چشمانش را روی هم فشرد و سعی کرد طاقت بیاورد
ناخن هایش را در گوشت بازوی آلپارسلان فرو برد
میدانست از نظر او تمام این حرکات نمایشی ست اما از جنین که خبر نداشت
ناخواسته صدای ناله اش بالا رفت
_ بسه ارسلان درد دارم
ارسلان توجهی نکرد
اصلا انگار صدایش را نمیشنود!
احساس میکرد بچه اذیت میشود
دردش بیشتر شد
میتوانست از خودش بگذرد اما او را نمیتوانست اذیت کند
سرزنش هایش را به جان خرید و عقب هلش داد
_ نکن ارسلان بسه بسه درد دارم
خودش را کنار کشید و با درد نالید
_ بسه
ارسلان نفس زنان با خشونت چانه اش را گرفت و سرش را روی بالشت کوبید
صدای فریادش دیوار هارا لرزاند
_ چه مرگته؟
بزنم تو دهنت که دیگه لجبازی کردن یادت بره؟
دلارای بغض کرده نالید
_ بخدا درد دارم
_ زر نزن
دفعه اولته که درد داری؟
دلارای به گریه افتاد
چرا کسی در این دنیا درکش نمیکرد؟
به تنهایی باید با همه مشکلات در میافتاد
مادر بودن زیادی برایش سخت بود
هنوز دنیا نیامده وضعیتش این بود خدا به داد روزهای بعد میرسید
روزهایی که شاید باید به تنهایی از پس بزرگ کردن بچه برمیآمد
بدون ارسلان!
بچه ای بدون پدر
خودش را همانطور برهنه در سرویس بهداشتی انداخت و دستش را جلوی دهانش گرفت تا صدای گریه اش به گوش ارسلان نرسد
در عوض صدای تهدید و ناسزاهای او در خانه پخش بود
ترجیح داد مثل همیشه سکوت را انتخاب کند
بی توجه به او در اتاق دیگری روی تخت یک نفره نشست و زانوهایش را در آغوش کشید
به آینده فکر کرد
از روز زایمان تا سال ها بعد
اگر تب میکرد ، اگر سرما میخورد ، اگر مشکلی داشت…
روزهای دندان درآوردنش
اولین باری که راه میرفت
اولین کلمه اش
زمان مهدکودک و مدرسه
روزهایی که در جلسه اولیا مربیان والدین را میخواستند…
او تنها بود
در تمام این مسیر…..
متوجه نشد چنددقیقه به آینده فکر کرد که همانطور نشسته خوابش برد
چندساعت بعد با صدای بسته شدن در ورودی چشمانش را باز کرد
دستی به گردن دردناکش کشید و همانطور که لباس میپوشید خدارا شکر کرد که ارسلان از خانه بیرون زده است
حداقل میتوانست از اتاق خارج شود و او هم بعد از برگشتن خشمش فروکش کرده بود
دکمه های لباسش را میبست که با شنیدن صدای خنده دخترانه ای مات ماند
_ نکن ارس قلقلکم میاد
بهت زده از جا بلند شد
زیرلب به خودش دلداری داد
_ نمیکنه ، ارسلان روز عقدتون همچین کاری نمیکنه!
اما کسی در دلش فریاد میکشید که دور از تصور هم نیست
با حرص و پاهایی که از شدت بهت میلرزید از اتاق خارج شد
دختری با موهای بلوند و نیمتنه ای که سینه هایش را به نمایش گذاشته شد روی مبل پاهایش را روی هم انداخته بود و ارسلان آن طرف تر با تلفن حرف میزد
دلارای میدانست تماس از دیسکویی در خارج از کشور است که متعلق به ارسلان بود و این روزها انگار کارهایش بهم ریخته بود
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
آشغاللللل لاشییییی هرزه خراب سگ کونی 😐😐😐😐نجسسسس بیشعور کثافط بی رحم بزه سم خورده
الاهووووو اکبرررررررررر 😐😐😐😐😐خودتو معرفی کن؟مگر ن ناشناس میری اون دنیااااااااا🤨
اون دنیا چرا؟🤨🤨🤨🤨
مسیحا ۱۶ و ط؟😐
ناموصا ارس خیلی بیتربیتع دلارای هم گاو
ای نامرددددد
اگه من این ارسلان و ببینم پارش میکنم دوباره میدوزمش 🥲😒
اصل بدین بشناسمتون
من اصلاگروهی که گفتیناپیدانکردم
بذارید آماده تون کنم واسه جنگ تحمیلی 🤣🤣🤣
دوستان هرچی شد بر خودت مثلث باشید اگرم خواستید مربع یا دایره باشید🤣🤣🤣🤣🤣🤣
میتونم ۲ تا کار انجام بدم
۱ حرفی نزنم
۲ دلی فوش بدم
کدوم؟
ن انرژیتو نگه دار واسه پارت امروز چون هیجانیه و جای بددد تمام میشه😈😈🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
دلیو قوس بده
😂😂😂یکی خانوم ورنیکا رو حالی کنه جون من 😂😂داداشا علی و امیر علی بیایین کمک
چی شده؟ورییی در ب در باز چه آتیشی زوزوندیی؟
ول کن اعصاب خودتو خورد نکن😂😂
دیگه بیشتر از این معدن میترکه
مال کجایی؟
شیراز واس چی؟
هیچی همین طوری یهو کنجکاو شدم😐
😂😂😂😂😂👻
😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
یعنیییییی چقدرررررر یه آدم میتونه پست باشههه؟!!!!
