رمان حورا پارت 200 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

پس از ان خبر خوب، انرژی به دلم چسبیده بود. ان روز را با خوشحالی تمام کردم، کیمیا به مادرش هم خبر داده بود و قباد و بقیه هم خوشحال بودند.

 

دور هم شام خوردیم، با حضور آنها بیشتر سکوت میکردم اما، حالا میفهمیدم پرخوری‌هایم از کجا آب میخورد، این جنین شکموی درونم، نمی‌گذاشت به یکی از متلک‌ها هم توجه کنم!

 

 

روز موعود فرا رسید، از صبح که اغاز شد، استرس در جانم ریشه کرده بود، کارهایم را انجام داده بودم، دکتر هم سفارشات لازم را کرده بود، اینکه چقدر باید مواظب باشم تا اتفاقی برای کودک نیفتد!

 

دم دم‌های ظهر، قباد برگشت، به لاله کمک کرد که اماده شود برای چکاپ ماهانه‌اش، مادرش را هم قرار بود سر راه به خانه‌ی مادر لاله برسانند.

 

قبل از رفتنشان، چون میخواستم مطمئن شوم که هر سه میروند، در سالن مشغول میوه خوردن شدم، دم رفتنشان هم قباد به طرز عجیبی از من پرسید چیزی میخواهم برگشتنی برایم تهیه کند یا نه!

 

اما من هم کم لطفی نکردم، با چین دادن صورتم رو گرفته لب زدم:

_ نه…

 

_ انقد نخور، معده‌ت داغون میشه، چته تو جدیدا پرخور شدی؟

 

اخم کردم، از اینکه توقع داشت به خواست لو رفتار کنم متنفر بودم، نگاهش کردم:

_ دلم میخواد، تو چیکار داری؟ اگه نگران خرجشی تا برم بیرون بخورم برگردم!

 

کلافه سری تکان داد:

_ میگم به خودت آسیب میزنی، هرچی میبینمت حتما داری یه چیزی میخوری!

 

پوزخندی زدم، تکه پرتقال دیگری برداشتم:

_ تو نگران زن حامله‌ت باش، اون باید به خورد و خوراکش برسه، یهو دیدی از بس کاهو میخوره موها بچه طلایی میشه!

 

گیج نگاهم کرد، با صدا زدن لاله هم ناچار رو گرفت و رفت. پوفی کشیدم، از جا برخاستم و یواشکی تا پشت دیوار راهرو دید زدم، وقتی بیرون رفتند هم، پشت پنجره کشیک دادم تا حسابی دور شوند!

 

#پارت492

 

 

 

 

 

وقتی حس کردم اوضاع مساعد است، شماره‌ی کیمیا را گرفته اطلاع دادم، به اتاق برگشتم و سعی کردم سریعتر حاضر شوم.

 

لباس‌های بیرونم را تن زدم، چمدان و ساک وسایلم را برداشتم، حدس میزدم انجا نشود درست حسابی اینترنت و تماس استفاده کرد، آنتن‌دهی ضعیف بود!

 

با زنگ موبایلم، از جا پریدم، شماره وحید بود:

_ بله؟

 

_ بیا پایین، دم درم…

 

_ خیله خب دارم میام!

 

تماس را پایان دادم، به برگه‌ی آزمایش و نامه‌ی کوتاهی که کنارش بود نگاه کردم، امروز همه چیز پایان می‌یافت، میرفتم، شاید پیدایم میکرد اما…

دیگر نمیتوانست مثل قبل من را نگاه کند!

 

شالم را سر کردم، وسایل‌ها را برداشتم، برگه‌ی ازمایش و نامه را روی تخت گذاشتم، عقب عقب بیرون رفتم، چشم از ان نامه گرفتن سخت بود. انگار که اگر رو بگیرم ناپدید میشود!

 

در ماشین نشستم، وحید هم زحمت کشید و چمدان را در صندوق گذاشت. حال کیمیا را پرسیدم، خوشحال بود، انگار بعد از دلخوری‌ای که از من داشت، این خبر به نفعم بود، رفتارش مثل قبل شده و دیگر از ان حالت متفکرش خبری نبود!

 

حرکت کرد و راهی که چند روز پیش رفتیم را در پیش گرفت، و همزمان توضیحاتی داد:

 

_ داروهات و همه چیزاتو برداشتی؟ ویتامینی، چیزی؟

 

سر به تایید تکان دادم:

_ خوبه…ببین، اونجا ممکنه یکم از لحاظ غذایی مثل شهر نباشه، غذاهاشون محلی و تکراریه، اگه هوس چیزی کردی، ویار کردی به کیمیا بگو برات میفرستم، باشه؟ نهایت تا اونجا دو ساعت راهه، یا خودم میارم یا پیک میفرستم!

 

با لبخند تشکر کردم:

_ ممنون وحید، حسابی بهت زحمت دادم!

 

باز هم مهربان شده بود:

_ نگران این چیزا نباش، تو هم خوبیاتو نشونمون دادی…هنوزم میگم کاش قباد سر عقل بیاد!

