رمان حورا پارت 60

4.7
(3)

 

 

 

 

دستانم را خشک کردم و کامل مقابلش ایستادم:

 

_ اب از سر من دیگه گذشته، میخواد چیکار کنه مگه؟ فوق فوقش طلاقم میده یا میکشتم، بیشتر ازینه؟

 

با تعجب مشتی به بازویم کوبید و لب زد:

 

_ بیشعور نشو حورا، مگه میخوای چی به یارو بگی؟ مگه راجب من نمیگی؟

 

سر بالا انداختم و با چشم و ابرو پذیرایی اشاره‌ای کردم:

 

_ نه نمیگم، برو تا مامانت شک کرده…دزدکی میرم اتاقت، منتظر گوشی‌ام!

 

حرفی نزد و با همان نگاه پر از نگرانی بیرون رفت، میوه‌ها را درون کاسه‌ای چیدم و روی میز گذاشتم.

 

از پله‌ها بالا رفتم، وارد اتاقم شدم و موبایلم را از روی تخت برداشتم، خدا میداند با چه استرسی سعی داشتم اینکار را انجام دهم!

 

بیرون رفتم و وقتی کسی را در سالن ندیدم وارد اتاق کیمیا شدم، خودش نبود و من هم لبه‌ی تختش نشسته منتظر ماندم.

 

زیاد طول نکشید که امد، رنگش پریده بود و دستانش میلرزید. سریع به سمتم امد و موبایل قباد را سمتم گرفت.

 

سریع گرفتم و موبایل خودم را هم روشن کردم، میان مخاطبین مشغول گشتن شدم و کیمیا ور گوشم گفت:

 

_ بهش گفتم یکی از مقاله‌های دانشگاه رو گوشی خودم کار نمیکنه، میخوام با گوشی تو بزنم رو لپ‌تاپ…

 

چیزی نگفتم، استرسش زیاد بود، من هم دست کمی از او نداشتم!

 

 

 

 

 

با دیدن نام وحید مکث کردم، کیمیا روی دستم خم شده و زل زده به تمام حرکاتم بود. توجهی نکردم، وارد مخاطب وحید شدم.

 

_ چی میگییی؟ حورااا، وحید اخه؟ بخدا به داداشم میگه…

 

با حرص به سمتش چرخیدم و گفتم:

 

_ هیسسس صدات میره بیرون، میگم نترس، وحید تنها ادم قابل اعتماد این خونواده‌س کیمیا، قباد تا حالا صدبار کار این خونواده‌رو بهش سپرده و به نحو‌ احسن انجام داده!

 

با حرص روی صورتم خم شد:

 

_ اره اره، اما برا قباد، نه برای ما…دیوونه بره به داداشم بگه چی؟ بهت انگ خیانت بزنن؟ هااا؟ چیکار میکنی؟

 

پوزخندم دست خودم نبود، نترس شده بودم، بدتر ازین مگر قرار بود چه به سرم بیاید؟

 

خم شدم و سریع شماره تماس وحید را در گوشی خودم ذخیره کردم، خارج شدم و با پاک کردن برنامه‌ی اخیر، گوشی را باز هم به دست کیمیا دادم:

 

_ اول اینکه حواسم هست که موقع مکالمه‌ باهاش صداشو ضبط کنم، که مبادا بعدا برخلاف میلمون چیزی به قباد بگه و کاسه کوزه سرمون بشکنه، دوما…

 

صاف ایستادم و با بیخیال عجیبی که از من بعید بود گفتم:

 

_ انگ خیانت به من هم بزنه، مگه برا قباد مهمه؟ فکر نکنم حتی اهمیت بده، نهایتش با خواست لاله جونش از خونه پرتم میکنه بیرون!

 

آهی کشید و به سمت در هلش دادم:

 

_ برو اگه کسی تو راهرو نیست منم برم اتاق خودم.

 

 

 

 

 

از اتاق بیرون رفت و با کمی مکث در را برایم کامل گشود و اشاره کرد بروم.

 

به سمت اتاق خودم رفتم، دستم روی دستگیره نشست که صدای باز شدن در اتاقشان امد.

 

بی اراده سر چرخاندم و با دیدن قباد که بالا تنه‌اش برهنه بود، قلبم به آتش کشیده شد.

