رمان دلارای پارت 212

3.5
(2)

 

زیاد طول نکشید که صدای کوبیده شدن در را شنید و شانه‌هایش از ترس بالا پرید.

دستش را جلوی دهانش گرفت تا صدایش درنیاید

ارسلان با قدم‌های بلندی خودش را به اتاق رساند و دیوانه وار مشت محکمی به در کوبید

_ گمشو بیرون که گور خودتو کندی دختره خراب

با گریه نالید

_ وحشی روانی ، گوش بده چی میگم

ارسلان عربده زد

_ روانی باباته که تورو پس انداخته
روانی منم که نگران تو پدرسگ شدم
گمشو بیرون تا درو نشکستم

نگرانت شدمی که گفته بود هم دلش را نسوزاند

هق هق کنان جیغ کشید

_ اون دختری که آوردی اصلا برات وقت خالی گذاشت که نگران منم بشی؟

ارسلان لگدی به در کوبید

_ باز کن درو جوابتو بدم

_ نمیکنم ، باز کنم که باز بیفتی به جونم؟

_ مثل سگ میترسی

بغض کرده شانه بالا انداخت

_ معلومه که میترسم! کم تا پای مرگ کشوندیم؟
آدم باید دیوونه باشه از تو نترسه!

ارسلان دوباره به در کوبید

دلارای وحشت زده بیشتر در را هل داد

_ بخدا بابام حالش بد شده بود
رفتم بیرون هومن رو دیدم نزدیک بود باهم تصادف کنیم
بعدشم رفتیم بیمارستان
ارسلان توروخدا بس کن به جون بابام راست میگم

_این در رو باز کن قبل از اینکه بشکنمش ، بشکنمش بیام تو زنده نمیذارمت

دلارای سرش را روی زانوهایش گذاشت و ارام لب زد

_ باز نمیکنم

_ آشغال هرزه

بینی اش را بالا کشید

_ هرزه تویی که جلو چشم زنت دختر میاری خونه

_ باز کن درو نفهم ، باز کن یک زنی نشونت بدم صدتا زن از گوشه کنارت بزنه بیرون

_ اگر من زنت نیستم چه مرگته؟
اصلا فرض کن رفتم با هومن
به تو چه آخه
تو که ادعات باسن آسمونو پاره کرده که من به هیچ کجات نیستم حالا چی میگی؟

ارسلان نفس زنان با خشم تهدید کرد

_ تو که میای بیرون
من دارم واست دلی خب؟
الان تا میتونی زبون درازی کن اومدی بیرون همون زبونتو گره میزنم دور‌ گردنت

می‌دانست آلپ ارسلان بیخودی تهدید نمی‌کند اما جرات روبه‌رویی با او را نداشت.

به دیوار تکیه داد و با بیچارگی تکرار کرد

_ به خدا رفتیم بیمارستان ، دستشم بهم نخورد

آلپ ارسلان بار دیگر به در کوبید

_ کثافت جلو چشم خودم داشت میمالیدت

_ دستمو گرفت که کشیدمش

_ خودسر شدی! هرز می‌پری…
من اگه دهن تو رو صاف نکنم که ارسلان نیستم حالا هر چقدر دلت می‌خواد بتمرگ توی اون اتاق اما بالاخره مجبوری لشتو جمع کنی بیای بیرون

لرز به تن دخترک نشست و دوباره زانوهایش را بغل کرد و جنین وار روی زمین دراز کشید

سرش را روی سرامیک‌ها گذاشت و چشمانش را بست.

پسرک دوباره پا کوبید

میان اشک تلخ خندید

بچه ی بیچاره نمیدانست این بیرون چه در انتظارش است که منتظر تولدش نشسته بود!

* * *

* * *

با تابیده شدن نور خورشید در صورتش پلک‌هایش را روی هم فشرد اما فایده‌ای نداشت.

یکی از چشم‌هایش را باز کرد و با دیدن ساعت ، نیم‌خیز شد

درد بدی را در کمرش احساس کرد

از اینکه بدون فکر روی این سرامیک‌ها خوابیده بود، لب گزید و از جا بلند شد.

دلش میخواست خودش را کتک مفصلی مهمان کند

_ خاک برسرت دلی ، این بچه از مادرم شانس نیاورد
یکم مسئولیت پذیر باش….

دستش را نوازش‌وار روی شکمش کشید و ادامه داد:

_ ببخشید پسرم…

آرام قفل در را باز کرد و سرش را بیرون برد.

با ندیدن ارسلان نفس آسوده‌ای کشید و از اتاق بیرون رفت.

پاورچین پاورچین سمت سرویس بهداشتی قدم برمیداشت که گردنش اسیر دست آلپ ارسلان شد.

