رمان جزر و مد پارت 12 - رمان دونی

 

 

 

ابدا دلم براش نمیسوخت

برعکس شاید لذتم میبردم از عصبانیتش

شاید آرومم میکرد

شاید داغ عمو رو برام کم میکرد و دلم خنک میشد…..نمیدونم ولی برام مهمم نبود

 

 

وارد شدم و کفشامُ با صندلم عوض کردم

چند دقیقه مکث کردم تا بالاخره اومد

صورتشو پاک کرده بود و دنبالم راه افتاد

 

 

به سالن که رفتم مادر جون بلند شد

یه برقی تو چشماش بود که تو این همه سال خیلی کم دیده بودم

 

 

دختره سلام کرد و با سرعت اومد جلو و بغلش کرد

 

_میدونی چقدر چشم انتظارت بودم؟

 

صورتش و بوسید و دوباره بغلش کرد

 

 

_گریه برای چی؟الان که کنارتونه

 

_ امیرحسام میگفت حالا که محمد طاها رفته حتما با ریحانه برمیگرده ولی من دلشوره داشتم شاید قبول نکنه

 

 

_شرایطو براش توضیح دادم با میل خودش اومد تا پیش شما بمونه

 

از حرفم یه نگاه حرصی بهم کرد

 

_برو دست و روتو بشور مادر منم ببینم از دختر گلم چه خبرااا

 

از تشبیهش تو دلم خندیدم

گل بودن آخرین چیزیه که به این دختر میاد

 

_بیشتر شبیه خاره تا گل

 

_چیزی گفتی محمد طاها

 

آروم گفتم ولی…..

 

_گفت من بیشتر شبیه خارم تا گل حاج خانوم

 

#جزرومد

#پارت۵۳

 

 

_ تو به ریحانه این حرفو زدی؟

 

 

با اخم نگاش کردم که صورتشو برگردوند

میدونستم زرنگ تر از این حرفاس…..داره منو روبه روی کسی میزاره که فهمیده خیلی برام مهمه

 

 

_منظورم چیز دیگه ای بود…..اینکه این دختر خانوم پرخاشگرو تنده و وقتی اومده اینجا با ما زندگی کنه باید اخلاقش اصلاح بشه

 

 

میدونستم دانشگاه نرفته و کنایه زدم

 

 

_مثل واحد درسی یه دانشگاه بهش نگاه کن

 

 

_مطمئنی صلاحیتشو داری راجع به اصلاح اخلاق من حرف بزنی وقتی فکر نکنم خودت اصلا تو دانشگاه درس اخلاقتو پاس کرده باشی

 

 

_جالبه…تو مگه دانشگاه رفتی بدونی چه واحدای درسی ای دارن؟

 

 

سرخ شد از عصبانیت

باید بدونه جواب بی ادبیاشو میگیره

 

 

_محمد طاها، یعنی چی این حرفا؟اصلا ازت انتظار نداشتم که اینطوری با ریحانم حرف بزنی

 

 

ریحانه اش؟؟؟؟؟نگاه و لحنش پر از سرزنش بود نگاهی که شاید بیشتر از ده ساله ندیده بودم چون همیشه هر کاری میکردم تحسینم میکردن و مایع فخرشون بودم و این دختره نیومده منو لای منگنه گذاشت…..

 

 

_هر چی رو ندونم،اینو خوب میدونم درس خوندن روی شعور آدما تاثیر نمیزاره میخوان پروفسورا داشته باشن یا دیپلم

 

 

خودش ول نمیکنه

 

 

_چیزی به اسم پروفسورا نداریم دختر خانوم

حداقل با این سن باید اینا رو یاد بگیری

 

 

_منظورم چیه دیگه ای بود جناب…. اینکه خودتو میزنی به اون راه تقصیر من نیست

 

 

انقدر کلافم کرد که حضور مادرو فراموش کردم

 

#جزرومد

#پارت۵۴

 

 

_من میرم به عالیه و یلدا بگم میزو بچینن……محمد طاها توام لباساتو عوض کن بعد بیا دور هم شام بخوریم……

 

 

یادم نمیاد بعد از عمو اینجا جرو بحثی شده باشه که نیاز به پادرمیونی باشه

رفت آشپزخونه و من خیلی جدی به اون دختر زبون دراز خیره شدم

 

 

_به هر راهی بزنم به نفع تو تموم میشه……نوه ی خاندان شمس شدن ،اومدن تو این عمارت ، یه شبه راه صد ساله رفتن ، زندگی ای که حتی خوابشم نمیدیدی و آینده ای که حتی نمیتونی تصورشو بکنی…..پس دست از شعار دادن بردار و حالا که اومدی اینجا سرتو بنداز پایین و آروم استفادتو از چیزایی که در اختیارت گذاشته میشه ببر

