رمان تاوان پارت 41 - رمان دونی

 

 

 

بالش و انداخت و خودش دراز کشید ولی هنوز وایساده بودم و چشمم بهش بود

 

_زیبا اون بچه ی منه……فقط خودم…..وقتی ام میگم بچه ی اون نیست نباید اینطوری صداش کنی……

 

دستشو زیر سرش جک کرد و به طرفم برگشت

جلوی لحن طلبکار و دلخورم آروم شده بود

 

_آره خب از این لحاظ بهش فکر نکرده بودم

بچه ی تو گل پسرِ…. شاپسرِ…..توله فقط بچه ی اونه که تو داری میگی نیست ما هم میگیم چشم

 

انگار که میخواست عین بچه ها گولم بزنه ولی همینم برام بس بود

منم سر جام خوابیدم

 

_میگم مهسا اون اتاق برای تو و امیر باشه اینجا هم برای من

 

تو دور زمونه ای که از عزیزام معرفت ندیدم

زیبا برام سنگ تموم میذاشت

 

کل خونش یه سالن بود و یه اتاق کوچیک که اونم پیش کش من کرد

 

نمیتونم بهش بگم نه چون غیر از اینجا جایی رو ندارم ولی تنهایی نمیشه

 

_خدا بخواد و امیرو پیدا کنیم میگردم دنبال یه کار کرایه خونه رو نصف کنیم بقیه ی خرجا هم…..

 

ابروهاشو بالا انداخت و داشت سرشو تکون میداد

 

داره مسخره میکنه؟؟

 

_خب؟!داشتی میگفتی…..

 

_زیبا جدی میگم اینطوری که نمیشه……منم که جایی رو ندارم پس باید با هم از پس مخارج بربیایم ……

 

 

 

 

 

 

 

#تاوان

#پارت۱۸۹

 

 

_چرا مثلا؟؟مگه قراره از شوهرت انتظار سرویس برلیان خونه ویلایی یا bmw که نتونم بهت بدم داشته باشی

 

باز زده بود تو خط بی خیالی و ول نمیکرد

 

_بی مزه انقدر نگو شوهر……من…..

 

آروم پلک زد و با حالت چندش گفت

 

_چی بگم خانومم؟چی دوست داری صدات کنم قرص قمر؟؟؟ ماه شب من؟؟؟؟لیدی؟؟؟هانی؟؟؟

 

اینبار فارق از همه چی بلند زدم زیر خنده

به خودم که اومدم دیدم جدی ولی با لبخند زل زده بهم

 

_تو فکرشو نکن با رانندگی خرجمون در میاد بالاخره کم میخوریم گرد میخوابیم خدا هم برکت میده……تو فقط به فکر پسرت باش

 

از پس لجبازیاش برنمیام

و فقط میتونستم یه کار براش کنم

اینکه……با پدر و مادرش آشتیش بدم

زیبا فقط اونارو میخواد

 

تقریبا ده سال گذشته دیگه بس نیست برای یه اشتباه…..

 

_ازشون خبر نداری؟!

 

رنگ نگاهش عوض شد

برگشت سرش گذاشت رو بالش و به سقف خیره شد

 

_نه…..

 

_نمیخوای یه بار دیگه ببینیشون…شاید……

 

_میدونی چرا میفهممت؟؟ چون منم مثل تو خانواده دارم ولی بی کس و کارم…..

 

از نیمرخش اشکشو که از گوشه ی چشمش چکید دیدم

 

#تاوان

#پارت۱۹۰

 

 

_فقط فرقمون تو یه چیزه تو بی گناه بودی ولی من……خطا کار

میدونی مهسا از چی دلم آتیش میگیره وقتی بعد از مامان بزرگ بابام به عمو گفته بود سهم الارثشو بده به من تا آواره نمونم انقدر حالم از خودم به هم خورد که حد نداره

 

_تو پشیمونی…..الان اینه که مهمه…….

 

پوزخند زد

 

_پشیمون؟!اشتباه من…..آبروی پدری رو که یه عمر زحمت کشید تا بچه هاش سالم بزرگ بشن به باد داد…..

 

_جوون بودی زیبا….نمیدونستی که اون آدم……

 

_خیلیا جوونن ولی چرا یکی عقلش به درست و غلط میرسه ولی یکی مثل من راحت خام هر حروم……..میشه

خنده داره اسمشم گذاشته بودم عشق

اگه عشق بود هوس توش چیکار میکرد آخه؟

 

تلخ خندید

 

_چی دارم میگم اصلا؟؟ ولش کن بخواب…..

 

دلش براشون یه ذره شده میفهمم….آخه کیه که نخواد نگاه پر مهر مادر و پدرشو؟ حتی اگه بدترین آدم روی زمین باشه زیبا که جای خودشو داره

 

گوشی رو برداشتم تا برای نماز زنگ بذارم ولی…..

 

تصویر پس زمینه…….روز عقدمون

 

روزی که همه ی دخترا فکر میکنن تا آخر عمرشون دست تو دست اون آدمی ان که قرار همیشه کنار گوششون از عشق بگه و دوست داشتن

 

همینقدر ساده و کم توقع

 

رفتم تو گالری

 

بازم داشتم…..زیاد…..عکسایی که چند هفته بعد وقتی برام یه گوشی جدید خرید از فربد گرفته بودم چون گوشیه قبلیم قدیمی بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 67

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زمستان ابدی به صورت pdf کامل از کوثر شاهینی فر

    خلاصه رمان:     با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می ِکشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به نام زن

    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با آن‌چه در هتل به عنوان خدمات به مسافران خارجی عرضه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تاوان یک روز بارانی

  دانلود رمان تاوان یک روز بارانی خلاصه : جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگری هاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش در اون جا استخدام بشه و در این بین فرصت

جهت دانلود کلیک کنید
رمان جاوید در من

  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x