم:

_میشه بلندشی؟ داری لهم میکنی..!

 

_نمیشه! ببین با لبات چیکار کردم..! بچه تو مگه نمیدونی من در مقابل مقاومت کردنت دیونه میشم و عطشم بیشتر میشه؟

_آرش بلندشو لطفا.. این کارا چیزی رو عوض نمیکنه!

 

سرش رو توی گودی گردنم فرو برد و درحالی که نفس هاش گردنم رو قلقلک میداد گفت:

_من چطوری باید به تو بفهمونم که عاشقتم؟ لعنتی من حتی برای این قهر کردناتم دلم ضعف میره!

 

_فهمیدنش واقعا کار سختیه.. حق داری نتونی بهم حالی کنی چون هرکس دیگه هم جای من باورش نمیشد یکی ازعشق واسش بگه و همزمان با یکی دیگه تو رابطه باشه و ازبچه هاشون و آینده شون حرف بزنن!

 

ازم فاصله گرفت و روی تخت نشست و با لحن جدی گفت:

_من حرف نزدم سارا اون داشت حرف میزد اینو که دیگه میتونی بفهمی؟

 

_نه نمیفهمم.. آرش تو به من گفتی نسیم میدونه که منو میخوای.. گفتی اون خودشم خوب میدونه رابطه تون صوریه و میدونه که آینده ای در کار نیست..!

 

پس با این اوصاف حرف آینده وبچه چیه؟؟؟

_درکنارهمه ی این ها بهت گفته بودم که اون احمق زیر تموم قول وقرار ها زد وعاشقم شده مگه نه‌؟؟

 

فکرمیکنه با این چرندیات میتونه دلبری کنه و عاشقم کنه! من چیکارکنم که اون احمقه؟ گناه من چیه؟ جزاینکه وسط این ماجرا منه گاووو عاشق تو شدم گناهم چیه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

5 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.9 (8)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
IMG 20240402 203051 577

دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند 4.8 (12)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fatima
Fatima
1 سال قبل

کی پارت جدید میزاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
لطفا یکم زودتر بزارین  😞  🤒 

sanaz
sanaz
1 سال قبل

پارت جدید رو نمیزاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 🙁

sanaz
sanaz
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اعی بابا 💔🤦‍♀️

همتا
همتا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

ببخشید این رمان دیگه نمیاد مابقیش؟ خیلی خوب داشت پیش میرفت همه چیزش خوب بود مخصوصا شروع رمان چرا یهو اینطوری شد

فردخت
فردخت
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

هنوز نداده؟

yegane
yegane
1 سال قبل

گناهت اینه ک دلیل بودنت با نسیم رو با سارا نمیگی ک بتونه درکت کنه

فردخت
فردخت
1 سال قبل

ممنون که پارت جدید گذاشتی

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x