37 دیدگاه

رمان استاد خلافکار پارت 39

0
(0)

 

با چشم غره گفتم
_اون موقعی که باید گردن می‌گرفتی بچته نگرفتی. حالا دیگه ادعایی براش نداشته باش.
پوزخندی زد و گفت
_اوکی عسلم هر چی تو بگی.
آیلا رو روی یک دستش گرفت و با اون یکی دستش هم مچ منه بدبختو اسیر کرد و دنبال خودش کشوند.
از اونجایی که هر قدمش بلند بود تقریبا دنبالش می دویدم.
قفل ماشینش و باز کرد که کتش رو گرفتم.
با اخم نگاهم کرد. مچم و از دستش کشیدم و گفتم
_من می‌خوام برم آرمین…من دور از اینجا،دور از تو یه زندگی تشکیل دادم تو هم بعد این همه سال مطمئنا زندگی خودت و داری… بیا همو اذیت نکنیم چی میشه؟
مثل یخ نگاهم کرد و در نهایت صندلی جلو ماشین و باز کرد و گفت
_بشین!
درمونده نگاهش کردم اما مثل سنگ شده بود لعنتی.
ناچارا سوار شدم. آیلا رو روی پام گذاشت. ماشین و دور زد و سوار شد.
سرم و به شیشه چسبوندم. ماشین و راه انداخت. برام جالب بود که انقدر کم حرف شده بود. مدام اخم داشت… مدام صورتش گرفته بود… همیشه تصور می‌کردم اگه یه روز منو ببینه خوشحال میشه اما آرمین هیچ وقت عوض نمی شد

#لیلی
اعصابم رسما داغون بود.این چهارمین بچه ای بود که دزدیده میشد با همون نشونه های تکراری…
پرونده رو ورق زدم و کوچکترین نشونه ها رو نوشتم.

با لرزیدن گوشیم دست از نوشتن کشیدم و موبایلم و برداشتم.
از یه شماره ی ناشناس پیامک داشتم.بازش کردم:
_بین و تو و جناب سرگرد رابطه ای پیش نمیاد ملکه ی من…دوباره نه!
گوشی از دستم افتاد و با وحشت بلند شدم.
دست و پام می‌لرزید. گفت ملکه ی من…
وحشت زده زمزمه کردم
_ا… امکان نداره… اون مرد… مطمئنم که مرد…یکی داره باهات شوخی میکنه لیلی…
در اتاق باز شد و آرش اومد داخل. با دیدنم نگران به سمتم اومد و گفت
_چت شده؟
جوابی ندادم. موبایلم و برداشت و با خوندن پیامکش مثل برج زهر مار شد و گفت
_کی همچین مزخرفی و برات فرستاده؟
ترسیده گفتم
_امیر….فقط اون بود که این طوری حرف می‌زد… لحنش،همه چیش…
به سمتم اومد
_امیر مرده بفهم اینو… هر بار تا یه اتفاقی میوفته میگی کار امیره! ریدم تو قبرش که این طوری تو رو ترسونده!
رسما میلرزیدم. کسی جز امیر نمی‌گفت ملکه ی من… کسی با این لحن حرف نمیزد. کسی مثل اون از همه چی خبر نداشت. لابد الانم فهمیده دیشب آرش منو بوسیده که چنین چیزی فرستاده.
آرش بی پروا در آغوشم کشید و کنار گوشم زمزمه کرد
_یکی میخواد اذیتت کنه. امیر مرده…هر کسیو که به خودش جرعت داده تو رو این طوری بترسونه پیداش میکنم و حسابش و میرسم.. تو فقط نلرز…این طوری نلرز…
حرفاش، عطر تنش آرومم کرد. دستام و محکم دورش حلقه کردم… یه بار دیگه نمیخواستم ازش جدا بشم خدایا… نمیشد.
دستاش و دو طرف صورتم گذاشت و گفت
_هر کی هست دیشب ما رو دیده!
بغض دار سر تکون دادم که گفت
_پس کاش الانم باشه ببینه.
لب‌هاش محکم روی لب هام نشست. این بار رسما ضعف کردم که به کمرم چنگ انداخت و نگهم داشت.
با قدرت بوسید… سرم و عقب کشیدم و گفتم
_یکی میاد آرش برو تا گندش در نیومده.
بوسه ی کوتاهی به لبم زد و گفت
_این بار کل دنیا هم بسیج بشن نمی تونن تو رو ازم بگیرن.
چشمام و بستم و با لذت از این حرفش لبخند زدم

