رمان حورا پارت 158 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

ناچار صندلی عقب جا گرفتم، با امدن لاله و مادرش و مادرجان اخم‌هایم در هم رفته سریع به قباد که پشت فرمان نشسته بود گفتم:

_ سه نفری این ته خفه میشیم، بخوام طعنه تشرهاشونم بشنوم تضمین نمیکنم سالم برسیم خونه!

 

از آینه نیم نگاهی به سمتم انداخت:

_ خیله خب…

 

گیج نگاهش کردم، سریع پیاده شد و به سمتشان رفت، گیج خیره‌یشان شدم، نمیشنیدم چه میگوید اما هرچه که گفت، نگاه خاله‌اش برزخی شد و مادرش هم با اخم‌های در هم رو به قباد چیزهایی میگفت.

 

جلل‌الخالق! اینجا چخبر بود؟

 

کمی حرف و بحث بود، که لاله دوباره با ان قیافه‌ی تابلویش که میگفت ادای حال خراب در اورده، دست به شکمش گرفت و کمی خم شد، نگاه نگران هر سه‌یشان به سمتش برگشت، که قباد با نگرانی به سمت ماشین راهی‌اش کرد، پوزخندی زدم…

 

اگر میخواستند به بیمارستان بروند، قطعا ان دو عجوزه لاله را رها نمیکردند، من هم تحملشان را نداشتم پس…

 

موبایلم را دراورده اولین و نزدیکترین اژانسی که سراغ داشتم را گرفتم.

بعد از درخواست ماشین، پیاده شده رو به قباد که سعی داشت لاله را در ماشین جا دهد با طعنه گفتم:

_ ببرش بیمارستان…

 

نیم نگاهی سمتم انداخت، در ماشین را بست و خاله و مادرش هم سریع سوار شدند، در سمت من هنوز باز بود که به یکباره با کشیده شدنش بسته شد، با دهان باز به حرکت خاله‌اش خیره شدم، در را روی من که بیرون امده بودم بست!

 

_ بیا برات تاکسی بگیرم…

 

لحنش کلافه بود، انگار او هم از این رفتارها خسته شده باشد، سری تکان دادم و با پوزخند عقب رفتم:

_ نه، تو زنتو برسون بیمارستان، نکه همیشه مواقع حساس حالش بد میشه…بخاطر همون!

 

گیج نگاهم کرد، من هم موبایلم را در هوا تکان دادم:

_ اژانس خبر کردم، چند دیقه دیگه میرسه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 261

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضد نور

    خلاصه رمان :         باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده خیلی از کله گنده هاس… اینبار نوبت باده اس تا به عنوان آشپز سراغ مهراب سعادت بره و سر از یکی از گندکاریاش دربیاره… اما قضیه به این راحتیا نیست و.. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان

      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و کمرِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوهر آهو خانم

  خلاصه رمان :           شوهر آهو خانم نام رمانی اثر علی محمد افغانی است . مضمون اساسی این رمان توصیف وضع اندوه بار زنان ایرانی و نکوهش از آئین چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی شده است. این کتاب جایزه بهترین رمان سال را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حورا
حورا
10 ماه قبل

امشب پارت میفرستی نویسنده جان؟ 😐😐😐😐

لباس حورا که نویسنده روش کراشه
لباس حورا که نویسنده روش کراشه
10 ماه قبل

حرص نخورید این حورا همون احمق قبلی هستش ب ظاهر پس می‌زنه تو دلش له‌له می‌زنه برا قباد حقشه هی تحقیر و کوچیک شه

مهلا
مهلا
10 ماه قبل

بیا برات تاکسی بگیرمش از صدتا فحش بدتر بود.. یعنی تف توروی حورا اگه دوباره بخواد تف بکنه توروی قباد یا اخر رمان برگردن به هم..

Esfp99
Esfp99
10 ماه قبل

الان تاسال بعد فکرکنم تو تاکسی باشیم

hadis
hadis
10 ماه قبل

واقعا که شورشو در اوردین یعنی چی

به تو چه 😐
به تو چه 😐
10 ماه قبل

پارت بعدی

قباد گیج نگاهم کرد گفت حورا منو سگ نکن. تاکسی زردی که ارم اژانس بالای ان بود امد لاستیک هایش هم به نظر نو می امد سوار تاکسی شدم و در را به ارامی بستم داخل تاکسی گرم بود و صندلی های ان رو کش نو داشت

پارت بعد تر
راننده اژانس در اینه نگاهی بهم انداخت و گفت خانم حالت خوبه گفتم اره
به ارامی از تا کسی پیاده شدم تاکسی زرد با ارم بالایش به سرعت از کنارم گذشت

😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط به تو چه 😐
دلارام
دلارام
پاسخ به  به تو چه 😐
10 ماه قبل

نمیری جررررررر😂😂😂😂

به تو چه😐
به تو چه😐
پاسخ به  دلارام
10 ماه قبل

😉

رهگذر
رهگذر
پاسخ به  به تو چه 😐
10 ماه قبل

😂😂😂😂😂

دلارام
دلارام
پاسخ به  رهگذر
10 ماه قبل

حرف نداشت😂😂😂😂😂

ناشناس
ناشناس
پاسخ به  به تو چه 😐
10 ماه قبل

دمت گرم😂😂😂😂

روا
روا
پاسخ به  به تو چه 😐
10 ماه قبل

دهنت

حورا
حورا
پاسخ به  به تو چه 😐
10 ماه قبل

معرکه بود 😂😂

یاس ابی
یاس ابی
پاسخ به  به تو چه 😐
10 ماه قبل

بیا مابقی رمان رو خودت بنویس برامون جالبتر میشه

بهار
بهار
پاسخ به  به تو چه 😐
10 ماه قبل

دهنتتتت تاکسی زرد با ارم بالایشششش

روا
روا
10 ماه قبل

وای خدای من این نویسنده به راه راست هدایت کن آخه اینم شد پارت یا لباسه یا آژانس بسه تروخدا تا کی میخواهی فکر کنی ما احمقیم تا کی میخواهی به این چص مثقال دادن قانعمون کنی واقعا متاسفم حیف اسم نویسنده که روی تو گذاشتن تو اگه قرار باشه اینطوری ادامه بدی که دیگه باید قید نویسندگی بزنی واقعا دیگه رمان حورا خاصیت قبل نداره با ماجرا های که پیش اومده هیچ کدومش هم به ته نرسیده باید بگم دیگه واقعا مشتاق پارت نیستم میای یه ماجرا می اندازی وسط پارت دیگه راجبش صحبت نمیکنی تا گه گاهی شاید یه اشاره ریز بهش کنی

دسته‌ها
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x