رمان حورا پارت 357 - رمان دونی

 

 

 

 

 

نیمه‌های شب بود که با صداهایی از اشپزخانه بیدار شدم. نگران از جا برخاستم و با تن زدن روپوش لباس‌خوابم بیرون رفتم، به محض پا گذاشتن در پذیرایی، با دیدن مردی که نیاز را روی شانه‌اش تکان میداد و زیرلبی حرف میزد آرام گرفتم.

 

داشت شیر خشکش را حاضر میکرد، نزدیک شدم و کنار کانتر ایستادم:

 

_ دخترک بابا، انقده دوست دارم وقتی اینجوری ارومی، راحتی، غرغر کردنتم قشنگه…اون لبای قشنگت که کپی مامانته…نیازکم، شیرتو میدم…اروم بخواب، مامان بیدار نشه، خب بابایی؟

 

لبخند روی لب‌هایم کش آمد. شیشه شیرش را تکان میداد و همزمان ناز دخترش را میکشید. تن کوچک نیاز، میان آن هیبت مردانه و بازوهای تنومند. زیادی به او می‌آمد پدر بودن!

 

نیاز کمی نق زد و در میان اغوشش خودش را کمی منقبض کرد، دستانش را به سمتم کشید، دخترکم من را دیده بود:

 

_ جان بابا، چیشدی، اروم بودی که…

 

برگشت و با دیدن من لبخند زد:

 

_ مامانشو دیده…اره بابا؟ مامانو میبینی بابا رو یادت میره!

 

خندیدم و به سمتشان رفتم، نیاز را از اغوشش گرفتم:

 

_ چرا نیاوردی خودم شیرش بدم؟

 

شانه بالا داد:

_ خسته بودی، گفتم بیدارت نکنم!

 

دست دراز کردم تا شیشه شیر را بگیرم امل به دستم نداد:

 

_ درسته گفتم شیرخشک بخوره خوبه، اما نه همیشه…فقط گاهی شرایط نباشه خودم بهش شیر بدم یا تغذیه‌م خوب نباشه اون روز، بهتره شیرخشک بخوره…که برای مواقع حساس هم حاضر باشه!

 

میدانستم اطلاعی ندارد، برای همین جلو رفتن و قوطی شیرخشک را به سمتش گرفتم:

 

_ ببین، همیشه این برند رو بگیر…به بقیه‌ش ممکنه حساسیت پیدا کنه!

 

#پارت668

 

 

 

 

 

با دقت از دستم گرفت و نگاهش کرد، انگار داشت شکل و شمایلش را حفظ میکرد:

 

_ خوبه…چیز دیگه‌ای هست بدونم؟ مثل این!

 

لبخند کمرنگ دیگری روی لبم نشست، نیاز را تکان دادم:

 

_ پستونکش هم همیشه تمیز بشوری بعد بذاری دهنش، اگه هم خواست چیزی گاز بگیره نذار از وسایل خونه بذاره دهنش، اون دندونی تو یخچال هست، صورتیه… اونو استفاده کن.

 

دوباره سر تکان داد، ناچار نیاز را روی دستانم دراز کردم و اغوشم را محکم‌تر، نزدیک امد و مماس با بدنم ایستاد.

سرش پایین بود و به آرامی شیشه شیر را در دهان نیاز گذاشت.

 

نزدیکی و عطر تنش تنش را به آتش کشید. اما به رو نیاوردم، به دخترکم که با ولع مشغول خوردن شیرش بود چشم دوختم. دست مردانه‌اش شیشه را گرفته بود و انگشتان ظریف و کوچک دخترکم، انگشت کوچک پدرش را.

 

زیبایی در یک قاب داشت چشمانم را خیس میکرد، چقدر همیشه آرزوی چنین صحنه‌ای را داشتم و چندین سال در حسرت دیدنش سوختم و حالا…حالا که به ان رسیده‌ام، میترسم و حس خوبی ندارم. از این نزدیکی او، اویی که…

 

حتی خسته بودم از یادآوری تمام کارهایی که کرده بود، ذهنم دیگر گنجایش این را نداشت که هربار با دیدنش، تمام آن حرف‌ها و کارها را زنده کند.

 

_ داره خوابش میبره…

 

نزدیک بود و زمزمه کرد، چشم از نیاز گرفتم و سر بالا کشیدم تا پاسخی دهم که با چشمان سیاهش مواجه شدم. خیره و با لبخندی کمرنگ نگاهم میکرد، دست ازادش که زیر سر نیاز گرفته بود را بالا آورد و به ارامی موهایم را عقب زد:

 

_ خیلی خوشگلی…

 

حرف ساده‌ای بود اما شور و تابی که به قلبم داد ساده نبود. نگاهم را دوباره به دخترکم دادم:

 

_ نه به قدر نیاز…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 206

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه

    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش پر از اتشه پر از اتش انتقام دختری که میخواد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلا pdf از خاطره خزایی

  خلاصه رمان:       طلا دکتر معروف و پولداری که دلش گیر لات محل پایین شهری میشه… مردی با غیرت و پهلوون که حساسیتش زبون زد همه اس و سرکشی های طلا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1.5 / 5. شمارش آرا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول

    خلاصه رمان :       متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره…انسان نیست….بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل دیگه هم وجود داره…مایک حتی با هم نوعان خودش هم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x