رمان تارگت پارت 313

4
(4)

 

 

 

 

برعکس من اون اصلاً نگاهم نمی کرد و همچنان با اخمای آویزون به زمین زل زده بود.. تا این که طاقت نیاوردم و صدای لرزونم و انداختم تو سرم:

– حرف بزن دیگــــــــه!

سرش و بلند کرد و جوری نگاهم کرد که نفسم تو سینه حبس شد.. حتی قبل از این که چیزی بگه داشتم خودم و آماده می کردم برای زار زدن که گفت:

– زنده اس!

نفسی که اون لحظه از سینه ام بیرون اومد.. با این که لرزون و بریده بریده بود.. ولی حس کردم راحت ترین نفسی بود که توی تمام عمرم.. یا حداقل توی این چند ماه گذشته کشیدم!

از لحظه ای که بهوش اومدم تا همین الآن.. داشتم حال رو به فروپاشیم و بعد از شنیدن خبر مرگش تصور می کردم و حالا.. همین یه کلمه.. یه جون دوباره بهم داد..

بالاخره تونستم چشمام و ببندم و یه کم که آروم تر شدم.. سوال دومی که توی سرم بود خودش و نشون داد.. حالا که از زنده بودنش مطمئن شدم باید می فهمیدم تو چه وضعیتیه..

– دیدیش؟

– خودش و نه!

چشمام و باز کردم و زل زدم به نیم رخش که حالا کنارم روی تخت نشسته بود و بازم نگاهش به زمین بود.. انقدر جوابش گنگ بود که با تعجب بهش زل زدم که توضیح داد:

– عمه اش.. تو بیمارستان بود.. با اون حرف زدم!

اشک چشمام و پر کرد.. باز خوبه که تنها نبود.. حالا دیگه جفتمون توی زندگیمون فقط یه نفر و داشتیم و از ته دل می خواستم که عمه میران.. بیشتر از عموی من.. یادگار برادرش و دوست داشته باشه!

– تو رو می شناخت؟!

– به عنوان رفیق و معاون شرکتش.. آره! ولی بعد از نارو زدنم.. اولین بار بود که باهاش رو به رو شدم!

پوزخندی زد و با تاسف اضافه کرد:

– فقط نفرینم نکرد.. ولی نگاهش…

نفسش و فوت کرد و شونه ای بالا انداخت و با لحنی که سعی داشت نشون بده که بی تفاوته گفت:

– بی خیال!

 

 

 

 

نیم نگاهی به چهره همچنان منتظرم انداخت و ادامه داد:

– راستی.. شکایتم نکرده ازت.. به پلیس گفته یه مشکل شخصی بوده و از کسی شکایت ندارم.

نگاهش خیره و مستقیم به چشمام بود تا ازم عکس العمل بگیره.. ولی این حرف ذره ای متعجبم نکرد.. میرانی که تو اوج قهر و دلخوری و رابطه به قهقرا رفته امون.. بازم حاضر نشد من یه شب تو کلانتری بمونم و اومد دنبالم..

میرانی که خودش و تو دل آتیش انداخت تا من کوچکترین آسیبی نبینم و حتی تو بدترین شرایطش.. نذاشت کمکش کنم تا از اون جهنم سالم بیرون بیام..

میرانی که حتی ته دلش.. خوشحال بود از انتقام گرفتن من.. از همدست شدنم با کوروش واسه زمین زدنش.. از این که یه کاری کردم تا شاید یه کم داغ دلم آروم بگیره.. هیچ وقت.. هیچ وقت راضی نمی شد بابت این کار ازم شکایت کنه و کارم و به کلانتری و دادگاه بکشونه..

اون جلادِ بیش از حد مهربون.. هیچ وقت.. تو هیچ شرایطی نمی ذاشت به جز خودش.. کس دیگه ای باعث آزار و ناراحتیم بشه..

نفس عمیق و درمونده ای کشیدم و بی اهمیت به حال کوروش و این عذاب وجدانی که بالاخره به جونش افتاده بود.. خودم و بالاتر کشیدم و تنها مسئله ای که توی حرفاش برام مهم بود و به زبون آوردم:

– یعنی.. یعنی خودش همه چیز و برای.. عمه اش و پلیس تعریف کرده؟ پس.. پس یعنی حالش خوبه که می تونه حرف بزنه.. آره؟

– لابد دیگه..

– چرا انقدر گنگ حرف می زنی کوروش؟ بالاخره حالش خوبه یا نه؟

کلافه از سین جیم کردن های من بلند شد و توپید:

– حال خوب از نظر تو چیه دقیقاً؟ مگه فقط نمی خواستی بدونی زنده اس یا مرده؟ آره زنده اس.. ولی تو شرایطیه که می مرد بهتر بود..