خیلی اوضاع خیطِ..
پارت بعدم ارسلان داره با تلفن حرف میزنه به امید خدا
چرا چرا دیگه دارم خیلییییی عصبی میشم بابا نویسنده یکم این ارس رو خوب کن
این رمان ۲۰۰۰تااااااااا پارت داره میگین ن ببینید دیگه داره سیمام اتصالی میکنه
فاککک این چق مسخرس
فاکو کوفت بچه نشسته اینحها
خوندن رمان که صفایی نداره ،خدا شاهده من فقط به عشق کامنتای شما میام😂
قربانت🤣🤣🤣
ارسلان دیوث یعنی ی جا فق ببینمت یعنی ی جا ببینمت تا از پایین تا بالا پارت نکنم ولت نمیکنم بی ناموص کثافت
اههههههمممم😐😐😐😐
بنده خواهرشم خودشم جفتمه
هزار تا بادیگارد داره اجازه نمیدن از ۲۰ سانتی شم رد شی😡😡😡
چرا فووش میدییی ب ارسلان
دستت ک هیچچ وقت بهش نمیرسه هیچچچ
جرعت نداری تووچشاش نگاه کنی یه ثانیهه
نگا هیکلش کنی میمیری سرجاتت😐😐😐
بیا پایین سرمون درد گرفت
بیا برو چرا توهم زدی ر داستانی که واقعیت نداره
خاهرم احساس نمیکنی زیاد تو نقشت فرو رفتی😂
ای گفتی😂😂😂
ازاده؟؟؟؟
فکر میکنم الان وقت هنر نماییمون باشه یه کلت برا من بیار لطفا خودتم هرچی دوس داری😊
بزنیم ارسو عقیم کنیم دیگ هوس نکنه این کارا کنه اون برم دلی ایقد بزنم خودشو بچش سقط شن ی ملتی راحت کنیم✌
فقط بچهها پیشنهاد بدین ارسو چطوری عقیم کنم دلیو چطوری بکشم؟ هرچی شما بگین مک ب عشق شما دارم میزنم 😊❤
مرسی منم دوستون دارم❤😂
ساحل🥺💔🥀عقیم؟نه!
بچه دلارای ب این زودیا نمیمیره یادت ک نرفته خودشو پرت کرد پایین ولی نمرد؟؟😂
جر دهنم صاف شددد😐🤣🤣به همتون کامنت گذاشتم برید بخونید هرکی جوابم نداد خیلی آدم بدیه🤣🤣🤣🤣🤣🤣
ماماااان مائده
جووووووونمممممم
بی من میری خوش گذرونییی🥺🥺
خب توعم گمشو بیا😂
من بعنوان کمیته آرامش دهنده اومدم آرومتون کنم حرص نخورید🤓🥼
مائده گفتی از دیشب تاحالا کجا بودم؟ هیچی دیدم خواستگارام دارن زیاد میشن😷 شایعه هاهم دارن میان وسط میدون گفتم نیست بشم😂😂
🤣🤣🤣🤣🤣سقفففففف
آسمون ویران شد داداشم😐🤣🔪
اعتماد ب نفست من و کشته😐😂
خاستگارام؟
شت 🖕😉🤣🤣(شوخی)
صاعقه زد اصن😂
🤣🤣🤣🤣
کوشن،،😐🤣🤣🤣امیر خیلی خیلی خرید😂😂اون ی چی گفت این باور کرد،
😂😂😂
خودت ادرس افق روبده که محو شیم😂