رمان دلارای پارت 225 - رمان دونی

 

اصلا مگر نگفته بود به وجود او عادت کرده است؟!

شروع عشق از همین عادت کردن و وابستگی ها می‌آمد دیگر…

ارسلان سمت موبایل برگشت اما قبل ازینکه دستش روی دکمه خاموش کردن برود چشمش به شماره افتاد و پوف کشید

بی اعصاب تماس را وصل کرد

_ بگو عمان ، مختصر مفید اخبار خوب بده وگرنه همتون اخراجید

دلارای زانوهای برهنه اش را زیر بدنش فرستاد و ربدوشامبر را محکم تر دورش پیچید

سردش بود و نگران بچه

صدای ارسلان که بالا رفت بیشتر در خود جمع شد

_ ببند بابا … اونجا یک مشت زالو جمع کردم که در نبودم از درآمد کلاب بخورن و بخوابن و چاق شن

دلارای با بی حوصلگی ابرو بالا انداخت

قبلا در لپ‌تاپ ارسلان عکس های کلاب دبی را دیده بود

مجلل بود اما او دوستش نداشت

دخترهای نیمه برهنه ایرانی ، نوشیدنی های الکلی و شیخ های شکم گنده‌ی پولدار ترکیب قشنگی نبود

آلپ‌ارسلان کلافه موهایش را چنگ زد

_ بده گوشی رو بهش

ثانیه ای مکث کرد و بعد فریاد کشید

_ من دستم بهتون برسه پدرتونو در میارم
بده گوشی رو بهش میگم

دلارای روی کاناپه نیم خیز شد و بی حوصله به او نگاه کرد که حال بدون هیچ مکثی با صدای بلند عربی صحبت میکرد

_ حسنا استمع لي أصلح كل شيء وإلا سأقتلك انا ذاهب الى هناك سوف أطرد الجميع اللعنة عليك

نمیدانست مرد پشت خط چه گفت که ارسلان عصبی تر شد

بالاخره تماس را قطع کرد و خشمگین دستی به موهایش کشید

_ بی پدرای حمال

دلارای حرفی نزد
حتی نگفت از این ناسزاهایی که تنها من میشنومشان نفرت دارم
جرات دخالت نداشت

آلپ‌ارسلان اما با عصبانیت سمت آشپزخانه رفت و هم زمان صدایش را بالا برد

_ پاشو یک چیزی بپوش نشین اونجا

دلارای ابرو بالا انداخت
شک نداشت موضوع مهمی بود که ارسلان حتی از رابطه‌شان گذشته است

او که از آشپرخانه با بطری آب بیرون آمد به سرعت بلند شد

_ هنوز اونجایی که

آرام جواب داد

_ میرم الان

_ لباساتو جمع کن ، چمدون تو کمد هست

بهت زده پرسید

_ چمدون چرا؟

_ میخوام بفرستمت خونه بابات!

صورت وارفته دخترک را که دید کلافه ادامه داد

_ میریم دبی

دلارای متعجب سر تکان داد

_ منم بیام؟!

ارسلان کلافه تشر زد

_ وقتی میگم جمع کن یعنی میای
لفتش نده اولین بلیطی که گیرم بیاد و میگیرم

دلارای این پا و آن پا کرد

_ میگم … چند روز میمونیم؟

_ نمیدونم ، شاید دو سه هفته شاید دو سه ماه شایدم بیشتر
باید کارامو درست کنم تا گند نزدن به حاصل جون کندنام

دلارای لبش را میان دندان هایش گرفت و به سرعت حساب کرد

اگر بیشتر طول میکشید و او نمی‌رفت

بچه دنیا می‌آمد!
به همین آسانی
ارسلان برمیگشت و پسرک دنیا امده بود
آنقدر بی رحم نبود که نوزاد را از خانه بیرون کند

ناخواسته لبخند زد
برای ثانیه ای حضور خدا را حس کرد
همه چیز درست شده بود

معجزه که میگفتند این بود؟!

_ من نمیام!

ارسلان که با اخم سمتش برگشت ناخواسته یک قدم عقب رفت

_ یعنی میشه من نیام؟

_ نه! برو چمدون منم ببند

_ چرا؟ قول میدم مراقب خونت باشم
به خدا کاری نمیکنم ارسلان

_ چه مرگته تو؟ دارم میبرمت دوبی
تو تا حالا مسافرت جز قم و مشهد رفتی دخترحاجی که حالا ناز میای؟

دلارای آنقدر مضطرب بود که تحقیرش را نادیده گرفت

_ بذار من بمونم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جانان

    خلاصه رمان :     جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس پر از خواب pdf از مریم سلطانی

