چشمام گرد شد از حضورش و قبل این که چشمش بهم بیفته سریع خم شدم و قندون سه تیکه شدرو برداشتم
وَ مثل هر دفعه تیکه هارو گذاشتم زیر لباسم و زیر لب گفتم:
_تو از رو نمیری دختر آخر سر با این کارا آوا میزنی شکمت و پاره میکنی یا خودت و ناقص
خواسم سمتی برم که فرزان نبینتم اما دیگه دیر شده بود و فرزان وسط راه پله ها نگاهش با تعجب رو من بود
خیره نگاهم کرد و در آخر با مکث چند پله باقی موندرو اومد پایین و رو به من گفت:
_ساعت سه صبح وسط خونه چیکار میکنی؟!
دستم و گذاشته بودم رو لباسم تا تیکه های قندون پیدا نشن و نیفتن اگنه بیچاره میشدم و دوباره حرفای بی عرضگیش در رابطه با من شروع میشد
از طرفی خیلی حساس بود رو نظم و وسایل خونش و این و از تعداد خدمه بالایی که هر روز خونرو با وسواس تمیز میکردن متوجه شده بودم.
دوستم نداشتم بگم اومدم غذا بخورم چون سر شام حتی بعد رفتنم با این که میدونست از صبح چیزی نخوردم یک بار از دهنش در نیومد بمون شامت و بخور بعد برو یا میتونست بگه خدمه برام غذا بیارن اما هیچی به هیچی…
آب دهنم قورت دادم و سعی کردم بدون لکنت بگم
_خوا…خوابم نمیبرد اومدم این جا یکم با…
سرش و کج کرد و منتظر نگاهم کرد که با دست اشاره ای به جیکوب کردم
_با جیکوب بازی کنم!
با پایان جملم سر جیکوب سمتم برگشت، یه لحظه احساس کردم تو نگاهش حیوون داره با زبون بی زبونی بهم می فهمونه که خر خودتی اما دست از افکار تخیلیم برداشتم و نگاهم و به فرزان دادم که با تردید نگاهم میکرد و برای این که چیزی نگه و هر چه سریع تر از شرش خلاص شم گفتم
_مثل این که از خوابم پروندمت شرمنده… من دیگه برم
خواستم از کنارش رد بشم که مچ دستم و گرفت من با ترس زل زدم به چشماش که کنجکاو بودن؛ معلوم بود حرفام و باور نکرده و دهن باز کرد و خواست چیزی بگه اما صدای دختری مانع حرفش شد و باعث شد نگاه جفتمون و به راه پله کشیده بشه
_فرزان چی شده؟
نگاهی به دختره انداختم که لباس نیلی کوتاه ساتن مانندی تنش بود و نگاهش رو دست اسیر شده من توسط فرزان خیره موند
راضی از این موقعیت لبخندی زدم و دستم و از دست فرزان کشیدم بیرون که باعث شد نگاهش و بهم بده و تو صورتم خیره بشه اما مخاطب به دختره بدون این که نگاهش کنه گفت:
_چیزی نیست تو برو الان میام
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام جان پدرو مادرت پارت را در یک روز بیشتر بزار
اقلا عید فطر است عیدی گذاشتن چندین پارت بزار
باسلام چرا در روز سه تا چهار پارت نمیزاری اینقدر ناخن خشک
خودتون با این مقدار پارتی که میزارین خجالت نمیکشین آخه🥲🙂
نه والا 😂
سلام خاهر
سلام خوشگله چطوری جیگر
بیا چت روم خاهر
مرسی خوبم آخر شب اگه بودی میام
روزانه پارتا نصف میشه
میترسم تا چند روزه دیگه انقدر ازش کم کنین که اصلا پارتی نباشه
قبلا پارت بیشتر میذاشتی خیلی کمه خیلی