رمان تارگت پارت 233 - رمان دونی

 

 

 

– می شنوم!

– به این فکر کن که از نظر یکی مثل من.. مرگ برات بهترین پایانه. ولی تو اصلاً لایق همچین پایان خوشی نیستی. پس چرا باید با خلاص کردنت از این جهنمی که واسه خودت ساختی و هرچی جلوتر بری شعله های آتیشش بیشتر می شه در حقت لطف کنم؟ من دنبال یه راهی ام که تا صد سال عمر کنی و تو تمام این صد سال.. زنده زنده تو آتیش بسوزی.. ولی نمیری. اینجوریه که دلم آروم می گیره.. اینجوریه که می تونم نفس بکشم.. بخندم.. زندگی کنم و خیالم راحت باشه از اینکه تقاص همه چیزایی که ازم گرفتی و پس دادی.. البته فقط تو این دنیا.

با این که یه کم.. برام درد داشت شنیدن این حجم از خشم و نفرتی که لا به لای حرفاش نسبت به خودم حس می کردم ولی با همون لبخند سرم و به تایید تکون دادم و راضی از اینکه بالاخره انگیزه برای ادامه این زندگی رو توی وجودش حس کردم و دیگه وقتی پیشم نیست استرس اینکه یه گوشه ای کار خودش و تموم نکنه رو ندارم.. پام و گذاشتم رو گاز..

– خوبه.. خوشم اومد! منم منتظر اون روز می مونم!

*

ماشین و که سر کوچه اشون نگه داشتم.. یه نیم چرخ به سمتش زدم که دیدم هنوز قصد پیاده شدن نداره و خیره به دستاشه..

بعد از حرفایی که توش نوع انتقامش و برام شرح داد.. دیگه چیزی نگفت و منم چیزی نگفتم تا به راه هایی که توی ذهنش داره بیشتر شاخ و برگ بده..

هرچی بیشتر به نحوه زجر دادن من فکر می کرد.. کمتر ذهنش کشیده می شد سمت کشتن خودش و اینجوری منم راضی تر بودم..

تا اینکه خیره به همون دستاش لب زد:

– جدی جدی.. اون کیف الآن روی تختته؟

لبخند کجی به روش زدم و همونطور که یه دستم و رو پشتی صندلیش می ذاشتم خودم و یه کم کشیدم سمتش..

– چیه؟ پشیمون شدی از نکشتنم؟ یا اینکه ترجیح می دادی.. یه امشب و با میل خودت بیای خونه من؟

سرش و که بلند کرد و نگاه کلافه اش و به صورتم دوخت.. انقدر درموندگی و خستگی توی چهره بی رنگ و روش موج می زد که دیگه بیشتر از این اذیتش نکردم و سرم و به تایید تکون دادم..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

– آره.. جدی جدی همچین کیفی روی تختم گذاشته بودم. ولی خب… از اینم مطمئن بودم که هیچ وقت این کار و نمی کنی. ولی بازم.. اگه به احتمال یک درصد.. تصمیمت و می گرفتی و من و هل می دادی.. همه چیز همین امشب تموم می شد.. حتی برای اینکه مطمئن بشم بعد از مرگم پای تو هیچ رقمه گیر نمی افته.. یه یادداشت هایی برای صحنه سازی توی وسایلم گذاشته بودم.. که هرکی پیداشون کرد.. مطمئن بشه هدف فقط و فقط خودکشی بوده.

نفس عمیقی کشیدم و فاصله گرفتم چون بوی بادوم موهاش.. از اون فاصله داشت کاری باهام می کرد.. که درجا ماشین و روشن کنم و بدون توقف به سمت خونه برونم.

– ولی خب.. نخواستی دیگه. از دستت رفت..

با ناامیدی روش و برگردوند و دستش که نشست روی دستگیره در ماشین لب زدم:

– راستی تا یادم نرفته.. جمعه شب عروسی دوستمه.. همونی که یه بار رفتیم بوتیکش.. ازش برات مانتو شلوار گرفتم.. یادته؟

جوابی نداد و فقط صبر کرد با ببینه خودش چه ربطی به این مسئله داره که گفتم:

– توی کارتی که داده تو هم دعوت کرده پس.. با هم می ریم.

با فکر این که چند روز کاری به کارش نداشته باشم تا از شوک اتفاقات امروز دربیاد و بتونه تو خلوت و تنهاییش ریکاوری کنه ادامه دادم:

– اگه تا جمعه ندیدمت.. ساعت هشت اینا آماده باش میام دنبالت. حالا باز قبلش باهات هماهنگ می کنم.

نمی دونم تو صورتم دنبال چی می گشت که اونجوری ناباور و متعجب بهم زل زده بود و آخرسر توپید:

– چی باعث شده فکر کنی.. حاضرم با تو جلوی چشم چند نفر ظاهر بشم؟ همین امشب که از سر ناچاری و حماقت های گذشته خودم مجبور شدم جلوی همکارام فیلم بازی کنم برام مثل مرگ بود. دیگه انقدرم دیوونه نیستم که با پای خودم برم جایی که همه اشونم مثل تو از یه قماشن!

گوشه چونه ام و خاروندم و بعد از یه دور که نگاهم بین خیابون و صورتش جا به جا شد با جدیت گفتم:

– اینکه چند ساعت با دلت راه اومدم و خودم و مثل یه گوسفند قربونی جلوی پات زمین زدم باعث شد فکر کنی دیگه دل و جرات حرف زدن رو حرفم و پیدا کردی و منم به دنبالش هیچ کاری نمی تونم بکنم؟

دستم و به سمت کوچه ای که توش خونه اشون قرار داشت دراز کردم که نگاه اونم ناخودآگاه به همون سمت کشیده شد.

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش در اون جا استخدام بشه و در این بین فرصت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیلاژ به صورت pdt کامل از ریحانه کیامری

  خلاصه رمان:   سیلاژ «sillag» یه کلمه‌ی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطره‌ای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظه‌هایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا
رضا
1 سال قبل

سلام میگم چرا اینقددیر ب دیر پارت میذاری
واقعا کار خوبی نیس

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x