 

پوزخندی زدم، با ان نامه و برگه‌ی ازمایش شاید سر عقل بیاید! اما نه دیگر به عنوان همسر من، شاید نهایتا به عنوان پدر بچه‌ام!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 228

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 5 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیلوفر آبی

    خلاصه رمان:     از اغوش یه هیولابه اغوش یه قاتل افتادم..قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی،فقط بخوای تو دستای اون و توسط لب های اون لمس بشی،قاتل بی رحمی که جذابیت ازش منعکس بشه،زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو می شکنه یا تورو به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
❤❤❤❤
❤❤❤❤
8 ماه قبل

سلام عزيزم ميشه بيشتر پارتاي رمان بزار ي خيلي خوشم اومد و ميشه لطف كنيد از زبون قباد هم بزار چون اينطوري نميفهميم حس قباد چيه؟
حدقل 3در روزبزار منتو روبيكا هم دنبال ميكنم رمانوو

♡ روا ♡
♡ روا ♡
8 ماه قبل

بازم خداروشکر گفتم الان ۱۰ پارت تو خونه ایم

به تو چه
به تو چه
8 ماه قبل

۲۰۰ پارت رمان اومده جلو
فقط یک بار از زبون قباد گفته شده😐

me/
me/
8 ماه قبل

همه ما نامردی داریم ولی نر ها چون آزاد ترن نامردیشون بیشتر دیده میشه اما این جمله رو مخ میره میخوام بگم نرها نامردن

♡Artemis♡
♡Artemis♡
8 ماه قبل

یه پارت دیگع لطفا من نمیتونم تحمل کنم تا دو روز بعد نویسنده خواهش میکنم ازت لطفاااااا

Armita
Armita
8 ماه قبل

من خیلی از این رمان نتیجه ی خوبی گرفتم تا اینجا.
می‌دونید خودم هم این شکلی شدم دوست پسرم رفت با رفیق صمیمی من و الان نزدیک دو سال میشد که باهم بودن همین عید سر سالگرد دومشون به هم زدن حالا هر روز با یه شماره بهم پیام میده زنگ میزنه ولی فایده نداره.
ما زنا و دخترا باید قوی باشیم حورا با یه بچه تو شکمش و پدری که بی مسئولیته داره فرار می‌کنه.
خیلی اذیت شده شاید چون یه مقدار پارت ها طول کشید از اصل داستان زده شدید ولی من تازه فهمیدم که این رمان داستان اصلیش چی بود و قسمت آخری نوشته بود حورا اذیت شد و اینا کاملا درسته.
حورا هم با گرفتن لاله برای قباد اشتباه کرد ولی آیا قباد اگه لاله رو نمیخواست میتونست بگه یا نه؟
پس خود قباد هم میخواست یادتون نیست لاله وقتی پای قباد شکسته بود همش میومد زارت و زورت خونه قباد تا دلشو ببره.
پس کرم از خود درخت بوده.
یعنی خود قباد میخواست تازه قباد یه خانواده ای هم داره حورای بیچاره همونم نداشت تک و تنها تو یتیم خونه بزرگ شد و وقتی عاشق قباد شد بهش وابسته شد.
چون قباد بلد بود چجوری یکی رو خام کنه.

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط Setayesh Mohammadyari
اشک
اشک
پاسخ به  Armita
8 ماه قبل

دوست پسر مثل شوهر نیست. دوست پسر فقط برای هوس دختر انتخاب میکنه . دوستی بین دختر و پسر خیلی چیز الکیه و چرتیه چون عشق بینشون نیست . دختره فردا با یکی دیگه میره پسره هم با یکی دیگه.ادما وقتی ازدواج مبکنن ینی دیگه دل به همسرشون بستن و اگه طرف زن دیگه ای برن ینی خیانت . پس این خیانت نبوده. فقط ۱ درصد از ۱۰۰ درصد دوستی ها میشه ازدواج

Prnya
Prnya
8 ماه قبل

وقتی قباد متوجه شد بچه لاله از او نیست با چه رویی میخواد حورا ببخشد اصلا روش میشه وقتی که با لاله خوابیده توقع داشته باشه حورا باهاش خوب بر خورد کنه ووووییی من باشم نمیبخشم

به تو چه
به تو چه
پاسخ به  Prnya
8 ماه قبل

مطمئن باش حورا میبخشه
قباد یک سری دلیل چرت و پرت میاره
حورا هم مثل قبل عاشقش میشه

حنا
حنا
8 ماه قبل

یکبار که پنهان کاری کردی و به تنهای تصمیم گرفتی نتیجه اش شد لاله، حالا دوباره اینکار و کردی ببین نتیجه‌اش چی میشه،درک میکنم که چقدر حورا میتونه ناراحت و عصبانی و دلگیر باشه از قباد ولی انتظار بیجایی داره که بعد رفتنش قباد سر عقل بیاد بعد اون لاله میره و قباد در هم میشکنه و به یاد حورا فقد حسرت میخوره آدم قبلی نمیشه…!

به تو چه
به تو چه
پاسخ به  حنا
8 ماه قبل

انتظار بیجا نیست دقیقا همین میشه همه ی رمانای اینطوری اخرش مرده مثل چیپشیمون میشه و در هم میشکنه😂😂😂

دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x