رمان حورا پارت 51

5
(2)

 

 

 

 

صبح که از خواب بیدار شدم اولین چیزی که به ذهنم هجوم اورد اوضاع کیمیا بود!

 

استرس او دامن من را هم گرفته بود و میترسیدم کسی چیزی بفهمد!

 

از تخت پایین امدم، ساعت هفت صبح را نشان میداد. احتمالا قباد در این ساعت تازه بیدار میشپد تا به سرکار برود!

 

به ارامی از اتاق بیرون رفتم و وارد سرویس بهداشتی شدم، دست و صورتم را شسته با حوله خشک کردم.

 

انگار که با آینه قهر باشم، حتی دل و جرعت نگاه کردن به خودم را نداشتم!

 

از در که بیرون امدم، صدای نرم و آرام قباد را شنیدم:

 

_ هیسسس، فداتشم زود برمیگردم خب؟ مواظب خودت باش…

 

قلبم لحظه‌ای از حرکت ایستاد، قربان صدقه‌س لاله میرفت، حق داشت…

 

ناخودآگاه به سمت آینه‌ی سرویس بهداشتی که برگشتم، حق دادم به او که دیگر من را نخواهد.

 

زنی شکسته و بی بال و پر، با این صورت لاغر و رنگ پریده، لباس‌های پوشیده و ساده، این موهای رنگ نشده و…تارهای سفیدش!

 

_ اما قباد دلم برات تنگ میشه…

 

_ اخ اخ نگاش کن چه خودشم لوس میکنه توله‌سگ، بیا اینجا ببینم…

 

چشم بستم و نخواستم ببینمش، میدانستم در اغوشش گرفته، اخر جای من انجا بود قبلا! تمام ان مکالمات و صحنه‌ها را از حفظم…جای من انجا بود!

 

 

 

_ میرم دیگه قربونت برم، مواظب خودت باش…فعلا خدافظ…

 

این را قباد گفت و بعدش سکوت بود و صدای قلب منی که به کندی عقربه‌ی ساعت شمار میکوبید!

 

کمی گذشت، صدای در اتاق را که شنیدم به خیال اینکه رفته‌اند بیرون امدم. اما با دیدن لاله که به دیوار کنار تکیه زده بود و با لبخنده به من خیره بود شانه‌هایم از ترس بالا پرید.

 

_ عه وا حوراجون، ببخشید عزیزم…ترسوندمت؟

 

نفس عمیقی کشیدم:

 

_ نه، خوبم…

 

خنده‌ای تصنعی و روی مخ کرد، به ارامی گفت:

 

_ عزیزم فالگوش واسادن کار خوبی نیستا…

 

دیده بودند یا فهمیده بودند؟ اصلا مگر مهم بود؟

 

_ چطور مگه لاله جان؟ اتفاقی افتاده؟

 

چشم ریز کرد، لب غنچه کرد و متفکر لب زد:

 

_ نه جانم چه اتفاقی، فقط میگم که…خوب نیست تو کار زن و شوهرا فضولی کرد!

 

لبخند کمرنگی زدم، هرچقدر که از قباد دلخور باشم، هرچقدر که از بی توجهی هایش قلبم درد بگیرد، این زن حق توهین به من را نداشت:

 

_ عزیزم فعلا که من زن عقدیشم و تو زن صیغه‌ای که انشالله وقتی مشخص شه بچه‌دار میشی یا نه تکلیفت مشخص میشه!

 

ان عزیزم اول جمله را طوری گفتم، که لحظه‌ای حس کردم خود لاله هستم، همان موجود رقت انگیز!

 

 

 

 

چشمانش از حرص دو دو میزد و من لبخندی دیگر هرچند خشک و تلخ، به لب زدم و خواستم دور شوم که بازویم را چنگ زد:

 

_ خب اینم بگو عزیزززم…شوهر عزیزززت، هرشب پیش منه، ندیدم حتی نگات کنه… خودتو دیدی اصلا؟

 

پوزخندی زد و با حالتی چندش دستم را رها کرد:

 

_ سگ تو روت نگاه نمیکنه با این قیافه‌ت…

 

_ لاله‌جون چیزی شده؟

 

صدای کیمیا بود، به سمتش برگشتم، چشمانش نگران به من دوخته شده بود و لاله دست به سینه و پوزخند به لب خیره‌ی من:

 

_ نه عزیزدلم چی بشه؟ داشتم با هووی عزیزم حرف میزدم!

