رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 94

4.3
(3)

#پارت_۷۰۲

🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓

انگشتهاش رو توی دست گرفتم و همونطور که آروم آروم تکونش میدادم گفتم:

-خب واسه خودت پوشیدمش دیگه…

رو صورتش دیگه نه خبری از اون جدیت همیشگی بود نه اون غرور و سخت گیری ای که همیشه باهاش مواجه بودم!
سرش رو با رضایت تکون داد و گفت:

-خوبه! همیشه از اینا واسه من بپوش!

با ناز و صدای کشیده ای گفتم:

-چشم!

لبخند زد.لبخندش عمیق بود.

قامت بلندش رو کمی خم کرد و استخون ترقوه ام رو آهسته و آروم بوسید.

تا لبهاش به بدنم برخورد کردن چشمهام رو بستم و یه نفس عمیق از سر لذتی که در لحظه تجربه اش کرده بودم نشوندم!

دست چپش روی شونه ی راستم نشست.
پیرهنم رو آورد پایینتر و چون شل و گشاد بود تا آرنجم کشیده شد.

اینبار بازوی عریونم رو بوسید.

آه آرومی کشیدم و دستمو توی موهاش فرو بردم.
منتظر بودم همینطور ادامه بده تا وقتی که کار بکشه به تخت و به از هم جدا کردن لنگ و….خلاصه مابقی موارد مثبت هجده .

یعنی هم منتظر بودم هم مشتاق اما اون بی هوا قامت خمیده شده اش رو صاف نگه داشت و یقه شل لباسم رو کشید بالا و گفت:

-خب دیگه! از اینا نپوش!

متعجب نگاهش کردم و پرسیدم:

-چرا !؟ زشته ؟ خوشگل نیست؟

سرش رو به طرفین تکون داد و گفت:

-نه…

کنجکاو پرسیدم:

-پس چی !؟

هی لباسم کج میشد و میفتاد و اون هی جمعش میکرد و میکشوندش بالا.حتی نزدیک بود خفه ام کنه باهاش از بس هی باهاش ور میرفت و در تلاش بود هرجور شده بالا نگهش داره و تو همون حین هم گفت:

-دیگه از اینا نپوش سرما میخوری! واسه تو و بچه هم خوب نیست!

نمیدونم چرا تا اینو گفت زدم زیر خنده!

اونقدر خندیدم که شکمم درد گرفته بود و گوشه چشمهام اشک جمع شده بود.

آخ باورم نمیشد.

از الان این نگرانی ها واسه من خیلی خنده دار بودن!
خیلی خیلی زیاد!

از همین حالا میخواست عین مادربزرگا رفتار بکنه!
اشک جمع شده گوشه چشمم رو با سر انگشت جمع کردم و گفتم:

-وای خدا! نیما سرما کجا بود! هوا به این خوبی!
کم کم داره هوا گرم میشه بعد تو میگی سرما میخوریم!؟

خیلی جدی گفت:

-عزیز من…سرما خوردن ربطی به فصل نداره!
خود من همیشه بیشتر از اینکه تو زمستون سرما بخورم تو فصل تابستون سرما میخوردم…

باز هم خندیدم.از همین حالا حساسیتهاش شروع شده بود.
اصلا فکرشو نمیکردم اون اینجوری باشه.
رفتم سمتش و گفتم:

-نگران نباش.من سرما نمیخورم

با حالتی نگران که شاید من اگه با جفت چشمهای خودم نمی دیدم باورم نمیشد گفت:

-چرا سرما میخوری…لباس لخت نپوش.واسه تو ک بچه خوب نیست!

باز شلیک خنده ی من به هوا رفت.
عجب مادربزرگی شده بود!
سعی کردم از نگرانیش کم کنم:

-نیما بیخیال!اصلا ول کن این حرفها رو

مکث کردم.لبخندی شیطنت آمیز روی صورت نشوندم و با حلقه کردن دستهام به دور گردنش آهسته گفتم:

-منو ببوس جای این نگرانی های الکی!

چشمهامو بستم و خودم لبهامو گذاشتم روی لبهاش و آهسته و آروم بوسیدمشون.

