رمان تارگت پارت 318 - رمان دونی

 

 

 

 

ولی حرفی هم به ذهنم نمی رسید و فقط بیخودی لب زدم:

– بله!

– باید ببینمت.. می خوام باهات حرف بزنم.. دیروزم به اون عموی…

مکثی کرد و با لحن آروم تری ادامه دادم:

– دیروزم به عموت گفتم.. ولی میران گفت که اون چیزی بهت نمی گه. واسه همین خودم بهت زنگ زدم..

پوزخندش و شنیدم.. همین طور حرف پر از نیش و کنایه اش و:

– فکر کنم انقدری عاقل هستی که خودت تصمیم بگیری و احتیاجی به آقا بالاسر نداشته باشی!

لبایی که به خاطر لرزش بیش از حدشون به دندون گرفته بودم و آزاد کردم و پرسیدم:

– چه.. چه حرفی؟

– پشت تلفن نمی شه.. دیدمت می گم. نترس.. دام و تله ای هم برات پهن نکردم.. انتقامِ..

صداش لرزید..

– انتقام میرانمم نمی خوام ازت بگیرم. پس بیا!

دلم گرفت.. دل بدبخت و احمقم بد گرفت.. از اون «میرانمی» که یه زن دیگه داشت به زبون می آوردش! یه زنی به جز من..

در واقع دلم گرفت که.. از این به بعد.. توی این دنیا.. تنها زنی که حق نداره همچین چیزی رو به زبون بیاره.. یا حتی توی خیالاتش بهش فکر کنه.. منم!

دستی به چشمای خیسم کشیدم و فکر کردم برای جواب.. نمی دونستم چی باید بگم.. من پای تلفن داشتم آب می شدم از شرمندگی کاری که کردم و با این که ناخواسته بود ولی.. برادرزاده این زن بیشترین آسیب و توش دید..

از طرفی هم هنوز خودم و محق می دونستم.. حداقل برای به آتیش کشیدن شکنجه گاهم که لب زدم:

– من.. من اون کار و…

– می دونم تو هم حرف داری.. پس بیا با هم حرف بزنیم. شاید دیر شده.. شاید زودتر از اینا باید تو زندگی میران کنکاش می کردم و با تو آشنا می شدم.. ولی بازم لازمه که بیای!

بیا بیا گفتن های این زن.. من و به شدت یاد کابوسم و صدای پر از التماس میران که ازم می خواست برم پیشش مینداخت..

شاید از بین اون همه تصویر وحشتناک.. تنها چیزی که می تونستم به عنوان یه نشونه از واقعیت روش حساب کنم همین بود..

پس بدون فکر اضافی لب زدم:

– باشه.. کجا بیام؟

 

 

 

 

انگار آماده بود برای بیشتر اصرار کردن و وقتی دید سریع قبول کردم مکث کرد و گفت:

– بیا بیمارستانِ…

اسم بیمارستان و که گفت و من فهمیدم همونیه که دیروز از زبون کوروش شنیدم تنم یخ زد.. یعنی.. یعنی می خواست پیش اون باهام حرف بزنه؟

با این که ته دلم.. واقعاً دوست داشتم واقعیت و.. هرچی که هست و نیست.. با چشم خودم ببینم به جای اینکه با گفته های بقیه.. تو ذهنم تصویرش و بسازم.. ولی الآن.. اصلاً آمادگی رو به رو شدن.. با هرچی که از میران باقی مونه بود و نداشتم..

واسه همین با درد لب زد:

– اگه.. اگه ممکنه یه جای دیگه..

– نترس.. تو حیاط حرف می زنیم!

زنِ تیز و باهوشی بود.. اگه واقعاً نسبت خونی داشتن می گفتم میران به عمه اش کشیده که خیلی سریع حرف و منظورم و می گرفت..

بغض کرد و با غم ادامه داد:

– میرانِ من.. توانایی یه سانت جا به جا شدنِ بدون درد و نداره.. چه برسه به این که بخواد تا حیاط دنبالم بیاد!

گفت و بدون این که به من مهلت عکس العمل نشون دادن بده.. تماس و قطع کرد! عکس العملی هم نمی تونستم نشون بدم وقتی قلبم با همین یه جمله.. مچاله که نه.. له شد!!

*

کرایه تاکسی رو حساب کردم و پیاده شدم.. نگاهی به سردر بیمارستان انداختم.. شاید برای هرکسی عجیب باشه و مسخره.. ولی من.. داشتم حس می کردم..

میران تو این بیمارستان بود و من و قلبم که از همین حالا ضربان تندش و شروع کرده بود.. داشتیم این نزدیکی رو حس می کردیم!

بعد از چند تا نفس عمیق واسه آروم گرفتن این همه تب و تابم.. از بین آدم هایی که می رفتن و می اومدن.. راهم و به سمت حیاط پیدا کردم..

تو خونه کوروش لباس مناسبی نداشتم.. سر راه خرید کردم.. با این که ساده ترین لباس ها رو که همه اشون هم مشکی بود انتخاب کردم ولی.. حس می کردم لازمه..

