رمان دلارای پارت 214

5
(4)

 

جرات اعتراض نداشت

شاید قبل از اتفاقات دیشب میتوانست مخالفت کند اما حالا نه

حوصله درگیری جدید نداشت
ارسلان اینبار زنده اش نمیگذاشت و بچه…

با حرص بلند شد و مشغول گشتن کشو ها شد

_ کی تو دنیا بیای من راحت شم
استرس اینکه بلایی سرت بیاد داره از پا درم میاره
به دنیا بیای خیالم از تو راحت شه حداقل بتونم راحت سرمو بذارم زمین بمیرم

و آن روزها چه بچگانه خیال میکرد تنها به دنیا اوردنش سخت است و بعدها چه تلخ فهمید بارداری تازه اول راه بوده است!

با قدم هایی محکم سمت در رفت و صدایش را بالا برد

_ من اینجا هیچی ندارم ارسلان
نه لباس ، نه حتی یک شونه
شاید بخاطر همین شکل مرده هام نه؟!

ارسلان روی کاناپه لم داده بود

کامی از سیگارش گرفت و زیرچشمی نگاهش کرد

_ شیر شدی!

_ آره ولی از نوع پاکتیش!
شیر بودم تو مثل اسیر جنگیت باهام رفتار نمیکردی

ارسلان خندید

_ داری مثل قبلا سرگمم میکنیا!
اگر تو تختم خودتو درست کنی شاید یک شانسی داشته باشی

دلارای چشمانش را در حدقه گرداند و آلپ‌ارسلان بلند شد

روبروی دخترک ایستاد و آنالیزش کرد

_ شیرم نیاز به تربیت داره دخترحاجی

دلارای عصبی نگاهش کرد و دهان باز کرد تا حرفی بزند که ارسلان ادامه داد

_ البته یک شیر چاق! از امشب رژیم بگیر

دلارای پوف کشید
از امشب رژیم نمیگرفت بلکه باید ‌کمتر روبروی او حضور پیدا میکرد

کسی در سرش فریاد کشید

_ بالاخره که چی؟ فوقش یک یا دوهفته مانده تا بدبختی و فهمیدن ارسلان!

ارسلان بی توجه به او موبایل را سمتش گرفت

_ پیج این پاساژ نزدیک برجه
انتخاب کن تماس بگیر بفرستن
فقط سریع! نه حوصله دارم نه وقت

دلارای بدون رودربایستی سفارش داد!

گران ترین لباس های شب ، تاپ شورتک های راحتی و مانتو شلوارهای مارک و بهترین برند های لوازم آرایش

با لبخند ست لباس نوزادی را به آن اضافه کرد و زیرلب با پسرک حرف زد

_ من حالت تهوع و استرس و عق زدناشو تحمل میکنم
اینم سهم بابات!

دوست داشت سرهمی و لباس بچه های دیگر راهم اضافه کند اما میترسید ارسلان به سرش بزند و خرید هارا چک کند

هرچند احتمالش کم بود اما باید احتیاط میکرد

قصد داشت وجود بچه را موقعیت بهتری به او اعلام کند

شاید زمانی که کمی آرام تر و خوش اخلاق تر بود

از داروخانه شیشه ، یک بسته پوشک و چند وسیله دیگر سفارش داد و درآخر یک بسته نواربهداشتی

بعد هم در قسمت توضیحات اضافه کرد بخاطر نواربهداشتی لوازم را در مشمای مشکی بسته بندی کنند و به این فکر بکر لبخند زد

همیشه مادرش را بخاطر این تفکر جاهلانه مسخره میکرد و حال راه حل مشکلش شده بود

روی مبل نشست و وارد قسمت پرداخت شد

با دیدن مبلغ سرش سوت کشید

سه رقم سه رقم جدا کرد و بهت زده چک کرد مبلغ به ریال نباشد اما همه چیز واقعيت داشت

