رمان آوای نیاز تو پارت 191

5
(2)

 

 

ناباور بهش خیره شدم:

_فقط اسمت میره تو شناسنامم و اسم و رسم منم میره پشت اسم بچت

 

اشکام و با دست پس زدم و نیشخند زنان لب زدم

_به بچم بگم باباش تویی؟!

میخوای بچه جاویدی و که حتی نمیتونی نگاهش کنیو بزرگ کنی؟!

میخوای کل زندگیت و به خاطر من…

 

گریه مانع حرفم شد که مصمم تو چشمام زُل زد و ادامه داد

_نه… همه اینایی که گفتی جوابش نه!

به بچت نباید بگی باباش منم چون من فقط بزرگش میکنم… زندگی من خراب نمیشه چون من تو این دنیا اولین و آخرین دوست و رفیقی که داشتم تو بودی اولین نفری که من و درک کرد تو بودی… وَ منم بچه جاویدی که به قول تو نمیتونم بهش نگاه کنم و بزرگ نمی کنم… بچه کسیو بزرگ میکنم که بهم بخشش و دوست داشتن و یاد داد بچه تورو آوا

تو میگی جاوید نفهمه باشه اما بچه توی شکمت حداقل یه اسم به نام‌ پدر باید داشته باشه… وَ اونم منم!

 

 

×××

 

 

جاوید

 

_تو تاریکی نشستی؟!

 

نگاهم و تو همون حاله ی تاریکی به ژیلا دادم‌ که داخل اتاق شده بود…صدای گرفتش نشون دهنده گریه های زیادش تو این‌ روزا بود که حقم داشت تنها کسی که براش مونده بود آقابزرگ بود که اونم داشت از دستش میداد!

 

_سرم درد میکنه

 

نزدیکم‌ شد و روی تختی که روش دراز کشیده بودم نشست و با مکث طولانی با بغض حرفی رو زد که سرمو با تعجب سمتش برگردوندم

 

_طلاقم بده!

 

فقط ناباور نگاهش میکردم… تو تاریکی اتاق اشکاش مشخص بود فقط

وَ من جمله ای که گفته بود و درک‌ نمی‌کردم که ادامه داد

_فکر می کردم دوباره بتونم تور و عاشق خودم کنم

فکر می‌کردم اشتباه گذشتم که نه حماقتمو می‌تونم جبران کنم اما الان فهمیدم حتی اون موقع که با همم بودیم عشقی میون من و تو نبوده… فقط زیاده خواهی من بود و ترس تو ازین که گذشتت مثل پدرت نشه الانم همین… الانم همون‌ آش و همون‌ کاسس

فکر میکردم درست میشه اما اشتباه بود، این بارم همون اشتباهای قبلمون و کردیم ولی این سری احساس میکنم هر کدوممون داریم‌ تقاص اشتباهاتمون و میدیم

 

 

سری به تایید تکون دادم‌ که ادامه دادم

_بالاخره این دنیا زیاد بخشنده نیست… سری قبل قِسِر در رفتیم ولی این سری هر کدوممون داریم بَهای اشتباهاتمون و میدیم… من‌ تنها کسی رو که دارم از دست میدم و تو هم آرامشت و از دست میدی!

 

هیچی نمیگفتم… حرف حساب جواب نداشت!

ادامه داد

_رابطه من و تو که اول و آخرش جدایی… این وسط نمیخوام دیگه اشتباه کنم چون زندگی خوب بهم یاد داد تاوان اشتباهتو دیر یا زود میدی حالا به هر نحو و هر شکلی…

دیگه نمیخوام به تنها کسی که واقعا دوستم داره دروغ بگم و جلوش فیلم بازی کنم اونم وقتی نفسای آخرش و میکشه… باید بهش بگیم همه چیو جاوید این که رابطه ما سرانجامی نداره

وَ اینکه نمیخوام تو هم…

 

سکوت کرد و سرش و انداخت پایین و به سختی ادامه داد

_تو هم‌ نباید به مرحله ای برسی که آوا و از دست بدی… هنوز دیر نشده جاوید… برو پیشش!

 

نیشخندی به حرفای تلخش زدم و واقعا راست گفته بودن حقیقت تلخه… هر چند سخت بود شنیدن این حرفا از دهن ژیلا اما انگار اونم کَم آورده بود… با سنگینی تو‌ گلوم مثل خودش لب زدم

_دیر شده خیلی وقت دیر شده آوا رفت… من جدی نگرفتمش و اون رفت

راست میگی هر کسی تاوان اشتباه خودش و میده… اولش همش تورو مقصر میدونستم اما مقصر اصلی خودم بودم

خودم بودم که آرامشم‌ و با خودخواهیم معامله کردم…

آوارو از دست دادم خیلی وقته… نه از وقتی که با فرزان رفت نه… از وقتی از دستش دادم که با خودخواهی جلوش گفتم باید کنار بیای اما همش با خودم تکرار میکنم من بد بودم چرا اون بد شد!؟

 

سکوت کردم و نگاهم‌ و از ژیلا گرفتم که صداش اومد

_آدما همشون اشتباه میکنن

 

هیچی نگفتم و بینمون سکوت حکم فرما شد که بالاخره بعد مدتی این‌ سکوت و‌ شکوندم

_به هر حال از نظر‌ من بهتره به آقابزرگ چیزی نگیم‌ این دَم آخری دلش به این که من و تو باهمیم خوشه

 

_اما…

 

_میدونم… میدونم‌ نمیخوای دیگه دروغ بگی بهش حس الانت و کم و بیش درک میکنم اما باور کن تو این‌ شرایطی که داره بهتره دلش و نلرزونیم! زندگی من و توهم زندگی نمیشه ولی بزار کارای طلاق و بعد…

 

سکوت کردم و نگاهم و به چشماش دادم که ناامید و غمگین جملم‌ و خودش ادامه داد

_بعد مرگ آقابزرگ!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sogol
Sogol
1 سال قبل

آخیش طلاق میگیرن😁

Raha
Raha
پاسخ به  Sogol
1 سال قبل

ولی بنظرم جاوید بفهمه آوا بارداره فک میکنه بچه فرزان برا همین از لجش کنار ژیلا میمونه

✞ΛƬΣПΛ✞
پاسخ به  Raha
1 سال قبل

قرار شد چیزی نگن بهش دیگ

Raha
Raha
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل

قرار شد نگن بچه از جاوید ولی خب بنظر من میفهمه آوا بارداره ولی فک میکنه ک بچه فرزان

✞ΛƬΣПΛ✞
پاسخ به  Raha
1 سال قبل

خب بفهمه وقتی زمانی ک اوا رو تنها میذاشت باید فکر اینجارو هم میکرد
بخاطر اون فرزان داره تباه میشه
بعدش اسم ی روانی رو میذارن ب طفلی

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x