#هانا
روی آیلا رو پوشوندم و از اتاق بیرون رفتم.
با دلتنگی به همه جای خونمون نگاه کردم. یعنی بعد من آرمین اینجا زندگی نکرده بود که این خونه رو انقدر غبار گرفته بود؟
از پله ها پایین رفتم و دیدمش…لم داده روی مبل با دکمه های باز پیراهنش در حالی که سیگار لای انگشتاش بود لیوان مشروبش و داد بالا…
نگرانش شدم. این حجم از سیگار کشیدن و مشروب خوردن از پا درش می‌آورد.
کاش مثل اون موقع می تونستم سیگار و از دستش بکشم هر چند بعدش خودم و اسیر می‌کرد پس الان چنین اختیاری ندارم.
به سمتش رفتم و با فاصله ازش نشستم.
نیم نگاهی بهم انداخت که گفتم
_از من چی میخوای؟
خیره نگاهم کرد و جوابم و نداد.
نفسم و فوت کردم و گفتم
_انتقام گرفتن از من می ارزه به این که زندگی تو خراب کنی؟حداقل به خاطر اونی که الان تو زندگی ته،اجازه بده من برم!
سر تکون داد و اشاره ای به در کرد
_برو…
با مکث ادامه داد
_اما دخترم پیش من میمونه…
مثل برق از جام پریدم و گفتم
_اون دختر تو نیست…
سیگارش و خاموش کرد و بلند شد. روبه روم ایستاد و گفت
_لک لکا واست آوردن؟
با حرص نگاهش کردم
_نه خیر اما تو لیاقت پدری اون بچه رو نداری.
انگشتش و روی لبم گذاشت و گفت
_تو هم لیاقت مادری اون بچه رو نداری.
عصبی صدام و بردم بالا
_من این همه سال بزرگش کردم. ازش مراقبت کردم.
پوزخند زد
_اما اونو از باباش محروم کردی.
_هه بابا؟میخوای یادت بیارم باباش وقتی از وجودش با خبر شد چه حرفایی زد؟
فکش قفل کرد و گفت
_میموندی واست توضیح میدادم.
دلخور گفتم
_چیو؟هیچ دلیلی تو این دنیا وجود نداشت که تو به من شک کنی… به من…زنت بودم من…
جلو اومد و زمزمه کرد
_مگه الان زنم نیستی؟
با تحکم گفتم
_نیستم.من هیچیت نیستم حتی دیگه هانا نیستم. قبول کن هانا مرده آرمین تو کشتیش!
نگام کرد و گفت
_آرمین و کی کشت؟