وحشت زده دستش را مقابل دهانش گرفت

_ هیع

بدنش محکم به دیوار کوبیده شد اما اینبار حواسش به پسرک بی گناه بود

قبل از برخورد با دیوار هر دو دستش را سپر شکم و کمرش کرد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

93 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
🫠anisa
🫠anisa
1 سال قبل

من پارتای دلی رو ی جا تو روبیک خوندم بکم چی میشه؟

نفس(دلبر سایت)😎😍
نفس(دلبر سایت)😎😍
پاسخ به  🫠anisa
1 سال قبل

بگوووووووو

mehr58
mehr58
1 سال قبل

یا خدا دلی فاتحه ات خونده است بیچاره بی عقل

Mehrad
Mehrad
1 سال قبل

میگم مشکل از بی عقلی دلارای هست که این بلاها سرش می آد
خب نفله جون بکن بگو توله سگت تو شکممه دیگه

حداقل اگه اینو بگه شاید ارسلان بچه خودسو بخواد
ولی اگه نگه دیگه ارسلان جفتشونو به تخ*ماشم نمیگیره

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

تاریخ زایمان من سینگل به گور با این دلی یکی میشه با این سرعت

Aram
Aram
1 سال قبل

نویسنده ببخشید ولی مردشورتو ببرن با این رمانت

Aram
Aram
1 سال قبل

ای ایشالا خودت و بچت و ارسلان سقط شین من راحت شم

...
...
1 سال قبل

عجب خریه! تو اگه لنگ یه شاش بودی خب میرفتی تو حموم می‌شاشیدی بدبخت

من منم!اسم ندارم دنبال چی میگردی؟
من منم!اسم ندارم دنبال چی میگردی؟
1 سال قبل

کدوم یکی از رمانای سایت رو پیشنهاد میدید بخونم؟خودم الفبای سکوتو عاشقشم و دیگه….؟

Aram
Aram

یاکان رو بخون

Tamana
Tamana
1 سال قبل

یه پارت و اینهمه فوش😕😐😐
عجیبه🤧

هستی:)
هستی:)
1 سال قبل

گویی ما هم دیوانه شده ایم😐

fati
fati
1 سال قبل

قابل توجه آبجیام
فهمیدم فهش چی بود هیجا هم نمیگمش میدونم فهش خیلی بدیه هم😐😑😂

سپیده Sepideh
سپیده Sepideh
پاسخ به  fati
1 سال قبل

مگه بهت نگفتم😂

fati
fati
پاسخ به  سپیده Sepideh
1 سال قبل

😂😂💔

نفس
نفس
پاسخ به  fati
1 سال قبل

دیدی اجی حالا به حرفم رسیدی دیدی گفتم میبینی من حق میگم دیدیییییی

𝓷𝓮𝓰𝓲𝓷
𝓷𝓮𝓰𝓲𝓷
1 سال قبل

چرا ای دلارای سَقَت نمیشه دلمون خنک شه😐
الهی گور به گور شی سی متر زبون داری بنال بگو حامله ایی تف تو قیافت توله سگگگگگ😒😒😒😐😐

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

بچشم مثل خود دلی آویزونه مثل کنه هست ول نمیکنه.

Fat_me_h__
Fat_me_h__
1 سال قبل

یکی به من بگه این دلارای خر از کجا فهمید بچش پسره😐

سپیده Sepideh
سپیده Sepideh
پاسخ به  Fat_me_h__
1 سال قبل

حس مادرانش گل کرده😂

nara
nara
پاسخ به  Fat_me_h__
1 سال قبل

از اونجایی ک صنعتی و سنتی رو باهم میزنه😐😐

Fat_me_h__
Fat_me_h__
پاسخ به  nara
1 سال قبل

اوه همونه پ دائم چته😐😂

roya
roya
1 سال قبل

حاضرم با شما عزیزانی که این رمان رو میخونید شرط بزنم الان دلارای میگه من حاملم ارسلانم محوش میشه بعدش از خونه میزنه بیرون

nara
nara
پاسخ به  roya
1 سال قبل

وای بگو توروخدا

سهیل
سهیل
پاسخ به  roya
1 سال قبل

رویا خیلی رویایی حرف میزنی ها

roya
roya
1 سال قبل

ناموصا من عاشق ارسلانو حرفاشو حرکات شم خود بدبختشم نمیدونه با خودش چند چنده یبار میگه دلی پخمم نی یبار میگه اون ناموصمه جاکش😂

fati
fati
پاسخ به  roya
1 سال قبل

لو دادی فهش چی بودددددددد😐

nara
nara
1 سال قبل

ای ایشالا جنازتو ب دوش بکشم دلارای
ای ایشالا لحظه جون دادنتو ببینم ارسلان😒

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط nara
کراش ارسلان
کراش ارسلان
1 سال قبل

عشقم نفسممم ارسم ولش کن اون دختتررروووووووووو اون حانله س بطنش میدرده بعد میوفته میمیره نیشی قاتل از دست بابات درامون نمیمونیااا این کیونت پاره پوره میشه سر دلی ول کن دورت بگردم😔😂🗿گونخو دیگه خسته شدیم از دعواهاتون حس حاملگی گرفتم اه ولم کو مرتیکه گودوخ

Maedeh
پاسخ به  کراش ارسلان
1 سال قبل

😑عروس ننش میشی؟😂

کراش ارسلان
کراش ارسلان
1 سال قبل

😂😔خیلیوقته کام نمیذارم

گندم
گندم
1 سال قبل

اقا شما بهمن بگین افق کجاست من محو شم 😐😐😐😐

nara
nara
پاسخ به  گندم
1 سال قبل

میدون دلارای و ارسلان دو راهی بپیچ به راست باز میرسی ب میدون بچه در بطن دلارای بپیچ سمت چپ اونجا افقه

گندم
گندم
پاسخ به  nara
1 سال قبل

😂😂

سپیده Sepideh
سپیده Sepideh
پاسخ به  گندم
1 سال قبل

اگه فهمیدی ب منم بگو😂😔

دسته‌ها

93
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x