لبخندی کنج لبش شکل گرفت و دست دراز کرد مغز گردویی تو دهنش گذاشت
_خشن شدی!
پوفی کشیدم که ادامه داد
_میدونستم حس رقابتت اینقدر قوی و حوصلت و سر جاش میاره زودتر لاله رو میاوردم
چشمی نازک کردم که یه تا ابروش و داد بالا:
– درکل لاله میمونه… تو از پس همه کارا بر نمیای
دستی رو صورتم کشیدم و کلافه گفتم:
_به خدا میتونم… فرزان!
نگاهش و بهم داد
_اون الان فکر میکنه من شدم رقیب عشقیش ولی من به خاطر این که مسئولیتم و به یکی دیگه دادی و من و یه آدم بی مسئولیت دونستی حرصی شدم… اگه اون بمونه هیچی درست پیش نمیره مخصوصا که نه من ازش خوشم اومده نه اون
نفس عمیقی کشید و لب زدم:
_ببرش باشه؟!
_فقط دوست دارم امروز یه چیزی از خونم کم بشه یا بزنی باز خودت و ناقص کنی و…
_باشه حواسم هست
_نپر وسط حرفم
کلافه باشه ای گفتم که ادامه داد
_اساسی همه چیز تمیز و مرتب بشه روزای آخر سال بعدشم که تق و لق میشه همه درست حسابی به کارشون نمیرسن یا نمیان
با شنیدن کلمه روزای آخر سال تازه یادم افتاد فردا عید و من چقدر بی ذوقم و اصلا فراموش کرده بودم عیدی هست… صورتم درهم رفت و حالم گرفته شد
_چه سال بیخودی بشه امسال
خیره نگاهم کرد که ادامه دادم
_مامانم که هر سال پیشم بود نیست
کسی که عاشقش شدم نیست
آتنا آیدینم نیستن
فکر میکردم امسال قشنگترین عیدم باشه حتی با وجود نبود مادرم اما الانــــ…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 5
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
چرا هنوز پارت جدید نیومده