با دهن باز مونده بهش زل زدم.. صدام و گم کرده بودم وگرنه حتماً بهش می گفتم تا همین جا بسه و دیگه ادامه نده.. ولی نه من تونستم حرف بزنم و نه کوروش دردم و از نگاهم فهمید که بیشتر داغون کرد این قلبی رو که همین جوریش هم یکی در میون می زد..

 

 

 

 

 

– عمه اش که رفت.. دکترش و پیدا کردم و باهاش حرف زدم.. سوختگی به کنار.. درد اصلیش پاشه که استخونش از چند جا شکسته و له شده.. شاید با چند تا جراحی بتونن نجاتش بدن.. اونم شاید.. وگرنه پاش و قطع می کنن.. دیگه این که سوختگی چقدر شدید بوده و به جز پوست به اندام های داخلی هم آسیب زده یا نه نمی دونم.. ولی دکتره اصلاً خوش بین نبود.. اینا هم نمی گم تا حالت و بد کنم.. فقط می خوام خودت و برای هر چیزی آماده کنی و اگه.. اگه یهو از یه جایی.. خبر مرگش و شنیدی.. شوکه نشی! چون اصلاً بعید نیست.. خودتم مقصر ندون.. اون خودش خواست و هر بلایی سرش اومده.. به خاطر کارای خودشه!

نگاهم و ازش گرفتم و به رو به روم زل زدم.. جون کندم تا تونستم جلوی اون دو تا قطره اشک سمجی که به شدت برای پایین افتادن اصرار داشتن و بگیرم..

با این که نفس هام دوباره باهام سر ناسازگاری گذاشت و برای ورود و خروجشون به ریه هام التماس می کردن.. با این که قلبم که به محض شنیدن زنده بودن میران جون گرفته بود و حالا دوباره یه گوشه قفسه سینه ام آروم و نامنظم می زد که فقط از زیر بار مسئولیت زنده نگه داشتن من خلاص بشه.. با این که بند بند وجودم دلش جیغ زدن و زار زدن می خواست برای آدمی که درسته بد کرد.. ولی دیگه تا این حد زجر کشیدن حقش نبود.. ظاهرم و آروم نگه داشتم و نذاشتم چشمام بباره!

یه جورایی کوروش حق داشت.. خودم و باید برای هرچیزی آماده می کردم بدون این که خودم و مقصر بدونم.. درسته اون آتیش.. به دست من روشن شد و دامن میران و گرفت ولی.. منم کم نسوختم توی آتیشی که میران روشن کرد.. منم ذره ذره مرگ و تجربه کردم.. با این تفاوت که جسمم سالمه و روحم.. تیکه پاره شده!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (10)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nazila
Nazila
8 ماه قبل

چرا به کوروش سگ پدر نمیگه پولا رو پس بده .
میران چیزیش بشه درین رو باید پاره کرد

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
11 ماه قبل

نظره همه ی شما قابل احترامه ولی اگه خوب متوجه شده باشین این همون میران بود که درین رو به همچین سنگ دلی تبدیل کرد ولی درین داره دروغ میگه اون بدون میران میمیره

حدیثه
حدیثه
پاسخ به  Ebrahim Talbi
11 ماه قبل

دقیقاً

....
....
11 ماه قبل

امم خب راسش من ن حق رو ب میران میدم ن ب درین
البت ک میران رو بیشتر از درین دوست دارم و درین رو بیشتر مقصر میدونم ولی خب ب هر حال میران هم بی تقصیر نبود
فقط الان نمیفمم کوروش واس چی عین دسته خر پریده وسط ماجرا اه پسره ی احمق عوضی

رز آبی
رز آبی
11 ماه قبل

فکر کنم تنها رمانیه که از شخصیت دخترش متنفرم.
از اول اول، قبل از این‌که این‌ماجراها پیش بیاد هم متنفر بودم ازش.
مثل گاو می‌مونه دختره‌ی کثیف رومخ.
آخه میرانو چه به این‌تنه‌لش حال‌به‌هم‌زن؟؟؟؟
کاش یه‌دختر دیگه وارد زندگی میران می‌شد.
یه‌دختری که لیاقت میرانو داشته‌باشه، واقعا عاشق میران باشه، مهربون دلسوز باشه، و با عشق و محبتش زخم‌های میرانو رفو کنه و مرهم درداش باشه.

رز آبی
رز آبی
11 ماه قبل

واااای چقدر این‌دختره‌ی نمک‌به‌حروم پررو و وقیح و رومخ و حال‌به‌هم‌زنه.
چقدررررر ازش بدم می‌آد
چقدر از این‌آشغال کثافت هرزه بدم می‌آد مننننن.
کاش بمیره کاش بمیره فقط.

SAMA
SAMA
11 ماه قبل

از شخصیت درین به شدت متنفرممممم هم یه دختر خیلی ضعیف و سست عنصر بود هم نامرد ..