دوست نداشتم اولین برخوردم.. با تنها آدمِ به جا مونده از خانواده میران.. جوری باشه که با دیدنم.. نگاهش رنگ تحقیر بگیره.. یا اولین چیزی که به ذهنش می رسه این باشه که میران.. عاشقِ چی من شده!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاب سوخته به صورت pdf کامل از پروانه قدیمی

    خلاصه رمان:   نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی

  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و تالش میکند تا همه چیز را به روال عادی برگرداند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی

            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر برنامه هاش سر یه هفته فرار می کنن و خودشونو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
29 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
.....
.....
1 سال قبل

خب پارتها دوباره کوتاه شد ذهنیت ها زیاد شد
دوستان اماده باشید احتمالا قراره ی تری بخوره تو رمان
فک کنم نویسنده ی سناریوی جدید پیدا کرده

🙃...
🙃...
1 سال قبل

تمنا برات پیام گذاشتم خواهر برو ببین🙄

علوی
علوی
1 سال قبل

این عمه خانم الان از اول یه داستان دیگه تعریف می‌کنه کل ماجرا می‌چرخه!! مثلاً اینکه میران بچه‌ی این بوده چون بی‌شوهر بوده سپردن به پرورشگاه بعد داداشش رفته گرفته بچه رو، یا اینکه خواهر میران کلاً مرده به دنیا اومده یا یه چیز روحیه و اعصاب داغون کن دیگه.
هرچی هست عین این گوی‌های تخریب می‌زنه باز شاکله داستان رو از بیخ و بن زیر و رو می‌کنه.

Elahe
Elahe
1 سال قبل

چارپار از دست این رمان زایدم یکم پارتاشو طولانی کنید حدقل بفهمم یه ارزشی داره ک وسط امتحان نهایی اوموم اینو میخونم😐🔪

black girl
black girl
1 سال قبل

همه ی این آتیشا از گور این عمه ی نکبت میران بلند میشه ک داستان کشتن آیدینو کامل تعریف نکرد تا میران از پدرش بیشتر از این متنفر نشه…
چون مادرش از شوک کشتن آیدین توسط شوهرش خودکشی کرد و عمه اش رید ب زندگی این دو تا با اون تعریف کردن خودخواهانه شخمیش دست پیشم گرفته پس نیوفته:/

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط black girl z
🙃...
🙃...
1 سال قبل

تمناااا اگه تونستی بعداز ظهر ساعت ۴ نیم اینا بیا لینک علی بعدازظهر جایی کار داره اون ساعت به احتمال زیاد خونه نیست😈 الان این استیکر شیطانی برایچی بود خودمم نمیدونم🙄

Tamana
Tamana
پاسخ به  🙃...
1 سال قبل

سلااااام باشههه👌🏻😍😂

🙃...
🙃...
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

آخ ببخشید سلاااامممم

🙃...
🙃...
1 سال قبل

تمنا هستی؟
ساعت ۱۱ میتونی بیای لینک؟

Tamana
Tamana
پاسخ به  🙃...
1 سال قبل

الان ۱۱ و نیم هستم😂

🙃...
🙃...
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

تمنا جون ببخشید که دیگه نتوستم بیام لینک

،،،
،،،
پاسخ به  🙃...
1 سال قبل

یاس وقت کردی برولینک

🙃...
🙃...
پاسخ به  ،،،
1 سال قبل

آجی وقت دارم
ولی علی پیشمه چشم میرم
آجی شنبه ساعت ۱۰ صبح اگه تونستی بیا 🙃

،،،
،،،
پاسخ به  🙃...
1 سال قبل

باشه قربونت ۱۰ میام شنبه

🙃...
🙃...
پاسخ به  ،،،
1 سال قبل

اومدم آجی
جونم؟

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

پارتا دارن اب میرن
از ذهن وامونده درین خارج نمیشیم
اولین امتحان نهایی دینیه
برای فیزیک یروز وقت دادن
۱ ماه مونده به کنکور
بعد منه اسکل میام ذهنیت درینو میخونم

y.h
y.h
پاسخ به  𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

👍🏻👍🏻👍🏻🤦‍♀️

ریحان
ریحان
پاسخ به  𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

خیلی بیخیالی 😂😂

*****
*****
پاسخ به  𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

فکر می کردم فقط خودم خرم ، نگو همه خریم ، اینقدر هم می چسبه لامصب رمان تو دوران کنکور که نگو ، لعنتی که کنکور تموم شه راحت شیم🤬

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
پاسخ به  *****
1 سال قبل

لعنت به کنکور

Tamana
Tamana
پاسخ به  *****
1 سال قبل

دقیقااااااااااا کی میشه تموم بشه😬

mah
mah
پاسخ به  *****
1 سال قبل

من هیچ سالی انقدر رمان نخوندم کهه امسال که کنکور دارم خوندم😑😂

*****
*****
پاسخ به  mah
1 سال قبل

شاید باورش برات سخت باشه ، اما منممممم همین طور🥲

.....
.....
پاسخ به  *****
1 سال قبل

کنکور تمومشه این خریتهاحال نمیده

*****
*****
پاسخ به  .....
1 سال قبل

دقیقا 👌تف تو این زندگی تف

Batul
Batul
پاسخ به  𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

++++ 🤝🏻

*****
*****
1 سال قبل

خیلی داری لفتش میدی ، پارت ها خیلی کوتاهن، تا می خوای بفهمی چی شده یهو پارت تموم میشه

سارا
سارا
پاسخ به  *****
1 سال قبل

دمت گرم باید بگیم نویسنده خسته نشدی انقدر بیخودی کش میدی رمانوتموم کنه دیگه

*****
*****
پاسخ به  سارا
1 سال قبل

فکر کنن خودش هم نمیدونه می خواد چیکار کنه ، برای همین اینقدر کشش میده ، 🤷‍♀️دلیل دیگه ای پیدا نکردم ، آخه تیمارستان ها و روانی ها هم با خودشون اینقدر حرف نمیزنن که درین با خودش حرف می زنه

دسته‌ها
29
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x