رمان حورا پارت 25 - رمان دونی

 

 

لبخند لاله با آن لبهای سرخ و رژ خورده که به لطف هزار جور ژل و کوفت و زهرمار درشت شده بود، حتی من را هم حالی به حالی کرد… چه برسد به قباد!

 

_ منتظرتم عزیزم، میرم برات آب پرتقال بگیرم که از حموم اومدی بیرون تشنگیت رو رفع کنه!

 

بعد از رفتن لاله، تمام حرصم را سر زمین خالی کرده و پاهایم را محکم به زمین کوبیدم.

 

قباد حتی زحمت نگاه کردن به من را هم به خودش نداد و مشغول درآوردن لباس هایش شد.

 

تکیه اش را به در حمام داد و زور زد تا شلوارش را بیرون بکشد که به نفس نفس افتاد.

مردک مغرور و لجباز!

 

میدانستم صد سال هم که طول بکشد باز از من کمک نمیخواهد.

قهر کرده بود دیوانه!

 

خودم سمتش رفتم و با دلخوری به صورتش زل زدم.

 

نگاهش سمت دیگری بود… بغض کرده لبهایم را داخل دهانم کشیدم و خم شدم.

 

_ دیگه حتی نگاهمم نمیکنی؟

 

دستم را سمت پاچه ی شلوارش بردم که روی دستم کوبید و با سردی ای که مو به تنم سیخ میکرد پچ زد:

 

_ یادم نمیاد کمک خواسته باشم!

 

چانه ام از بغض لرزید و دیدم تار شد. اشک هایم را پس زدم و دوباره شلوارش را چسبیدم.

 

_ من واسه کمک به عشقم نیاز به درخواست ندارم…

 

اینبار دخالتی نکرد و اجازه داد کارم را به اتمام برسانم.

شاید دلش به حالم سوخته بود…

 

شلوارش را که بیرون کشیدم، برگشت و در را باز کرد.

 

 

 

خودم را مقابلش انداختم و مانعش شدم. دستانم را بند صورتش کردم و سرش را پایین کشیدم.

 

_ تو چشمام نگاه کن… من حورام قباد، حورای تو…

روش خوبی واسه اذیت کردنم انتخاب نکردی، من میمیرم بدون تو…

 

نگاهش بین چشمانم جا به جا شد و سری تکان داد.

 

بی نهایت دلخور بود اما هر چقدر هم که از دست هم ناراحت بودیم این کارها درست نبود.

 

جلوی چشم من با دیگری گرم میگرفت که مرا برنجاند و تنبیه کند، به ولله که درست نبود.

 

_ شوهر عیب و ایراد دار اگه نباشه خیلی بهتره!

 

پلک هایم را با درد روی هم گذاشتم و تلخندی زدم.

 

_ من نمیخواستم اونطوری بگم…

 

_ ولی گفتی! مهم نیست دیگه، برو کنار میخوام برم حموم.

 

مظلومانه سر بالا انداختم و خودم را به تنش چسباندم.

 

_ مهمه، نمیخوام از دستت بدم. تو اصلا اجازه ندادی بهت توضیح بدم…

کی… کی انقدر از هم دور شدیم قباد؟

هر کی هر چی گفت باور کردی اما اجازه ندادی من از خودم دفاع کنم.

 

یکی از دستانش را به دیوار گرفت و با دست دیگرش تنم را عقب کشید.

 

پریشان از فاصله ای که بینمان افتاده بود خواستم دوباره آغوشش را تصاحب کنم که چانه ام را چسبید.

 

_ دفاع؟ واقعا میتونی دفاع کنی؟

کاری که کردی جای هیچ دفاعی برات نذاشته حورا.

من اندازه ی تموم دنیا ازت دلخورم، عصبی ام و دلم نمیخواد فعلا ببینمت.

 

 

 

نبودن او مرگ من بود…

خودش به خوبی میدانست من بی او نفسم میگیرد.

اولین بار بود که به راحتی از ندیدنم میگفت.

 

لپم را از داخل گاز گرفتم تا چکیدن اشکهایم مانع صحبتمان نشود.

 

گونه اش را نوازش کردم و هر چه عشق داشتم در نگاهم ریختم.

 

باید یادش می آمد ما جانمان را برای هم میدادیم…

 

یادش می آمد تا انقدر راحت از ندیدنم نگوید. تا اولین شبی که دور از هم میخوابیدیم تکرار نشود.

 

_ هر چقدرم که دلخور باشی حق نداری خودتو ازم بگیری. من دیشب جون دادم بدون تو…

 

آب دهانم را با صدا قورت دادم و زبانی روی لبهایم کشیدم.