Bahareh
Bahareh
11 ماه قبل

دختره پرو تعداد بدیهایی که در حق میران کردی خیییییلی بیشتر از انتقام میرانه تازه خوبیهای میران در حقه درین بیشتر از بدیاش بود تازه دختره عوضی میگه تقصیر من نیست من فقط آتیش روشن کردم الهی از عذاب وجدان بمیری . درین خیلی زیاد مقصره تو این انتقام خیلی بیشتر از میران گناهکاره تازه فقط حقم به خود خرش میده .

رضا
رضا
11 ماه قبل

ای تو روحت ک بعد دو روز اومدی پارت گذاشتی بدون هیچ اتفاقی،الحق ک ،،

رضا
رضا
11 ماه قبل

ای تو روحت ک فقط دارن باخودشون حرف میزنن،د لامصب بعد دوروزه اومدی پارت گذاشتی اونم بدون هیچ اتفاقی،،،،الحق ک ،،،

نیکو
نیکو
11 ماه قبل

یاخدا نویسنده این رمان دقیقا میخواسته چی رو ثابت کنه فازش چی بوده یعنی چی ک میران قراره پاش قطع بشه اون وقت این کثافت چرا باید از کاری ک کرده جون سالم ب در ببره خدای من اصلا نمیدونم چی بگم فقط متاسفم برای نویسنده ک همچین فکرای مریض خلق کرده که مثلا میخاد چی رو ثابت کنه الهی درین بمیره من دیگه هیچی نمیخام خاک تو سرت با اون دوتا قطره اشک سمجت

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط نیکو
حدیثه
حدیثه
11 ماه قبل

فقط یک چیز را اصلا درک نمی کنم. مگه میشه بدونی کسی دشمن ات هست. ولی باهاش وارد رابطه بشی. مخصوصاً اون رابطه آخر .

یعنی عشق و علاقه این قدر بر عقل آدم غلبه می کنه؟
خیلی عجیبه.

کاش کوروش یک کسی دیگه بود که به دلایل خودش می خواد انتقام بگیره و اتفاقی با درین آشنا میشه

Hadis
Hadis
پاسخ به  حدیثه
11 ماه قبل

ن دیگ اینجاس ک میگن کونی ک خارش میکنه خدش سفارش میکنه مثه قضیه همون بچس ک بهش میگی جیزه دس نزن ولی بازم دس میزنه کرم کون داشه همین

حدیثه
حدیثه
11 ماه قبل

میران تو آتیشی که خودش از مدت ها قبل روشن کرده بود . سوخت. البته که عمو ی درین نقشه داشت و از درین هم خواست که تو نقشه اش برای ضربه زدن به میران کمک اش کنه. ولی اگر میران قصد ضربه زدن به درین را نداشت. درین هرگز با عموش در جهت ضربه زدن به میران همکاری نمی کرد.( چون اول با عموش مخالف بود) میران با رفتار هاش درین را به سمت انتقام و کینه سوق داد .

در واقع کسی که از درین مهربان و خوش قلب یه آدم بی رحم سنگی ساخت میران بود.

نظر همه اعضای گروه محترمه. ولی گاهی اوقات واقعا نمی فهمم چرا یه عده ای فقط از میران طرفداری می کنند و درین را فحش می دهند. البته که منم دلم به حال میران سوخت ‌‌. تنهایی و بی کسی خیلی سخته این که عزیز ترین کس ات یعنی مادرت جلوی چشمات خودش را بکشه سخته . خب میران خیلی زجر کشیده.

ولی به هر حال خودش بود که آتش روشن کرد و البته کوروش که فکر انتقام بود

رز آبی
رز آبی
پاسخ به  حدیثه
11 ماه قبل

عهههه؟ آها چه جالب!
بچه‌ها بیایید دیگر درین را فحش ندهیم!

حدیثه
حدیثه
پاسخ به  رز آبی
11 ماه قبل

آره واقعا

*****
*****
11 ماه قبل

یه جورایی کوروش حق داشت.. خودم و باید برای هرچیزی آماده می کردم بدون این که خودم و مقصر بدونم..
اشغال هرزه ، نفهم خر ، عنتر گاو ریدم تو دهنت با منطق خودت و عموت ، میگه تقصیر من نیست ، خدایا خدایا چقدر آدم خر ، میگه نمی خوام عذاب وجدان بگیرم ، میران با اون همه کله شقی ونفهی عذاب وجدان گرفت بعد این دوتا تازه طلبکاری هستن، خوبه خودتونم با نقشه وارد زندگی میران شدند، اگه میران نقشه برای درین نداشت خیلی زود تر این ها انتقال می گرفتن ، چقدر آدم کثیف می تونه باشه

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
11 ماه قبل

وااای تبم 🥵

دسته‌ها

18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x