 

 

یه پوزخند محو رو لباش اومد که نفهمیدم چرا

 

 

_الان اینایی که گفتی چه ربطی به تو داره ؟تو خودت از قِبَل حاجیتون اینطوری وایسادی جلوم فخر میفروشی پس هروقت قرار شد از جیب خودت بهم ببخشی حرف بزن در ضمن خودت یادت نره شما اومدین دنبال من که بیا و نوه ی این عمارت مسخره شو که هنوز یه لقمه ازش نخورده داری سرکوفتشو میزنی بهم

 

 

_ناراحتی؟؟؟همین الان میبرمت فرودگاه……میتونی برگردی به زندگیه قبلیت و مراقب خواهر و برادرت باشی و هفته به هفته بری ملاقات مادرت…….

 

 

دستاشو مشت کرد ، بلند نفس میکشید و چشمای درمونده ش روم بود و ادامه دادم

همین امشب باید بفهمه با کی طرفه

 

 

_من مرد حرف زدن نیستم دختر خانوم چیزایی ام که گفتم خوب یادمه پس توام یادت نره چون از اینجا هم میتونم کاری که قرار بودو انجام بدم پس تا وقتی اینجایی حواست باشه کی روبه روته و همه چیزو تموم شده نبین

 

#جزرومد

#پارت۵۵

 

 

نمیدونست چیکار کنه و من باید انقدر براش تکرار کنم که آویزه ی گوشش بشه تا الان هر جوری میخواست زندگی کرده به من ربطی نداره از امروز به بعد باید با خواسته ی من زندگی کنه

 

 

رفتم لباسامو عوض کردم و برگشتم

نشسته بود رو مبل و سرش پایین بود

خوبه حداقل میفهمه تو چه شرایطیه

 

 

_اومدی؟؟بیاید سر میز غذا یخ زد….ریحان جان بیا عزیزم

 

 

بی توجه به اون رفتم سر میز

 

 

_چرا انقدر خودتونو خسته کردین…..

 

 

لب برچید و من خنده ی کوتاهی کردم

دنیا برام خلاصه میشد تو این نخودی خندیدنش

 

 

_بازم چقلی کردن؟؟دوست داشتم برای ریحانم خودم غذا درست کنم

 

 

_ببخشید حاج خانوم…..

 

 

فردا باید راجع به این حاج خانوم گفتنشم

باهاش حرف بزنم

 

 

_من اشتها ندارم……میشه بگید کجا میتونم شب بمونم؟؟

 

 

_چرا عزیزم؟؟

 

 

هول شدن مادرو دیدم که رفت سمتش

وبالاخره نگاهش کردم

 

 

_از صبح چیزی نخوردی بیا سرمیز……

 

 

اصلا نگاهم نکرد جوابمم نداد

مادر دستشو گرفت و دنبالش راه افتاد

فقط میخواد نازشو بکشه و سوء استفاده کنه

 

 

_از صبحم هیچی نخوردی؟؟ برای همینه انقدر ضعیفی دیگه

بیا غذا زیاده هر کدومو دوست داری بخور بعد میبرمت….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 104

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آدم و حوا pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :   نمی دانی که لبخندت خلاصه ای از بهشت است و نگاه به بند کشیده ات ، شریف ترین فرش پهن شده برای استقبال از دلم ، که هوایی حوا بودن شده …. باور نمی کنی که من از ملکوت نگاه تو به عرش رسیدم …. حرف های تو بارانی بود که زمین لم یزرع دلم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh

  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شیطان کیست به صورت pdf کامل از آمنه محمدی هریس

      خلاصه رمان:   ویرجینیا بعد از مرگ پدر و مادرش، برای اولین بار نزد پدربزرگ و خانواده مادریش می‌رود. در آنجا با رفتارهای متفاوتی از سوی خاله‌ها و داییش و فرزندانشان مواجه می‌شود. پرنس پسرخاله‌اش که وارث ثروت عظیم پدری است با چهره‌ای زیبا و اخلاقی خاص از همان اول ویرجینیا را شیفته خود می‌کند. اتفاقات ناخوشایند

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Batool
Batool
1 ماه قبل

ممنونم فاطمه جان مرسی عزیزدلم خیلی خوشحال شدم جزرومدو گذاشتین 🥰🥰
چقدر این محمد طاها رو مخ نمی‌فهمم چرا همه ی ثروتمندا فکر میکنن ادما تنها دنبال پولشونه 🤔

nnnn
nnnn
پاسخ به  Batool
1 ماه قبل

چون تنها چیزی ک دارن پوله

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x