رمان آوای نیاز تو پارت 197

5
(1)

 

 

 

نگاهم به فرزان بود که هیچ عکس العملی نشون نمیداد

سمتش قدم برداشتم و بالا سرش ایستادم… دستم و رو شونش گذاشت و آروم اسمشو صدا زدم ولی هیچ عکس العملی نشون نداد

سرم و بالا آوردم که نگاهم یهو خیره شد تو چشمای مشکی جاوید!

نگاهش ناراحت بود اما بعد مدتی نگاهش رو به دست من که رو شونه ی فرزان بود داد و به شدت اخماش توهم رفت… بی اختیار خواستم دستم رو بکشم از روی شونه فرزان اما با یاد این که اون نمیدونه فرزان درد اصلیش چیه و حتی حدسشم‌ نمیتونه بزنه دستم و سر جاش نگه داشتم

اصلا چه اهمیتی داشت دیگه نگاهای اون؟!

همه ساکت بودن که صدای بَم فرزان تو همون‌ حالت بلند شد

_چرا؟!.. چرا بعد اون‌ همه مدت اومده بود پِیم؟!

 

آقا بزرگ سری به چپ و راست تکون داد

_پسرش مُرده بود… یه پسر داشت تقریبا هم سنو سال تو بود یکی دو سال کوچیک تر بود ازت… ولی تو یه تصادف و حادثه مرده بود!

زنش افسردگی گرفته بود… زندگیش کلا بهم ریخته بود بعد اون تصادف… اسمی که روت گذاشته مال پسریه که تو تصادف از دستش داده یا بهتر بگم مال برادر مردته… فرزان عظیمی! خودت اینارو میدونی… حتما بهت گفته برای چی به فرزند خوندگی قبولت کرده بود

حتما گفته می‌خواسته جای خالی پسرش و پر کنه ولی.‌‌.. ولی نگفته بود تو هم بچه ی خودشی پسر واقعیشی!

 

فرزان نگاه بر نمی‌داشت از آقا بزرگ و آقا بزرگم ادامه می‌داد

_می‌دونی اومده بود می‌گفت اشتباه کرده… می‌گفت پشیمونه… می گفت آه اون دختر سرایدار دامنشو گرفته که یه بچش و آرامشش از دست داده… می‌گفت باید بچش و ببینه و حق داره… اومده بود پی تو فرزان تا حالو اوضاعتو ببینه… می‌دونست پسر من تو شرایط خوبی نیست… می‌دونست به خاطر اون دختر سرایدار از همه چی محرومش کردم‌ برای‌ همین اومده بود ببرت… می‌خواست بعد مرگ پسرش یه جایگزین بزاره براش… اما اگه اون مرد بود از اول مسئولیتت رو قبول میکرد … نه وقتی همه چی خراب شد

اون روز که اومده بود تا دوباره موی دماغ بشه و آدرس بخواد پسر از همه جا بی خبر منم اومده بود… در آخرم فهمیده بود زنی که به خاطرش این همه سختی کشیده بود و این همه حرفو در به دری کشیده بود چه دروغگوی خیانتکاری بوده… از زبون رفیق خودش همون حرفایی رو شنید که چند سال پیش من بهش گفتم ولی تو کَتش نمی رفت… فهمید همه حرفای من راست بوده

فهمید دروغ نمی گفتم… فهمید و بهم ریخت… خورد شد جوری که هیچی ازش باقی نموند… حتی یادش رفت برای جِگر گوشه خودش اومده پی من… گلاویز شد با همون رفیق قدیمیش اما خودش می‌دونست حقیقت داره

دیگه حقیقت و قبول کرده بود… اون روزو شب بد و خوب.‌.. خیر و شر گذشت… من از بعدش با خبر نشدم… نمیدونم رفتارش با مادرتون چی جوری شد… نمیدونم با تو جاوید چه رفتاری داشته ولی انگار حقیقت و قبول کرده بود و نتیجه اون حقیقت تلخم شد…

 

مکثی کرد و صدای بغض دارش بلند شد

_خودکشیش!

 

تازه به عمق فاجعه پی بردم و چشمام پر اشک شد… سخت بود به خاطر عشقی که وجود نداشت اون همه سختی بکشی

سخت بود به خاطر باورت اون همه سختی رو تحمل میکردی آخر سر می‌فهمیدی اون باور اشتباه بوده!

صدای آقابزرگ دوباره بلند شد و من خیره شدم به پیر مردی که صدای لرزونش نشونه ی بغض تو گلوش بود

_خودشو سوزوند!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 2.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 3.5 (6)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
11 ماه قبل

خیلی پارتا کوتاه شده لطفا بیشتر بزاریند

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x