عدد به تومان نوشته شده بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

26 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
شقایق
شقایق
1 سال قبل

من الان سرمو میکوبم به دیوار…..چی میگه این….میگه باداری تازه اول سختیاش بود….لامصب بعد از زایمانش چه خوابی دیدی برامون…..از الان گفته باشم اگه رمان بخواد همین طور پیش بره جلو و زجرکشمون کنه …من یکی که دیگه نمیخونمش….با این که خیلی دوس دارم این رمانو اما دیگه تحمل حرص خوردن ندارم..‌..رمان که نیست….ابزار شکنجه روانه والله  😂 

mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالی

یه نفر
یه نفر
1 سال قبل

و آن روزها چه بچگانه خیال میکرد تنها به دنیا اوردنش سخت است و بعدها چه تلخ فهمید بارداری تازه اول راه بوده است!

دیگه بیشتر از این می‌خواد بدبخت ترش کنه؟؟!!

...
...
1 سال قبل

مگه دلارای توی یه خانواده ی مرفه بزرگ نشده؟ پس چرا نوشته با دیدن قیمت ها سرش سوت کشید😐؟!!

...
...
1 سال قبل

مگه دلارای توی یه خانواده ی مرفه بزرگ نشده که با دیدن قیمت سرش سوت کشیده😐؟!!

Fat_me_h__
Fat_me_h__
1 سال قبل

مگه حامله نیس نوارو میخواد چیکار
بعدم ارسلان خر؟این وسایلو ببینه نمیگه واسه چیه؟😑

hasii
hasii
1 سال قبل

بدبخت ارسلان الان میگه من گوه خوردم زن گرفتم 😂😂😂

الای
الای
1 سال قبل

نظری ندارم😐

گندم
گندم
1 سال قبل

ارسلان ورشکست شد که 😂😂

هستیشونم
هستیشونم
1 سال قبل

وای حس میکنم ارسلان میاد دوتا میکوبه پس کلش گوشی میگیرع اخر سرم خودش لباس انتخاب میکنه😐🤣🤣

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط هستیشونم
سپیده
سپیده
1 سال قبل

برادر زادم ورشکست شد😐

Maedeh
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

سپیذهههههه😐🤣

Sana:)
Sana:)
1 سال قبل

میگم چیز
مگ مشخص شد بچه دلی پسره؟😂
یا من زوال ذهنی گرفتم؟😐

Fat_me_h__
Fat_me_h__
پاسخ به  Sana:)
1 سال قبل

نه بابا اوسکول خودش حس میکنه اصن دکتر نرفته که پشمک😂

......
......
1 سال قبل

😐😐😐😐

Maedeh
1 سال قبل

😐جیب پسرمو خالی کردااا

هستی:)
هستی:)
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

😐وظیفشه میخواست زن نمی‌گرفت😜

Maedeh
پاسخ به  هستی:)
1 سال قبل

ژنو به زور کردن تو پاچش😐

Sana:)
Sana:)
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

عه مروارید تویی؟😂

مادر شوهر آینده مادر زن آینده پسرم تاج سرم
مادر شوهر آینده مادر زن آینده پسرم تاج سرم
پاسخ به  Sana:)
1 سال قبل

مروارید کیه این مائدس

Maedeh

توعم میدانی و اسمت را 😐 گذاشتی ننه ارسسس

Maedeh
پاسخ به  Sana:)
1 سال قبل

نه من نوام😐🤣ننه ارس

سپیده
سپیده
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

راست میگه😐

همتا
همتا
1 سال قبل

اولین کامنتم من.
خوبین خوشین سلامتین

fati
fati
پاسخ به  همتا
1 سال قبل

مرسی آجی تو چطوری خوبی خوشی

سپیده
سپیده
پاسخ به  همتا
1 سال قبل

👏👏👏
خوبم خوشم سلامتم
خوبی خوشی سلامتی

دسته‌ها

26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x