نفسم از لحنش بند اومد. اما جواب دادم
_خودخواهی هاش…حتی الان هم نمیخوای دست از خودخواهیات برداری. زندگی همه رو نابود میکنی آرمین.بذار ما بریم!
چشماش انقدر قرمز شده بود که جرئت اینو نداشتم تا صاف صاف توی چشماش نگاه کنم.
بی اعتنا به حرفم گفت
_شال چرا سرته؟
جواب ندادم.. شالم و از سرم کشید و گیره مو باز کرد. نگاهی به موهام انداخت که تازه رنگ شون کرده بودم..
با اخم دستی به موهام کشید و گفت
_بهت گفته بودم از موی رنگ شده خوشم نمیاد.گفته بودم موی بلند دوست ندارم.
با اخم گفتم
_اینا دیگه ربطی به تو نداره.
_به کی ربط داره؟
خواستم عقب برم که کمرم و محکم گرفت و چسبوند به خودش. طوری به کمرم فشار آورد که آخم در اومد.
با فک قفل شده ای غرید
_دل و جرئت پیدا کردی هانا مجد…
از درد نمی تونستم جواب بدم.
با اون یکی دستش بازوم و محکم فشار داد و غرید
_میدونی چرا همینجا نمیکشمت؟چون میخوام نشونت بدم مردن یعنی چی!
به سختی گفتم
_ولم کن دردم گرفت.
مانتوی توی تنم و جر داد از تنم در آورد‌ و هلم داد که پرت شدم روی مبل…
با وحشت نگاهش کردم و خواستم فرار کنم که پاشو روی قفسه ی سینم گذاشت.

🍁🍁🍁🍁

دوستان در کانال رمان من عضو بشید 

https://t.me/romanman_ir

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

37 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Tina
Tina
4 سال قبل

اخخخ خدا من اگه جای لیلی بودم یه چوبی قابلمه ای ماهیتابه ای سنگی چیزی میزدم تو سر امیر تا قشنگ بمیره اونا ک فک کردن امیر مرده لیلی حداقل دلش خالی میشد. واقن خنگه
بعدشم اوناییی ک میگن امیر مرده اصن امکان ندار امیر مث سگ گربه خر اسب و… جون داره امکان ندارع بمیرع بدشم نقش اصلی من تاحالا ندیدم بمیر
اونم این امیر ک مثلا خیلی باهوشه و جن داره از همه پی خبر داره
واااالاه😔😔😔🔥🔥🔥😡

Adele
Adele
4 سال قبل

هانا الان فکر میکنه که آرمین با لیلی ازدواج کرده😑🤦‍♀️ تو رو خدا زودتر آرمین و هانا با هم صمیمی شن. امیدوارم داستان طوری بشه که توی اولین رابطشون هانا پیش قدم بشه. خیلی جذابتره این طور. خیلی دوست دارم هانا و آرمین و آیلا با هم بین به اون کلبه ای که آرمین وسط جنگل برای هانا درست کرده بود😍
امیدوارم داستان طوری تموم شه که بچه ی دومشون تو راه باشه😍

mersaw
mersaw
4 سال قبل

این ی حدسه و امکانش هصت درصت باشح…امآ به نظر من اونی کح مرد بدل امیر بود!

