رمان حورا پارت 153 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

وقتی پا در سالن گذاشتم، حتی به دنبال نگاه قباد نگشتم، نگشتم که پیدا کنم رنگ نگاهش را…

انگار در ان لحظه چیزی که اهمیت داشت، حس خوب و اعتماد بنفسی بود که در وجودم میپیچید، چیزی که سالها از ان دور بودم…

 

نفس عمیقی کشیدم و به خودم قدرت دادم تا نگاهم را به دنبال چهره‌ای آشنا بگردانم، و با دیدن جمع خانوادگیمان بود که استرس در وجودم دو چندان شد…

 

رنگ نگاه مادرش، حیرتی با حسرت و نفرت…

لاله با ان پشت چشمی نازک کردن و چپ چپ دیدنم، مادر وحید با نگاه مهربان و تحسین‌آمیز…

خاله‌ی قباد هم، مادر لاله…داشت با نفرت عمیقی نگاهم میکرد…

 

حتی وحید هم با مهربانی و برادرانه خیره‌ام بود، اما من جرعت نگاه دادن به نگاهی را که سنگینی‌اش ازارم می‌داد نداشتم، قباد سخت بود دیدن واکنشش…

 

هنوز هم دوستش دارم، برای بار چندم…

دوستش دارم و جز او هیچکس در زندگی‌ام ماندگار نبود…

اینکه قرار است او را هم از دست دهم، خودش به خودی خود، با وجود تمام بی منطقی این موضوع، مجابم میکرد گاهی بخواهم تحت تاثیر قرارش دهم…

 

حالا هم در این شرایط، با وجود تمام دل چرکین شده‌ام نسبت به او، دلم میخواست با دیدنم پی به زیباییم ببرد، خوشش بیاید، یا شاید کمی حسودی کند و گیر دهد…

 

اما، باز هم، استرس اینکه مبادا برخورد بدی داشته باشد هم ازارم میداد!

 

به سمتشان قدم برداشتم و همچنان نگاه به قباد نمیدادم، موزیک صدایش بالاتر رفته بود و تک و توک از جوانان مهمان‌ها، میان سالن میرقصیدند.

 

به سمتشان رسیدم بلند سلام دادم تا با وجود صدای بلند اهنگ، به گوششان برسد:

_ سلام، ببخشید دیر شد…

 

مادرجان سریعتر از همه پاسخ داد:

_ نه جانم چه دیری؟ حق داری خب، پا قدمت همچین برا این خونواده خیر نداشته که بخوای سر سفره عقد دخترمم حاضر شی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 259

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیسو از زهرا سادات رضوی

    خلاصه رمان :   آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش نمیره که یه روز به خودش میاد و میبینه گرفتار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه موج به صورت pdf کامل از خورشید _ شمس

            خلاصه رمان:   موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش می‌فهمد…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شفق قطبی به صورت pdf کامل از محدثه نوری

    خلاصه رمان:   دختری ساده و خوش قلب،که فقط فکر درس و کنکورشه… آرومه و دختر خوب خانواده یه رفیق داره شررررر و شیطون که تحریکش میکنه که به کسی که نباید زنگ بزنه مثلا مخ بزنن ولی خب فکر اینو نمیکردن با زرنگ تر از خودشون طرف باشن حالا بماند که دخترمون تا به خودش میاد عاشق

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
روا
روا
10 ماه قبل

و باز هم قری داد باش فهمیدیم لباس داری خوشگله میخواهی تو چش قباد کنی

روا
روا
10 ماه قبل

واییییی رو این مادر قباد برم چقدر این بشر پروعههه

Yas
Yas
10 ماه قبل

هنوز میگه دوستش دارم. خاک تو سر حورا 🤔

لاوین
لاوین
پاسخ به  Yas
10 ماه قبل

ببین عزیزم عشق چیزی نیس که سریع از سر آدم بیوفته نمیگم این دوس داستن حورا خوبه ولی خب اگه حورا کامل ازش متنفر بشه و هیچ علاقه ای ب قباد نداشته باشه پس اون عشق قوی ک اوایل رمان داشت چی؟؟

شهاب
شهاب
10 ماه قبل

خودتونو بزارین جای خواننده ببینین چی فرض میشین!

رهگذر
رهگذر
10 ماه قبل

منطقیه میخوام سر مادر قباد رو بکنم ؟

Bahareh
Bahareh
10 ماه قبل

زبون نیست که نیش مارو عقربه زبونه این مادر قباد خر .

دلی
دلی
10 ماه قبل

حورا احمققققققق بمیررررر

شهاب
شهاب
10 ماه قبل

عجب پارتی بود خدا وکیلی ! اومدم تو سالن همه نگام کردن و رفتم پیششون. همین . کافیه دیگه خب آخه بیشتر از این دو سه جمله اگه بود زیادیمون میکرد !

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x