رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 158 - رمان دونی

 

 

 

 

وویی جانم جمع شد! خوب میفهمم که مسخره میکند و روانم پاک به هم میریزد. میغرم:

 

-من غلط بکنم زنِ تو بشم! من به ریش جد و آبادم خندیدم که زن توئه لندهور بشم. لاتِ بو گندوی حیوون بازِ بی سرو پای خر با خودت چی فکر کردی پاشدی اومدی خونه ی ما؟!!

 

و نفرت از تک تک جملاتم میبارد. منتظرم از کوره در برود و بار دیگر یک دعوای درست و حسابی بینمان راه بیفتد. فقط این خواستگاری به هم بخورد و تمام شود!

 

اما او فقط لبخندی میزند و سرش را نزدیکتر می آورد:

 

-بد بازی ای شروع کردی حوریه…بد کردی باهام! انقدر دیوونه م کردی که منو کشوندی اینجا. حالا میرسیم به بقیه ی بازی که نوبت منه! ببین چه بازی ای راه بندازم…ببین چی به روزت بیارم دخترِ حاج سجاد… حوریه!

 

سرم به دوران می افتد. قصد جانم را دارد به خدا!

 

صدای بابا می آید که میگوید:

-بفرما پسرم…خوش اومدی…

 

محترمانه و با آن لحن مخصوص خودش میگوید:

-رو چِشَم حاجی در خدمتیم..

 

و بازهم نگاه تهدیدوارش را به من میدهد و آرام میگوید:

 

-امشبه رو باهام راه بیا عروس خانوم. اومدم ازت بله رو بگیرم و تا نگیرم بیخیالت نمیشم.

 

از نفرت گوشه ی لب میپرد:

 

-تو خواب ببینی به توئه چندش بله بدم.

میخندد و با لذت و آرام میگوید:

 

-گرفتار شدی، خلاصی ام نداری. جات آخر پیش خودمه حوریه. وا بده…مثلِ یه عاشقِ چشم انتظار رفتار کن که عشقش بالاخره اومد خواستگاریش…همونقدر مشتاق بله رو به من بده!

 

دلم یک دنیا گریه میخواهد و تو سر زدن و جیغ زدن و فرار کردن و مویه کردن و گیس کشیدن و جامه دریدن و فایده ای دارد؟! این نگاه شرور میگوید که حتی مرگ هم فایده ندارد!

 

از کنارم میگذرد و نگاه من با نفس بریده، به دنبالش کشیده میشود. همه چیز واقعی و جدی ست و او اینجاست! خواستگار از فرنگ برگشته؟! آه خدا این رسمش نبود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همانطور مات و مبهوت آن وسط مانده ام و نگاهم به اویی ست که با احترام به بابا و وحید دست میدهد و با لحن مخصوص به خود سلام و احوالپرسی میکند.

 

همه از صورت درب و داغون و تیپ عجیب غریبش متعجب مانده اند.

 

مثلا تیپ هم زده و لباس پلو خوری هایش را تنش کرده خیر سرش! کت و شلوارِ آجری رنگی که کمی به هیکلش گشاد است، و یک پیرهن مردانه ی زرد رنگ که دو دکمه ی بالایش باز است و موهای بلند و حالت داری که دورش ریخته به اضافه ی کبودی ها و زخم های صورتش از مبارزه ی هفته ی پیش!

 

به خدا که به عمد اینطور تیپ زده… خودِ بهادرش را تمام و کمال برایم آورده!

 

و واقعا اینجاست!! چرا باور نمیکنم؟! از بهت و حیرت بیرون نمی آیم؟!! واقعا این وحشیِ بازنده از کجا در خانه ی ما و روی سر من چه آوار شده است؟!!

 

با آن حرف زدنش که سری برای بابا تکان میدهد:

 

– مخلصِ آقای بهشتی… حاجی ما کوچیکِتیم…

 

بابا با خنده ای که خوب میفهمم تعجب به همراهش دارد، میگوید:

 

-بزرگواری پسرم… پسرِ کوچیک آقا منصوری، درسته؟

 

نگاهم تیز به سمت عمو منصور میچرخد. پسرِ اوست! پسرِ خودش!! خدایا باورم نمیشود…

 

پسر از فرنگ برگشته اش…پسر عاقل و فهمیده و مهندس و اهلش…خوشتیپ و قد و بالای رعنایش! اینها خانوادگی بازی ام داده اند؟!!

 

عمو منصور هم؟!! یعنی… عمو منصور… دست به یکی کرده با این جانور؟!

 

بهادر با تکخندی می نشیند و با صدا دستی به سینه میزند و میگوید:

 

-بله… کوچیک شما، بهادر!

 

لعنتی لعنتی! خودِ خودش است…بهادر!! یا آیدین…یا جواهریان…که آشنای دور نیست… وای خدا چقدر گیج و عصبانی ام! دلم میخواهد خرخره ی عمو منصور را بجوَم!!

 

بابا با صدای تحلیل رفته ای میگوید:

 

-آقایی… ماشالله! یادم نمیاد آقا منصور همچین پسرِ با کمالاتی هم داشته باشه!!

 

آق میرزا* خنده اش میگیرد! و بهش حق میدهم…شوهر سوره فکر میکند، آیا خواستگار حورای پر افاده، همچین عتیقه ای است!

 

آن هم بعد از رد کردنِ البرزِ همه چی تمامی که دربه در به دنبال رضایتم بود. چه اهدافی داشتم و چه عجق وجقی جلوی پایم سبز شد!!

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی

        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی

          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی رابطه داشته که…! باورش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکاگیر

    خلاصه رمان:         ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجه‌اش رو جلب می‌کنه؛ طوری که وقتی اون‌و چند روز بعد کنار خیابون می‌بینه سوارش می‌کنه و استارت آشناییش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خری که همش تو رمان دونی پلاسه :/
خری که همش تو رمان دونی پلاسه :/
1 سال قبل

عالیه به به

'F'
'F'
1 سال قبل

عجب!

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x