نمیدونمی زیر لب گفتم و ادامه دادم
_میدونستی پدر ژیلام میاد؟
_آره خب
نگاه کلافه ای به اطراف کردم و تو دو راهی رفتن نرفتن مونده بودم که صدای آیدین اومد
_جاوید؟!
نگاهم و بهش دادم که ادامه داد
_ببین کاری به خوب و بد ژیلا ندارم ولی این و تو میدونی که مادر پدرش وقتی از هم طلاق گرفتن یه بچرو به اسم این که آقابزرگ دوستش داره و شبیه خاتون بوده و نمی زاره بهش بد بگذره و جاش خوبه ول کردنو هر کدومشون رفتن پی زندگی خودشون و در اصل ژیلا رو ترک کردن!
میخوام بگم بعضی شخصیتای بد آدما یا بد بودن آدما تا قسمتیش ربط پیدا میکنه به زندگیشون و اتفاقایی که براشون افتاده و تو این و خوب میدونی که ژیلا عقده دیده شدن داره یا جلب توجه و شاید سه سال پیش اگه این خصوصیتش نبود باهم میموندین… اصلا کاری به اون ماجرام ندارم اما چه بخوای چه نخوای در حال حاضر اسمش الان روته و اون بعد مدتی میخواد به پدر و مادرش که وقت گذاشتن یکی دو روز بیان این جا نشون بده زندگیش بدون اونام خوبه و بدون اونام از پس زندگیش براومده پس حداقل تلاش کن به عنوان پسر عموش یا یه دوست کنارش باشی… هر چند تو کار خودت و میکنی همیشه ولی خوب بودن سخت نیست باور کن!
نفس عمیقی کشیدم که ادامه داد
_قهوت سرد شد نمی.خوری بریم چون تو کلا در جواب زر زرای من یا نفس عمیق میکشی همیشه یا فحش میدی میری
نیشخنوی زدم… نگاهی به لیوان قهوم کردم و با تردید لب زدم
_تو هنوز با آتنا در ارتباطی؟
ابروهاش بالا رفت
_اگه منظورت اینه که ازش خبر آوا و گرفتم یا نه باید بگم نه چون اصلا شماره اونور آبش و ندارم
سری تکون دادم و از جام بلند شدم که اونم بلند شد و گفتم:
_من شرکت نمیرم کار دارم حواستم باشه به کارمندا
باشه ای گفت و گوشیم و از رو میز برداشتم، سمت خروجی رفتم و موقع خارج شدن از در کافه تو صفحه چتم با ژیلا رفتم و بدون هیچ مقدمه و سلام و علیکی خشک نوشتم
“تا نیم ساعت دیگه آماده باش”
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام چطور میشه کامل این رمان روخریداری کرد
نویسنده محترم لطفا یکم بیشترش کن اخه دیروز تاحالا هیمنجای رمان گیر کردی 😐
چرا کمممهههههه🥸
خیلی خوبه که شخصیت آدما رو اینقدر قشنگ نشون میدی و سعی نمیکنی شخصیت بد رو از چشم بندازی ✨
لطفا آوا و جاوید مال هم باشن ، درسته که جاوید خودخواهی میکنه اما فرزان هم برای خوبی کردن آوا رو نیاورد پیش خودش و برای منفعت خودش بود
اما فرزان با اینکه بخاطر منفعتش از اوا استفاده میکنه مثل جاوید نمیاد غرورشو خورد کنه جاوید هم خر رو میخواد هم خرمارو اینطور نمیشه تو الان جای شخصیتا رو برعکس کن مثلا اوا دختر اقا بزرگ بود و اگه با پسر عموش ازدواج میکرد سه دونگ شرکتی که توش کار میکرد براش میشد ولی اوا جاویدو دوست داشت…..حالا اوا میره با پسر عموش به جاوید میگه منتظرم بمون طلاق میگیرم میام بنظرت با توجه به اخلاقای جاوید واکنشش چی بود از نظر من جاوید خودخواهه و همه چیزو یکجا و باهم میخواد پس لایق اوا نیست هرچند فرزان هم تعریفی نداره ولی……
اینم لنگاش رفت هوا😂💔 دیگه باید چسی چسی بخونیم ریدم من توی این وضع