دستهاش به آرومی دور بدنم حلقه شد.

انگشتهاش رو کمرم نشستن و تو خوردن و عمیق میک زدن لب از من پیشی گرفت.

دستشو از روی کمرم پایین آوردم و خودم بردمش وسط پاهام تا اینجوری بهش بگم دلم میخواد کجارو لمس کنه و تا کدوم مرحله پیش بریم.

نفس کم آوردم و لبشو رها کردم.

اما چشمهام بسته بودن هنوز.

دلم میخواست بدنمو بماله و زودتر ببرم سمت تخت اما اون دیگه نه تنها بوسه رو ادامه نداد بلکه دستشم پس کشید و گفت:

-خب دیگه! تا همینجا کافیه!

چشمهامو وا کردم و گیج و ویج نگاهش کردم.
نمی فهمیدمش.
چرا حشری نمیشد ؟
چرا نمیخواست با من رابطه داشته باشه !؟
سردرگم نگاهش کردم و پرسیدم:

-چرا تا همنیجا کافیه !؟

خیلی جدی جواب داد:

-چون صکص الان واسه تو خوب نیست ممکنه واسه بچه اتفاقی بیفته!
تو هم دیگه بهتره شبها خوابت منظمتر بشه..الان بخواب… آره…الان بخوابی بهتره!

دستمو گرفت و بردم سمت تخت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رها
رها
2 سال قبل

من منتظرم من هنوز نخریدم بدین بیرون پارتو من تا اخر اینجا میخونم بدین بیرون🥲

فاطمه
فاطمه
پاسخ به  رها
2 سال قبل

راست میگه رمانه که کامله چرا نمیدینش بیرون همه بخونن؟

Maleka
Maleka
2 سال قبل

سلام
میشه هرکس لینک کانال تلگرام این رمانه داره لطف کنه بفرسته بریم کاملشو بخرم

Mari
Mari
2 سال قبل

خب خبر مرگشون اینا که میخواستن بفروشن اوایل میفرختن دیگه ۳ ساله هی تیکه تیکه پارت های کوتاه میذارن

بهاره
بهاره
پاسخ به  Mari
2 سال قبل

امروزپارت نداریم

دلسا
دلسا
پاسخ به  Mari
2 سال قبل

بخریدش بهتره الان اگه بخواین بشینین بخونین تا۲سال دیگه باید منتظر بشینین

زری
زری
2 سال قبل

کانال بهاران برای من نمیاره میشه یه بار دیگه لینکش رو بدید؟ داخل تلگرامه؟

دلسا
دلسا
2 سال قبل

سلام دوستان کانال بهارانه این رمانُ به قیمت۲۵هزارتومن میفروشه کامل برید بخرید واسه همیشه از شرش خلاص بشید😂😂😂

Kia
Kia
پاسخ به  دلسا
2 سال قبل

جدااگه راسته که بریم ۲۵ بدیم خودمون ونویسنده وادمین یه جا خلاص کنیم

...
...
پاسخ به  دلسا
2 سال قبل

میشه لینکشو بزاری

دیانا
دیانا
پاسخ به  دلسا
2 سال قبل

واقعاااااا،؟!!

دلسا
دلسا
2 سال قبل

عجب ری اکشن بدی داشت نیما ،😏من همش منتظر بودم ببینم چه عکس العملی نسبت به بارداریِ این دختره نشون میده

دیانا
دیانا
2 سال قبل

هرجور فک میکنم این وسط ی جریانی هست🤔😂
ولی این دیگ چجور پیرهنیه😂😶

Zahrajon
Zahrajon
2 سال قبل

😂😂خوب خوردتوبرجکش🤣🤣

ی بنده خدا ....
ی بنده خدا ....
2 سال قبل

نویسنده تا اینجای رمان این بهترین بلایی بود ک سر این دختره چلغوز بهار اوردی ک انقدر زود وامیده

Zakerberg
Zakerberg
2 سال قبل

هررررر😂😂😂
خوب زد تو ذوقش😏🤣
ضایععععع🤣

دسته‌ها

16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x