*آزاده*واقعی
*آزاده*واقعی
پاسخ به  mersaw
4 سال قبل

وا مگه میشه

ترنم
ترنم
4 سال قبل

نفهمیدم امیر مرده یا زندس؟؟

amine
amine
4 سال قبل

ی سوال شخصیت آرمین اسمش واقعیش چیه؟؟؟؟؟

Maryam.b
Maryam.b
پاسخ به  amine
4 سال قبل

واا اسمش ارمین تهرانیه دیگه

amine
amine
پاسخ به  Maryam.b
4 سال قبل

خو مثلا آرش،سام اصغریه
امیر هم جان یامانه
آرمین کیه؟؟؟؟

amine
amine
پاسخ به  amine
4 سال قبل

فهمیدم شخصیت اصلیه آرمین،رضا همتاس

Maryam.b
Maryam.b
پاسخ به  amine
4 سال قبل

اها منظورت اینه
از کجا فهمیدی هیچ عکسی از شخصیتا نزاشتن اخه یا شایدم من ندیدم

*آزاده*واقعی
*آزاده*واقعی
پاسخ به  amine
4 سال قبل

ببخشید اینایی که میگین دقیقا کین و از کجا اینارو میدونید آخه عکساشونم نیست

Clarissa
Clarissa
4 سال قبل

نه بابا امیر واقعا مرده. گلوله خورد به پیشونش. آرش خودش نبضشو گرفت و دید نمی زنه. مگه با عقل جور در میاد آخه؟😑
یکی داره لیلی رو بازی میده. حتی اون موقع هم که امیر رو کشتن ، لیلی و آرش نفهمیدن کار کیه! به نظرم پای یه دشمن بزرگتر وسطه🤔 کسی که تا به الان ازش رو نمایی نشده و فصل ۴ رو نمایی میشه. مطمئنم امیر مرده و قضیه زیر نظر کس دیگه ای هست، همونی که امیر رو کشته الانم دنبال لیلیه.واقعا خیلی هیجان انگیز شده😍
بی صبرانه دلم می خواد آرمین و هانا دوباره با هم باشن😍

Maryam.b
Maryam.b
پاسخ به  Clarissa
4 سال قبل

عزیزم سر فصل رمان هست استاد خلافکار چندین جا هم ترکیب استاد خلافکار رو به همین امیر نسبت دادن بعد تو انتظار داری امیر مرده باشه؟!!!!
حالا اونی که تیر خورده واقعا امیر بوده یا اینکه اصن واقعا امیر تیر خورده یا یا یا …اینا رو باید صبر کنیم بفهمیم چخبره

Clarissa
Clarissa
پاسخ به  Maryam.b
4 سال قبل

فصل ۳ تموم شده. همون جایی که آرش و لیلی همو بغل میکنن و میگن که شاید وقتشه بهم زمان بدن و شروع جدیدی داشته باشن. فصل ۴ بعدش شروع میشه که هانا پیداش میشه. من از روی کانال تلگرام اینو می خونم. اونجا زده فصل ۴ وای اینجا هنوز به همون اسم سابق منتشر میشه

Maryam.b
Maryam.b
پاسخ به  Clarissa
4 سال قبل

ولی به نظرت نویسنده چرا باید بیاد یه رمان بنویسه بعد اسمشو بزاره استاد خلافکار بعد همون استاد خلافکار بمیره
خب نویسنده حتما از نوشتن این داستان قصدی داشته نه اینکه بیاد یه کاراکتر بسازه بعدشم بزنه بکشتش اونم اینقدر مشکوک و سر به مهر این وسط هم دو نفر بهم نرسن
دوستان با عقل جور درمیاد ب نظرتون؟؟؟

*آزاده*واقعی
*آزاده*واقعی
پاسخ به  Maryam.b
4 سال قبل

باید استادان خلافکار اسمشو میزاشتن

Tina
Tina
پاسخ به  Clarissa
4 سال قبل

سلاعم عزیزم فصل 4 مگ اسم رمانش چیه؟؟؟؟

Atena
Atena
4 سال قبل

همیشه عاشق رمان های هیجانی بودم و هستم درست مث این رمان با اومدن امیر که هیجانم کامل شد خخخ

Hani
Hani
4 سال قبل

من برای اولین بار تصمیمی گرفتم که رمان اینترنتی بخونم ولی پشیمون شدم چون متوجه شدم نویسنگان رمان های مشهور با رمان های این سایت زمین تا آسمون فرق دارند
بهتر قبل از اینکه شروع به نوشتن رمان کنید چند تا از رمان های مشهور رو بخونید این چیزی که شما مینویسید اسمش و میزارید رمان بهتر اسمش بزارید داستان +18سرکاری