 

کیمیا جلو امد و من بی توجه به لاله به قیافه‌اش دقیق شدم، چرا ذره‌ای به ادمی که سقط داشته باشد شبیه نبود؟ اما نگاهش تا این حد نگران؟

 

_ پس با اجازه من هووی عزیزتو قرض بگیرم، تو اتاقم به کمکش نیاز دارم…

 

گیج به کیمیا خیره شدم، لاله که به گمانم فکر کرد من را برای کلفتی میبرد خندید و وارد اتاقش شد:

 

_ ببرش عزیزم، کارش خوب بود برای من پیشنهاد کن!

 

کیمیا لحظه‌ی اخر سریع گفت:

 

_ چرا که نه، هرموقع باردار شدی پیشنهاد میکنم!

 

راستش اگر لاله فقط نمیخندید و در را نمیبست نمی‌توانستم جلوی خنده‌ام را بگیرم، عملا به او گفت که برای سقط بچه‌اش از من کمک خواهد گرفت، اما لاله‌ی از دنیا بی خبر نفهمید.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلا
لیلا
11 ماه قبل

از نظر من حورا اشتباه میکنه که به کیمیا کمک میکنه اونم فعلا چون حورا رازش رو فهمیده و داره کمکش میکنه باهاش مهربونه

حنانه
حنانه
11 ماه قبل

بنظرم حورا درباره قباد داره اشتباه فکر میکنه.
قباد هم از اونطرف فهمیده لاله با کس دیگه ای هم در ارتباطه و فعلا باهاش خوبه و همچی رو خوب جلوه میده تاهم کسی شک نکنه هم بتونه از لاله یه مدرک(عاتو) بدست بیاره و بعد پرتش کنه بیرون و برگرده به حورا.

Fateme
Fateme
11 ماه قبل

خیلی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی خیلییییییییی کم بود

صدیقه
صدیقه
11 ماه قبل

از قباد متنفرم خیلی نامرد امیدوارم بچه دار نشه تا بفهمه حورا کی بود. خیلی دلم میخواد ببینم آخر کی ضایع میشه

ArEs
ArEs
11 ماه قبل

از دید من لاله خیلی زود می‌فهمه قباد مشکل داره برا اینکه ضایع نشه و از لج حورا می‌ره با یکی اع بی اف هاش تولید مثل می‌کنه 😂

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط ArEs
Fateme
Fateme
پاسخ به  ArEs
11 ماه قبل

شت منم همین فکرو دارم بعدش کیمیا میفهمه برای اینکه لطف حورارو جبران کنه لوش میده و این میشه یه پوئن مثب برای ما که میخوای لاله و تک و تایفشو جر بدیم !(:

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
11 ماه قبل

منم میگم قباد الکی این کارو میکنه حتی دس به لاله هم نزده با اینکه بعضی از مردا قابل اعتماد نیستن هاا ولی بازم ……

سگ اعصاب
سگ اعصاب
پاسخ به  Ebrahim Talbi
11 ماه قبل

منم همینطور امیدوارم باشه

ساحل
ساحل
11 ماه قبل

حس میکنم قباد از عمد اینجوری کرد 🤷‍♀️

ف.....ه
ف.....ه
11 ماه قبل

قباد چ زود عشقش رو فروخت یکی دیگه خرید
حالم ازاینجورمردهایی بهم میخوره هوس بااز بی لیاقت

ArEs
ArEs
پاسخ به  ف.....ه
11 ماه قبل

اوهوم حق باتوعه ، ی مرد که زندگیش زیر شکمشه .

دریا
دریا
11 ماه قبل

چرااا چرااا چرا انقد کممم
از قبااد متنفرم امیدوارم یه روزی همشون محتاج حورا بشن
اما دیگ دیر شده باشه
ولی اگ حورا این کاراشونو ب همین راحتی ببخشه از اینم بدم میاد ب کیمیاو… کاری ندارم
ولی قباد و اصلااا نباید ببخشه همه چیز زیر سر همین قباده
مرتیکه هوس باز کثافتتتت😤

Roya
Roya
11 ماه قبل

کم بودند🤯🤯

دسته‌ها

13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x