 

_ میتونم از خودم دفاع کنم. هیچی اونجوری که بهت گفتن نیست.

نمی بینی سعی دارن منو تو چشم تو خراب کنن؟

توام که کامل اختیارتو دادی دستشون و اجازه دادی هر مزخرفی رو تو ذهنت فرو کنن.

 

چهره اش از درد جمع شد و چانه ام را رها کرد. ران پایش را لمس کرد و کتفش را به دیوار تکیه داد.

 

دستپاچه دست زیر بازویش انداختم که نفس پر حرارتش را توی صورتم خالی کرد.

 

درد و خستگی به صدایش هم منتقل شده بود وقتی گفت:

 

_ صندلی رو بیار…

 

بعد از اینکه صندلی را زیرش گذاشتم و نشست، نفسی راست کرد.

 

 

سرش را به دیوار چسباند و نگاه کدر و دلگیرش را بند چشمانم کرد.

 

لب گزیدم و حین فرار از نگاه پر حرفش دست روی دستش گذاشتم. نگران از درد کشیدنش پچ زدم:

 

_ درد داری هنوز؟ بریم دکتر؟

 

_ نیازی نیست، درد اصلی یه جای دیگه است…

 

با عجز روی زمین سرد حمام نشستم و سر پایین انداختم.

 

با سر انگشت مشغول بازی با تکه نخی که کف حمام بود شدم و گفتم:

 

_ هیچکس به من حق نمیده، دلم خوش بود تو کنارمی که توام…

 

تو گلو خندیدم و نخ را بین دو انگشتم گرفتم.

 

_ داشتن از بچه ی تو و لاله میگفتن… چیکار باید میکردم؟

یه لحظه خون به مغزم نرسید و یه چیزی پروندم که فقط حرصمو خالی کنم.

من همینجوریش دارم تو آتیش دست و پا میزنم قباد.

اینکه نمیتونم مادر باشم، نمیتونم همسر کاملی برات باشم و تو رو پدر کنم…

سعی میکنم تحمل کنم، چیزی رو به روی خودم نیارم، اما منم گاهی کم میارم.

وقتی تصور کردم ممکنه تو و لاله…

 

انگشت شستش روی لبهایم نشست و متاسف و سرزنشگر نگاهم کرد.

 

_ من و لاله؟

میفهمی چی میگی؟

کل دنیام که جمع شن و بگن من و فلانی، تو نباید اهمیتی بدی…

اینجوری منو شناختی؟

اینجوری عاشقمی؟

تو که میدونی برام چقدر ارزش داری. چرا با دستای خودت داری گند میزنی تو همه چی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا

  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عاشقم باش

  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی را با او از سر می گیرد…. پایان خوش…. به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدم و حوا pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :   نمی دانی که لبخندت خلاصه ای از بهشت است و نگاه به بند کشیده ات ، شریف ترین فرش پهن شده برای استقبال از دلم ، که هوایی حوا بودن شده …. باور نمی کنی که من از ملکوت نگاه تو به عرش رسیدم …. حرف های تو بارانی بود که زمین لم یزرع دلم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل

    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در زندگی و ذهنی جدید متولد میشود و شروع به زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی

    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم، انگشتان کوچکم زنجیر زنگ زده تاب را میچسبد و پاهایم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
20 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

ای کاش پارت بذاره

Me--
Me--
1 سال قبل

حورا چه شخصیت احمقیه

هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
1 سال قبل

واقعا قبادو نمیفهمم… کوره ؟! نمیبینه ننه و خاله عفریته اش بریدن و دوختن و تنش کردن … !!
مردک چلغوزِ بی حیا ….
از طرفیم این دختره شوهر ندیده لاله… بهتره بره بگنده… اومده زندگی ملتو به خاک و خون کشیده… دختره ه.زه
این حورا ام که … عرضم به حضور انورتون ..تصمیم گرفتم با هزینه خودم توی بیمارستان روانی بستریش کنم … چون این دختره نفهم .. دلش نمیخواد بفهمه این قباد و خانواده اش علنا دارن از خونه بیرونش میکنن …. من دیگه نمیدونم باید به چه زبونی بگن که : لطفا از خونه ما برو گمشو بیرون !!!
در آخر … نویسنده گرامی !!! بخدا دم عیدی انقدر حرص خوردم پوستم چروک شد .. جان عزیزت بیا و یه پارت بذار این پسره( قباد) و این دختره پاچه خوار(لاله) رو بچزون یکم ما دلمون خنک شه … بلکه م فرجی شد و کلهم اجمعین حورا اینارو گذاشت کنار …
با آرزوی نابودی قباد و دار و دسته اش ( منظور فامیلش) و امثالهم در جامعه :))))
سپاس بیکران از نویسنده:)))