Maryam.b
Maryam.b
پاسخ به  Hani
4 سال قبل

ببین شاید اینی که میگی درست باشه ولی خداوکیلی عروس استاد یکی از رمانای بی نظیر بوده و هست چون از همه لحاظ کیفیتش عالی بود
نه زیاد کلیشه ای بود نه زیاد رو س.. مانور میداد فقط در حد پیش بردن داستان بود از طرفی واقعا هیجان داشت و این شخصیتی که نویسنده از ارمین ساخته بود و این غیر قابل پیش بینی بودنش داستانو کاملا جذاب میکرد حالا که فکر میکنم حتی اینکه نویسنده نیومد ته داستانو شبیه خیلی از رمانا کنه هم عالی بود فقط تنها نکته و نقد منفی همین دیر پارت بیرون دادن اونم با حجم کمه
از طرفی تو نباید رمانای مشهور رو با رمانای انلاین مقایسه کنی مثلا خود من طرفدار رمان 7 جلدیه در جست و جوی زمان های از دست رفته مارسل پروست هستم ولی خب اگه بیام اونو با این رمانا مقایسه کنم واقعا احمقانه است…
اصلا قصد بی احترامی به نظر تون رو ندارم فقط نظر خودمو راجع به کامنتتون گفتم وگرنه نظر شما هم قابل احترامه

Sajjad
Sajjad
پاسخ به  Maryam.b
4 سال قبل

با نظر مریم جان موافقم این رمان ها رو نمیشه با اثار ادبی مقایسه کرد
اصلا کدوم انتشاراتی میاد این ها رو نشر بده

*آزاده*واقعی
*آزاده*واقعی
پاسخ به  Sajjad
4 سال قبل

اینکه بیای رمانای معروف با رومانای این سایت مقایسه کنی باید بکم اگه این رمان چاپ بشه خب دولت اجازه فروش رو نمیده به عنوان دارای صحنه های غیر اخلاقی
نباید اثر نویسندگان بزرگو با نویسنده های معمولی مقایسه کرد

Maryam.b
Maryam.b
پاسخ به  *آزاده*واقعی
4 سال قبل

اصن اجازه چاپ داره ؟؟
چه برسه به فروووش !!!!
همون اول نویسنده بدبخت برای پاره ای از توضیحات احضار میشه 😐 😐

*آزاده*واقعی
*آزاده*واقعی
پاسخ به  *آزاده*واقعی
4 سال قبل

کلی هم حاشیه می ساختن

*آزاده*واقعی
*آزاده*واقعی
پاسخ به  Sajjad
4 سال قبل

اوه آثار ادبیت یه راست تو حلقم

Sajjad
Sajjad
پاسخ به  *آزاده*واقعی
4 سال قبل

اخییی
پاره نشه حلقت عزیز

Pedram
Pedram
پاسخ به  *آزاده*واقعی
4 سال قبل

خخخخخخخ سجاد خوب گفتی

امیر
پاسخ به  *آزاده*واقعی
4 سال قبل

افرین داداش سجاد گل

آیلین
آیلین
4 سال قبل

مثله این فیلم هندیا هس طرف صد تا جون داره…

Maryam.b
Maryam.b
4 سال قبل

به به میبینم که امیر خان هم زنده تشریف دارن

*آزاده*واقعی
*آزاده*واقعی
پاسخ به  Maryam.b
4 سال قبل

نه که این رمان دسته کمی از فیلم هندی نداره
خب معلومه اون امیر(بووووووق)زنده میمونه

Ziba
Ziba
4 سال قبل

لطفا آدرس کانال تلگرامیتون رو بزارین تا عضو بشم

*آزاده*واقعی
*آزاده*واقعی
پاسخ به  Ziba
4 سال قبل

بابا چرا شما انقدر خض بازی در میارید همون نتی که واسه این سایت مصرف میشه واسه تلگرامم مصرف میشه

BAHAR
BAHAR
4 سال قبل

راست میگه خواهش میکنم
منم به تلگرام دسترسی ندارم

رها هادیان
رها هادیان
4 سال قبل

لطفا سایت روهم هرشب به روز کنین و پارت هارو بذارین..من به تلگرام دسترسی ندارم..خیلی طول میکشه تا اینجا پارت بذارین!
لطفا مث تلگرام ک هرشب پارت میزارین اینجام بزارین !لطفا لطفا لطفا

*آزاده*واقعی
*آزاده*واقعی
پاسخ به  رها هادیان
4 سال قبل

اونایی که تو تلگرامن میشن دو خط اینجا

دسته‌ها

37
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x