رمان آوای نیاز تو پارت 245

3.7
(3)

 

 

احساس میکردم توهم زدم و فکر و خیالاتم باعث شده حرفای دیگه ای و از زبون آوا بشنوم!

شایدم صدای بیگ بنگی که تو سرم می‌پیچید باعث شده بود نفهمم این زن چی میگه… چند بار پلک زدم

_ببشخشید من متوجه نشدم؟

 

دستی زیر چشماش کشید و این بار مصمم خیره به چشمام بدون ذره ای تردید لب زد

_گفتم پدر بچه تو شکمم تویی!

 

ناباوری… تنها کلمه ای که تو سرم می‌پیچید

دهنم برای حرفی باز شد اما هیچی نداشتم بگم و در آخر وقتی حرفش و تجزیه تحلیل کردم نیشخندی زدم و از بُهت جملش کم کم خندم گرفت

همین طور که بلند می‌خندیدم و خندم بند نمی‌یومد دستی به صورتم کشیدم و سرمو به چپ و راست تکون دادم

_بازی جدید راه انداختید!؟خیلی سرگرم کننده بود حالا برو بیرون

 

نگاهش بدون هیچ تغییری تو همون حالت روم بود و برای یک لحظه نمیدونم چی شد که صندلی که روش نشسته بودم به عقب هول دادم و از جام بلند شدم… شدت بلند شدنم طوری بود که صندلیم از پشت افتاد زمین ولی بی اهمیت با قدمای بلند سمت آوایی که حالا ترسیده نگاهم میکرد قدم برداشتم‌..‌.

با دو قدم بلند بهش رسیدم ولی اون ترسیده عقب رفت

نمیدونم شکل و شمایلم‌ چه شکلی شده بود که این طوری قیافش وحشت زده شد اما هر چی بود احساس میکردم یه انبار باروتم که منتظر یه جرقه بوده و الان بوم ترکید… بی توجه به صورت ترسیدش سمتش رفتم

خواست ازم دور شه ولی خورد به دیوار پشت سرش و مثل یه موش تو تَله افتاد

تو یه قدمیش ایستادم و دستم و بالا سرش گذاشتم!… صدای نفسای عصبی و کلافم و میشنیدم و اون حتی سرش و بالا نمی‌اورد که من رو نگاه کنه… بدنش لرزش داشت اما من به قدری کلافه و عصبی بودم که بی توجه به وضیعیتشو بی توجه به این که تو شرکتم صدام رفت بالا

_منو نــــگــــــــاه کــــن!

 

سرش و بالا نیاورد که فکش و تو دستم محکم گرفتم و سرش و کشیدم بالا‌… چهرش از درد جمع شد اما من بی‌اهمیت از لای دندونای قفل شدم غریدم

_تــــو!

تو فکر کردی من خــــرم!؟

فکر کردی احمــــقــــم!؟

منو چی فرض کردی؟

ببین منو چی با خودت فکر کردیو نمیــــدونم اما…

 

فکش و بین انگشتام بیشتر فشار دادم که چشماش و محکم بست

_اما یــــک بار دیگه… فقط یــــک بار دیگه همچین حرفای احمقانه ای بزنی دیگه سرم نمیشه حامله ای زنی ناموس یکی دیگه ای!

یک بار دیگه ازین چرندیات بپرونی دندون تو دهنت نمیزارم…

 

 

از فرط بهت نفس نفس می‌زدم و کوتاه نیومدم

_تو با چه رویــــی!؟ با چه رویــــــــی بعد این که همه غلطی با فرزان کردی و قیدت و زدم برگشتی اومدی تو شرکتم و روبه روم داری میگی ازت باردارم!؟

قالت گذاشته اومدی سمت من!؟

اومدی با بچت آویزون من بشی!؟

با خیال خودت فکر کردی این یه احمق دیگه بزار بچه حرومزاده…

 

با سیلی که تو صورتم خورد حرف تو دهنم موند و سرم کج شد!

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 2.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 3.5 (6)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بدبختی که فردا امتحان داره 🚶‍♀️😑
بدبختی که فردا امتحان داره 🚶‍♀️😑
9 ماه قبل

والا آوا خوب دووم آورده من اگه جای آوا بودم همون روزای اول قبل ماجرای ژیلا و اینا جدا میشدم مرتیکه نفهم گند اخلاق و بیشعور😐😐

سارا
سارا
9 ماه قبل

👌 👌 👏

سحر
سحر
9 ماه قبل

چقد گفتم آوا به جاوید نگه خاک تو سرت جاوید آشغال پول پرست.. کاشکی آوا با فرزان ازدواج کنه یعنی فرزان درجه یک یک یکه. بعد دوس دارم بعد چند سال بچه خودشو ببینه که چقدر شبیه خودشه و بعدشش فقط حسرررررررت بخورررره