 

نگاه او هم لحظه‌ای روی من مکث کرد، اما سریع رو گرفت و با صدای در اتاق کیمیا نگاهش چرخید، کیمیا که نگاه من به قباد را دید لبخند تلخی زد.

 

_ داداش بیا گوشیت، ممنون کارم راه افتاد.

 

نماندم که حرف‌هایشان را بشنوم! همان برهنه دیدنش کافی بود، قلبم آتش فشان بود، دوست داشتم دست درون سینه‌ام فرو ببرم و از جا بکنمش!

 

روی تخت که نشستم آه از نهادم برخاست، امل با فکر وحید سریع به خودم امدم، وارد مخاطبین شدم و شماره‌اش را لمس کردم، هنوز سر شب بود!

 

گوشی را کنار گوشم قرار دادم و در دورترین نقطه از در ایستادم که صدایم بیرون نرود!

 

یک بوق، دو بوق، سه بوق…و صدای مردانه‌اش را شنیدم:

 

_ الو، بفرمایید…

 

لب‌هایم‌ را با زبان خیس کردم:

 

_ سلام، اقا وحید؟

 

مکثی کرد و سپس با شک گفت:

 

_ خودمم، شما؟

 

آه از سینه‌ام که جهید دست خودم نبود، معرفی میکردم و…چه میشد؟ به قباد میگفت؟

 

_ حورام، همسر قباد دوستتون…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

29 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ماهلین
ماهلین
10 ماه قبل

دیگه دلم نمیاد بخونم از بس حورا توش اذیت میشه دلم ریش شد🥺

sunnygirl
sunnygirl
10 ماه قبل

من می خوام اینجا بنویسم، چطور میشه؟

sunnygirl
sunnygirl
10 ماه قبل

بی خیال!
لطفا حورا‌ و وحید‌ رو عاشق هم نکنین!!!
رمان‌ خوب نمیشه 🙂
یه جوری رابطه قباد‌ و حورا رو هم که نمیشه درست کرد… یه کاری کنین دیگه، فقط اینا رو عاشق هم نکنین‌ 😫💔

کاییده شده توسط حورا ودلارای
کاییده شده توسط حورا ودلارای
10 ماه قبل

هی دارم فکر میکنم چجوری قراره ادامه پیدا کنه؟
مثلا این وحید به حورا برای طلاق کمک میکنه و کمک میکنه سر عقل بیاد؟
بعد میگم یوخ بابا نه نویسنده انقد مهربونه و نه حورا انقد عاقله و ما باید بسوزیم و بسازیم /:

لیلی
لیلی

من خودم به شخصه با عشق بین حورا و وحید موافق نیستم چون رمان یه جورایی تبدیل به رمان‌های کلیشه‌ای میشه ولی با این ایده که وحید به حورا توی طلاقش از قباد کمک کنه موافقم

Atosa
Atosa
10 ماه قبل

یعنی حورا و وحید اوکی میشن که من قبل از مرگ بچشون رو ببینم 😭

Fateme
Fateme
پاسخ به  Atosa
10 ماه قبل

😂 😂

بدبختی که فردا امتحان داره 🚶‍♀️😑
بدبختی که فردا امتحان داره 🚶‍♀️😑
10 ماه قبل

خب بقیه رمان های این سایت رو خودم مینویسم
حورا میره طلاق بگیره میفهمه که از قباد چهارماهه بارداره و خود خرش هم نفهمیده بعد فرار میکنه میره تو بدبختی بچشو بزرگ میکنه و اسمشم میزاره حوریه
لاله هم میره از میران حامله میشه قباد خرم فکر میکنه از خودش هست و بزرگش میکنه اسمشم میزارن بهادر
این دو تا توله سگ بزرگ میشن و توی دانشگاه با هم آشنا میشن بعد میخوان ازدواج کنن اما حورا و قباد میفهمن و نمیزارن حوریه هم بخاطر خرج عمل و دارو های مادرش مجبور میشه صیغه حاج شهریار بشه
از اون ور درین هم که بخاطر شرایط گوه زندگیش مجبور به تن فروشی بوده از یزدان حامله میشه و یه دختر گوه تر و عقده‌ای تر از خودش بزرگ میکنه
درین که از اینکه میران رفته لاله رو کرده ناراحت میشه و دخترش رو میفرسته تا بهادر رو بدبخت کنه و بهادر هم فریب ظاهر مظلومشو میخوره و خلاصه خر میشه
حوریه هم که دلش پیش بهادر بوده و تنش در دستان تنومند شهریار به فکر انتقام از یزدان خان میوفته و بوسیله شوهرش میخواد نقشه هاشو جلو ببره
قبادم میفهمه رکب خورده و لاله رو طلاق میده میره حورا رو بگیره اما جا تره و حورا از مریضی مرده
میران هم که یه پاشو قطع کردن میفهمه پسرش بهادر و میره با درین ازدواج میکنه تا از ترشیدگی دراد و فکر انتقام از سرش بیوفته
یزدان هم میره با گندم مظلوم بیچاره پاک ازدواج میکنه
حوریه هم که میبینه مامانش مرده متحول میشه و دست از اینکارا برمیداره و به زندگیش با شهریار ادامه میده.
(میکس رمان های حورا، گلادیاتور، بوسه بر گیسوی یار، ماهرخ، تارگت)
خدایی میکسر خوبیم باید کارگردان فیلم ترکیه ای میشدم😂😂