مدافع حقوق حورا
مدافع حقوق حورا

بزن دس قشنگرووووو👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
به افتخارشششششش

هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
پاسخ به  مدافع حقوق حورا
1 سال قبل

مخلصیممممم

همون شاتوت🍄
همون شاتوت🍄

متاسفانه گفتن از خونه ما گمشو بیرون(بدون لطفا)

کمک نقدی غیر نقدی چیزی واسه بستری کردن حورا خواستی رو من میتونی حساب کنی🗻🗻

مارو هم از انجمن هیئتت مخصوصا از جر دهندگان امثال لاله حساب کن⚔️🗡🪓👊💣

هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
پاسخ به  همون شاتوت🍄
1 سال قبل

مخلصیم
این انجمنو گسترش بدیم بتونیم در عرصه ملی و فرا ملی فعالیت کنیم ایشالاااااااا

عضو هئیت فداییان حورا و...
عضو هئیت فداییان حورا و...

شخصیت دختر خاله شوهر منفور کم نیست در رمان های ایرانی..اصلا این بیماری شوهر دزدی و زندگی خراب کنی در دختر خاله های شوهر شخصیت های اصلی و فرعی داستانها اپیدمی شده..و لاله نیز به این بیماری مبتلا شده اول به نظرم اون ببریم قرنطینه کنیم بعد به حورا هم می رسیم

هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
پاسخ به  عضو هئیت فداییان حورا و...
1 سال قبل

عمیقا حقققققققققق موندم ملت شوهر دزدی نکنن روزشون شب نمیشه؟!
منم موافقم این لاله رو باید بستری کنیمش

Tamana
Tamana
1 سال قبل

وقتی این رمانو میخونم احساس اسکولی بهم دست میده😐🚶‍♀️😂

مدافع حقوق حورا
مدافع حقوق حورا
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

تو تنها نیستی…….

Ftm
Ftm
1 سال قبل

هر پارتی که میخونم اعصابم از ضعف حورا خورد میشععععع اه

نگاه
نگاه
1 سال قبل

قباد بدجور پدسوخته

خاتون
خاتون
1 سال قبل

فک کن راضی بشه بره دکترو ریدمان شه تو تصوراتش

هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

نمی‌دونم باید خوش حال باشم که باز خوب شدن یا ناراحت 😂😐💔

هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
پاسخ به  هکر قلبشم
1 سال قبل

اینا خوب شدنشون به ضرر حوراعه .. خوب شن بازم فلش بک میخوره … بازم تقی به توقی بخوره قباد طاقچه بالا میذاره … همین بهتر رابطه اشون بهم بخوره یه رل قبلی … کراش قدیمی چیزی بیاد این حورا رو بگیره بچه اشون به دنیا بیاد … این قبادم بمونه وکاسه <من چه کنم > دستش بگیره….

هکر قلبشم
هکر قلبشم

چند سال پیش تو شهر ما همین طوری شد نمیتونستن بچه دار بشن بعد زنه طلاق گرف رفت با یکی دیگه ازدواج کرد بچه دار شد اما مرده نه از اون همسرشم بچه دار نشد

Roya
Roya
1 سال قبل

واقعا که جای که ناز بکشه ناز می کنه

Sahar Shoorechie
Sahar Shoorechie
1 سال قبل

خودت گند میزنی؟!!!
مردک احمق خودت داری چراغ سبز نه چراغ فوسفوری به لاله نشون میدی !
بعد غیرت نداری اجازه دادی زنتو بزنن مردک احمق اسم شوهرو یدک میکشی فقط😑😑
خدایا یعنی این حورا کاری نکنه من این قباد هویجو میکشم🔪🔪🔪🔪🤬😡😡😡

هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
پاسخ به  Sahar Shoorechie
1 سال قبل

حاجی مال اینا از چراغِ سبز و فسفری گذشته…. اینا دیگه همین مونده بچه بیارن…
این حورای بی عرضه هم فقط توسری خوری بلده …فک کنم از مفهوم عزت نفس و اعتماد به نفس چیزی نمیدونه … اقا یکی نیس به این حورا بگه اگر میبینی دارن نابودت میکنن .. نابودشون کن و بخاطر هیچ احد الناسی کوتاه نیا !!! تا اموزش های بعدیِ عزت نفس بدرود!:)

دسته‌ها
20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x