رمان آوای نیاز تو پارت 219

5
(2)

 

 

×××

 

 

جاوید*

 

_از دیشب رفتی تو فکر چته؟

 

نگاهش و از گوشی که با اخم سرش توش بود بیرون آورد و نگاهی بهم کرد

خیلی کم پیش میومد آیدین سر زنده ای که با شوخیاش میرفت رو خط اعصابم این شکلی تو فکر بره

شونه ای انداخت بالا و گفت:

_نه خوبم، حتما همیشه باید نیشم تا بناگوش باز باشه؟

 

ابرویی بالا انداختم که ادامه داد

_ولی کبک تو خروس میخونه البته که جای سوالی باقی نمیمونه وقتی صبح دیدم چطوری با این قد و هیکل نره خرت سرت و گذاشتی رو پای مادرتو خوابیدی

 

با یاد دیشب و آرامشی که داشتم کنارش هر چند با حضور فرزان لبخند محوی رو لبم اومد

این قدر آرامش داشتم‌ که ناخوداگاه با نوازشای دست پر چروکش خوابم برد با این حال اخم تصنعی کردم

_اصلا برو گمشو تو افکار خودت بمون تا افکار و اعصاب من و بهم‌ نریختی

 

تک خنده ای کرد و دوباره سرش و کرد تو گوشیش که ادامه دادم

_دیشب فرزان به مادرم گفت… گفت آوا مثل خواهرمه

 

آیدین با مکث سرش و آورد بالا و بهم نگاه بُهت زده ای کرد که سمت پنجره کوچیک اتاق رفتم و خیره به بیرون گفتم:

_نمیدونم… رفتاراشون سردرگمم کرده!

هر چقدر رفتارا و تصویرایی که ازشون دیدم و می‌چینم کنار هم متوجه نمیشم حرفاشون با کاراشون جور در نمیاد ولی با جمله دیشب فرزان خیلی از تصمیمات و نظراتم عوض شد!

باید با آوا حرف بزنم اونم بدون هیچ‌ تعارف تیکه پاره کردنی… باید بفهمم چی به چیه

ازش دلخُورم ولی خودمم‌ کم مقصر نبودم! فکر میکردم نباید دیگه حتی نگاهم بهش بیفته اما حرف دیشب فرزان همه فرضیاتم و بهم زده

 

آیدین جوابی نداد و سکوت کرده بود… توقع داشتم الان هیجان زده بشه و حرفام و تایید کنه چون داشتم در برابر آوا کوتاه می‌یومدم و می‌خواستم پیش قدم بشم برای حرف زدن باهاش چیزی که آیدین خودش هزار بار بهم گفته بود!

اما الان سکوت کرده بود در برابر حرفام و نگاهم و با تعجب بهش دادم

انگار گیج شده بود ولی نگاه من و که دید به خودش اومد و لبخند مصنوعی زد

با تدرید سری به چپ و راست تکون دادم و گفتم:

_چیزی شده؟

 

_نه بابا..‌. یعنی خب تعجب کردم

 

فقط نگاهش کردم که گوشیش و گذاشت کنار تخت یه نفره فلزی که روش نشسته بود و از جاش بلند شد و ادامه داد

_من بعد از ظهر دیگه میرم تهران کارای شرکت مونده، کارای خودم مامانمم که تنهاست

با ماشین نمیرم تو با ماشین برگرد البته فکر‌ کنم حالا حالا از مادرت دل نکنی

 

متعجب نگاهش کردم… خواست سمت در اتقاق بره و این یعنی یه جورایی می‌خواست از این وضعیت فرار کنه!

از بچگی عادت داشت فرار کنه وقتی نمی‌خواست چیزی رو بازگو کنه یا توضیح بده

وَ خب اکثر مواقع هم جواب می‌گرفت ولی این تَرفندش برای منی که باهاش بزرگ شده بودم جواب نمیداد!

با قدمای بلند قبل این که از اتاق بیرون بره سمتش رفتم و کتفش و گرفتم، کشیدمش سمت خودم و چون توقعش و نداشت یهو سمتم برگشت و گفت:

_جاوید شوخیت گرفته چیکار میکنی؟

 

این بار جدی شدم

_چی شده؟

 

_یعنی چی چی شده

 

کلافه شدم

_یعنی این که تو بگی “فِ” من میرم فرهزاد… یه چیزی و داری ازم پنهون میکنی

 

چند ثانیه اطراف و نگاه کرد و انگار تردید داشت برای حرفش که اخمی کردم و ادامه دادم

_چی شده؟!

 

آخر سر نگاهش روم زوم شد

_ببین به حرفای فرزان دلخوش نکن تو می‌دونی اون بیماری روحی روانی داره می‌خواد…

 

 

پر تحکم پریدم وسط حرفش:

_آیدین میگم بگو چی شده چرا صغری کبری می‌کنی

 

با مکثی لب زد:

_آوا…

 

با شنیدن اسم آوا گوشام تیز شد و فقط خیره بودم بهش که نگاهش و ازم گرفت و آروم لب زد

_حاملس!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ننه فرزان
ننه فرزان
10 ماه قبل

ای بابا دلم میخواست اوا سهم فرزان شه
اخه جاویددد ؟؟
عققق

kim.ias
kim.ias
10 ماه قبل

واییییی 🤣🤣🤣
به فرزان میگه مریض روحی روانی ؟؟؟؟
پس جاوید اینجا بوقلمونه ؟
مریض واقعی جاویده
نه فرزان

هلنا
هلنا
10 ماه قبل

سلام ببخشید اگه بخواین تو این سایت رمان بارگذاری کنیم باید چی کار کنیم؟

Hana
Hana
10 ماه قبل

الان میتونم بگم عمتتت مریضی روحی روااانی دااره مرتیکههه
عی خاک تو سر اسکلت کنن آیدییین

yegan
yegan
10 ماه قبل

یعنی یک درصد فک نمیکنه بچه از خودش باشهههه بابا خنگ ب یاد رابطه زوری ک آخر باهاش داشت بیوفته میفهمه خب!!!!!

yegan
yegan
10 ماه قبل

خدا لعنتت کنهههه آیدیننن خدا لعنت کنهههه نویسندههه.‌.میگه فرزان مریضی روحی روانی داره به حرفاش گوش نکن!!!!آشغال کثافت بی شرفففف

Sara
Sara
10 ماه قبل

لعنت بهت آیدین😑

Setareh
Setareh
10 ماه قبل

یک پارت دیگه میدی خواهش

سحر
سحر
10 ماه قبل

آآی خاک تو سرت آیدین دهن لق این چی بود ک گفتی، میزاشتی چند روز ازش بگذره بعد دهنتو باز میکردی.. اللان دیگ عمرا جاوید باور کنه ک بچه از خودشه

...
...
10 ماه قبل

هینننن یا علییی الان این می‌ریزه به هم
ولی فک کنم الان می‌ره پیش آوا و دعوا که ایشالله می‌فهمه بابایی شده 😍
نمیشه لطفا یه پارت دیگه هم بزارید لطفاااا 🥺🙏

kim.ias
kim.ias
پاسخ به  ...
10 ماه قبل

ینی دوس داری برگردن به هم ؟😐😐😐

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x