    خلاصه رمان :   صدای بگو و بخند بچه‌ها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنب‌و‌جوش بیشتری داخل محوطه شده بود. لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم. جرعه‌ای از چای داغم را نوشیدم و نگاهی به بالای سرم انداختم. آسمانِ آبی، با آن ابرهای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتش و جنون pdf از ریحانه نیاکام

  خلاصه رمان:       آتش رادفر به تازگی زن پا به ماهش و از دست داده و بچه ای که نارس به دنیا میاد ولی این بچه مادر میخواد و چه کسی بهتر و مهمتر از باده ای که هم خاله پسرشه هم عشق کهنه و قدیمی که چندین ساله تو قلبش حکمفرمایی می کنه… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
85 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مریم عطایی
مریم عطایی
1 سال قبل

بچه ها کانال تلگرامشو میدید؟

مریم عطایی
مریم عطایی
1 سال قبل

صلام چرا پارت ۲۹۱ نمیااااد؟

narges soveyzi
narges soveyzi
2 سال قبل

😭 😭 😭

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل

سلاااااااااااااااااااام مح امدممممممم
خب دلی گوه خوری تازع یاد گرفتی گمشو لشتو ببر دیه فک کنم دلت دوبارع هوس سنگینی دست ارسلان کردع
گوه خوری نکن تشریف ببر

نفس
نفس
پاسخ به  هستیشونم
2 سال قبل

سلااااااااااااااااااااااااااام عخشمممممم خوش اومدی فقط من حال ندارم بلند شم😍🤣🤣🤣

Ubcgv
Ubcgv
2 سال قبل

Bikhdi na dg be mn zng nzn pmm ndeh

Ubcgv
Ubcgv
2 سال قبل

Nmikhm .
Bbin mn nmikhm qsmt akhrshi bbinm chra bukhdi ta inja ovrdish

صغرا ۱۱
صغرا ۱۱
پاسخ به  Ubcgv
2 سال قبل

میشه دفعه بعد از اَ اِ اُ هم استفاده کنی؟!🙏

Ubcgv
Ubcgv
2 سال قبل

سلام دوستان
روز بخیر

فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

بخدا با کم بودن پارت ها راه میایم اما دیگه با نزاشتن کلیش دیگه نه

زندگی
زندگی
2 سال قبل

دو روزه پارت نمیزاری ،باید فردا سه تا پارت بزاری در ضمن دوتا خط هم نباشه

فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

مررررررررسی پیداش کردم

Maedeh
2 سال قبل

ای بابا دوستای عزیزززززز
نویسنده نت ندارع
یکم صبر داشته باشید منم مثل شما خمارم😑

......
......
پاسخ به  Maedeh
2 سال قبل

بابا نویسنده دلارای نت نداره پس ناسپاس چییی

Maedeh
پاسخ به  ......
2 سال قبل

گلمممم ادمین من ندارههههههه

Fat_me_h__
Fat_me_h__
2 سال قبل

عههههه پس چرا نمیزارییی فاطمهههه

Ati
Ati
2 سال قبل

من ک تلگرامو زیرو رو کردم تازه عقب تره پارتاش.
بابا سرویسمون کردی خو بزار دیگه چه خودشم میگیره🤦‍♀️

Maedeh
پاسخ به  Ati
2 سال قبل

عزیزم اینترنت ندارن مگر نه میذاشت

Maedeh
پاسخ به  Ati
2 سال قبل

ی تقلب😂من تقلب رو از نویسنده گرفتم…دلی باهاش نمیره😂

Ffff
Ffff
پاسخ به  Maedeh
2 سال قبل

خب بعد میاد میگه خیانت کرده 😑

Maedeh
پاسخ به  Ffff
2 سال قبل

گوه خورده😑😂مگه دست خودشه

Sssss
Sssss
2 سال قبل

حداقل مال امروز رو میذاشتید اه 😒

Narges
Narges
2 سال قبل

من نمیفهمم اگه تو تلگرام جلوتره پس چرا ادمین هعی میگه دست من نیست پارت گذاری

Zahra...
Zahra...
پاسخ به  Narges
2 سال قبل

دقیقا

نفس
نفس
پاسخ به  Narges
2 سال قبل

عزیزم فاطمه که دوروغ نمیگه اگر بود که میزاشت براتون در ضمن فاطمه چند وقتی نیست شاید نت نداشته باشع

رویا
رویا
2 سال قبل

چرا دوتا پارت جدید رو نباشید عععععع

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

ادامشو

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

دوستان کسی ادمشو میدونه؟

دلم درد میکنه😩
دلم درد میکنه😩
2 سال قبل

لیتک چنلشو میفرستی

فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

هییییی پارت خونم کم شده ا دیروز تا الان

دسته‌ها
85
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x