بدبختی که فردا امتحان داره 🚶‍♀️😑
بدبختی که فردا امتحان داره 🚶‍♀️😑
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

انقدر که واسه نوشتن این چیزا و شیپ کردن دیگران با هم استعداد دارم تو نوشتن یه انشای ساده ناتوانم😐😂😂

Fateme
Fateme

نمیریییییی دختر واییی دهنت چه خر تو خری شد😂😐

. .........Aramesh
. .........Aramesh

جررررر دهنت دختر😂
چه بچه تو بچه ای شود😂😂

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط . .........Aramesh
🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

کسی که دوست داره دلارای و حورا رو بکشه🚶‍♀️
کسی که دوست داره دلارای و حورا رو بکشه🚶‍♀️
10 ماه قبل

گیرم که قباد از چیزی خبر نداشته ولی مثل اینکه بدش هم نمیومده
دیگه اینکاراش فراتر از اذیت کردن حوراست 😑

Leyla ❤️
Leyla ❤️
10 ماه قبل

این قطعا میره با وحید😂
خدایا ضایعم نکن😂

بچه کیمیا که هنو نویسنده ازش نکرد بیرون
بچه کیمیا که هنو نویسنده ازش نکرد بیرون
پاسخ به  Leyla ❤️
10 ماه قبل

هعی … این حورا خرتر از ایناست که بره با وحید

. .........Aramesh
. .........Aramesh
10 ماه قبل

خیلی کمه

سگ اعصاب
سگ اعصاب
10 ماه قبل

قباد درد بگیری

نگار
نگار
10 ماه قبل

وای کاش رمانا میرفت جاهای خوبشون

زلال
زلال
10 ماه قبل

قباد بهش شک میکنه طلاق میده وحیدو حورا ازدواج میکنن حوراهم قشنگ حامله میشه قباد و لاله و مامان جونش میسوزن اینام بچه دارنمیشن

به تو چه😐
به تو چه😐
پاسخ به  زلال
10 ماه قبل

نه فک نکنم اینطوری بشه 🤔

زلال
زلال
پاسخ به  به تو چه😐
10 ماه قبل

والا چون من ی رمانه اینطوری خوندم چن سال قبل حتی دختره سه قلو حامله شد مادرش و شوهره قبلش و زنش تو خیابون دیدنش مادره داشت سکته میکرد شوهره سابق هم حسرت خورد نمیدونم ذا همون رمانه یا شبیهشع

بی نام
بی نام
پاسخ به  زلال
10 ماه قبل

کاش بشههههههخخ

زلال
زلال
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

والا آخه قباد بیشعور

. .........Aramesh
. .........Aramesh
پاسخ به  زلال
10 ماه قبل

ای خدا از دهنت بشنوه

زلال
زلال
پاسخ به  . .........Aramesh
10 ماه قبل

ایشالا چون واقعا قباد بد کرد با حورا

. .........Aramesh
. .........Aramesh
پاسخ به  زلال
10 ماه قبل

آره خیلی اشغال بود
از اول نمیخاست ازدواج کنه ولی الان هر شب میکنن از لاله هم خوشش میاد چقدر اشغالی قباد
از قباد متنفرم ایشالا بمیره

دسته‌ها

29
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x