سارا
سارا
پاسخ به  سحر
9 ماه قبل

👏 👏 👌

yegan
yegan
9 ماه قبل

ریدم دهنتتت جاویدددد گوه نفهم مگه تو ناقصی ک نتونی پدر شی روانیییی حداقل بذاره بچه ب دنیا بیاد بره آزمایش بده مطمئن شههه
مطمئنم الان آوام سرخورده میشه و واقعا دیگه قید جاویدو میزنع ک حقم داره بزنه مرتیکه وحشی بی تعادل.فرزانم برمیگرده با این کار جاوید و کنار آوا میمونه!!باز روز از نو روزی از نووووو اهه

نوش
نوش
9 ماه قبل

شاید ب من بگین روان پریش ولی 😂من ی دختر لوس چندش نیستم
پس اگه جای آوا بودم زنیت و شخصیتمو حفظ میکردم و داغ بچمو ب دل جاوید میذاشتم
آوایی ک جز جاوید دست هیچ مردی بهش نخورده و توسط همون مرد انگ هرزگی بهش میخوره
جاوید اگه عاشق بود حداقل احتمال میداد بچه از خودش باشه تازه جاویدی ک قبل آوا با هرزه ها می‌خوابید…. پس یکم از اون همه پولی ک فرزان گذاشته رو بر می‌داشتم همه رو میپیچوندم و میرفتم تو ی شهر کوچیک تو گیلان زیبا زندگیمو میکردم و صد البته ناشناس برگه تطابق ژنتیک بچمو برا جاوید پست میکردم و پی نوشت میگفتم میخوام داغشو ب دلت بذارم گور بابای همه تونننن
اخیش دلم خنک شد 😂😂😂 ب خدا آدم نیستی نویسنده اگه آوا رو خرد کنی
یکم رمان الهام بخش بنویسین چرا جنس خودمونو خرد و خاکشیر میکنین خوووو؟

نازی
نازی
9 ماه قبل

وایییییی وایییییییی خدا نفسم بند اومد تورو قرآن بزار این پارت بی صاحابو

علوی
علوی
9 ماه قبل

1- اون سیلی حق جاوید بود اساسی
2- مشکل از آیدین نیست. این پسر خودش هم مطمئنه یه قاطرِ عقیمِ دارای نقص فنیه.
3- بنده خدا فرزان الکی می‌گن روانیه! روانی بقیه هستند. این بنده خدا عاقلانه هم که رفتار کنه اینا بد برداشت می‌کنن.
یه لحظه فکر کنید. یه داداش کوچک‌تر زنش رو طلاق بده به خاطر سهام شرکت. غیر از اینه که برادر بزرگ‌ترش جورکشی می‌کنه و زن داداشه رو جا و پناه می‌ده که گوشه خیابون نمونه؟؟دختر مردم تو مراسم جشن عید خونه شوهرش بالا سر یادگاری که از روزهای اول عشقشون گریه‌اش گرفته، برادر شوهره نباید آرومش کنه بگه بی‌خیال من هوات رو دارم؟! دیگه چی؟ الان از چی طلب‌کاره این جاوید؟؟
به نظر من همون فرزاد می‌اومد برای تعیین تکلیف بهتر بود. «اگه آوا و بچه‌ات رو نمی‌خوای، من از الان تا آخر دنیا جفتشون رو می‌خوام. تند و سریع تصمیم بگیر. چون اگه جوابت نمی‌خوام باشه، باید چندجا رشوه بدم تا اسم بچه تمام و کمال با تاریخ درست بره تو شناسنامه‌ام. بعد هم خودت رو رنده کنی که بچه‌ام رو می‌خوام، عمرا بهت بدم. من هیچ نسبتی با بابات ندارم که خودم رو آتیش بزنم. اگه آوا و جانان با من باشن، تو نزدیکشون بیای، آتیشت می‌زنم.»

رویا
رویا
9 ماه قبل

چقدر کم ….. خیلی کوتاه بود ، اقلا به یه جایی برسون بعد بزار برای پارت بعد

🙃...یاس
🙃...یاس
9 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

علوی
علوی
پاسخ به  🙃...یاس
9 ماه قبل

#حمایت
👍 👍 👍 👍 👍 👍 👍 👍

🙃...یاس
🙃...یاس
پاسخ به  علوی
9 ماه قبل

😘😘😘

Asal
Asal
9 ماه قبل

خب بی ناموس یکم این پارن لامصبو بیشتر کن میمیریییییی؟؟؟؟؟

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
9 ماه قبل

وااااا چرا همچین میکنین توروو خدا
یه پارت دیگه 🙏
پلیزززززز

بی نام
بی نام
9 ماه قبل

میدونستم اینجوری میشه حالا بیا به این جاویدنفهم بفهمونه که این بچه ی خودشه

عسل
عسل
9 ماه قبل

چـی بگم
ی پارت دلـم برای جـاوید ی پارت برا فـرزان ی پارتم برا اوا می سـوزه
کم بود خیلـی کـم بـوددددد

زلال
زلال
9 ماه قبل

اهههههههههههههههههه

saman
saman
پاسخ به  زلال
9 ماه قبل

گندش بزننن

دسته‌ها

18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x