دلارای با ذهنی درگیر جواب داد
_ گفت دو سه ماه دیگه میاد
هنگامه کف زد
_ یعنی جفت داداشم خرن!
دلارای نگاهش کرد
_ هومن خوبه؟
هنگامه پوزخند زد
_ مهمه واست؟ با شوهرت گند زدید بهش که
_ اون زمان که حاجی انداخته بودمون گوشه زندان کجا بودید؟
بعدم هومن چرا؟ ما مشکلمون با حاجی بود
هومن فقط حقیقت رو فهمید
_ گند زدید زن و شوهر!
مروارید خانم حالش بد شد برید خداروشکر کنید سکته نکرد بخاطر هنرمندی شما دوتا
_ از هنرمندی شوهر عزیزش خبردار شد
به من و آلپارسلان چه مربوط؟
هنگامه رو به آزاده غر زد
_ کپی ارسلان شده ، بچه به این دوتا نره صلوات
دلارای دستش را روی شکمش گذاشت
دلش از خوشی ضعف رفت
_ شبیه مامان باباش نباشه میخواد شبیه کی بشه؟
آزاده خندید
_ لابد عمه شیرین عقلش!
هنگامه به بازویش کوبید و بلند شد
_ کارت ارس و بده حساب کنم!
دلارای غر زد
_ من نخوردم هنوز
_ تو انقدر ذخیره کردی که تا دوسال تامینی!
بده کارتو
دلارای کارت را از کیفش بیرون کشید
_ خداروشکر اس ام اس برداشت این کارتش نمیره واسش
آزاده دوباره خندید
_ سکته میکرد دهنش کج میشد
دلارای با خنده خدانکنه ای زمزمه کرد و هنگامه شانه بالا انداخت
_ واسه پسرش خرج میکنیم واسه خودمون که نیست
دلارای با احتیاط از پشت میز بلند شد
_ چه قدرم تو گذاشتی چیزی به دهن پسرش برسه!
هنگامه سمت پذیرش رفت و صدایش را بالا برد
_ الان میریم پاساژ سیسمونی که قسممونم دروغ نشه!
میشد گفت اتاقی کامل برای بچه چیده بودند!
هنگامه با لجبازی کسی را آورد برای کاغذدیواری و بعد او را مجبور کرد تخت و کمد بخرند
با سخاوقت هربار مبلغی بزرگ را دست نگهبان میداد و او هم با نیش باز خم و راست میشد
حال پسرک در خانه ی آلپارسلان اتاق داشت!
اتاقی فقط برای خودش با دیوارهای لیمویی رنگ ، نقاشی خورشیدی روی دیوار مقابل تختش و خرس پو به سلیقه آزاده
تخت طوسی با زنبورهای کوچک را خود دلارای انتخاب کرد
چند کوسن افتابگردان و عروسک شیر زرد رنگ را مانیا از سایتی خارجی سفارش داد و بعد نوبت خرید عروسک ها بود
تقریبا هر چهار نفرشان جدا جدا برایش عروسک میخریدند!
خرس های گنده ، ماشین های ست ، عروسک های حیوانات و باربی ، لگو بازی فکری و هرچیزی که فکرشان میرسید
مانیا قهقهه میزد و میگفت کارت ارسلان به بانک مرکزی وصل است و تنها دلارای میدانست ارسلان حتی فکرش را هم نمیکرده دلارای تا این حد خرج کند!
با این همه با این جمله که خرید هابرای بچهی خودش است خودشان را آرام میکردند و کفش و لباس های بعدی را سفارش میدادند!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نه تنها داستان داره روند بسیار خنک و قابل پیش بینی ای رو طی می کنه بلکه دیر به دیر پارت گذاشته میشه. واقعا انگیزه خواننده برای دنبال کردن داستان به صفر رسیده 😐
ای بابا بعد از ۲۳٠پارت حالا نویسنده ناز میکنه تمومش کن دیگه خستمون کردی اه
سلام ب همه رمان خوناا
من خیلی کم حرف میزنم
بیشتر میخونم
و نظرات و چک میکنم و لایک میکنم خوباش و
ولی واقعا در این موقعیت ک بیشتر اپا قطعن رمان جدیدی در دسترس نیس و رمانتون پربازدید شدهه واقعا خیلی بی احترامی ب شعور افراد خواننده است
لطفا رسیدگی بشه فاطمه هی🚶🏾♀️
نویسنده در خواب زمستانی فرو رفتهه😐
ینی ی پارت بزارین جان ننتون🔪😐💔
این واسه چی پارت نمیزاره؟!!!!!!!!شده مثل کارگردانای فیلم فیلمشون میگیره فس و چسشون درمیاد اولش خواننده ندارن هی پارت میزارن خواننده جمع میکنن اذیت میکنن یه ذره ام مدافع حقوق خواننده باشید لطفا خیلی خوبه منم خودم مینویسم وای پاش بیفته اینطوری تا نمیکنم واقعا که.
بچها بيايين چت روم(:🚶🏻♀️
ناموساااااااا فرداااا 5تا پارتتت نزاااریینننن دیگهه هرچی دیدین از چشمم خودتون دیدیننن. بدجورییی هلیااا میشم
نكن شر ميشه بچه😂😂😂😂😂😂
خوووو نويسنده پارت نميدههههه چيكار كنن
نننن بذاررر برمممم 🤬🤬🤬😬
باشه حالا كه اينجوري برو خودم پشتتم😂😂😂
حیف وقتمون که الکی میایم اینجا رو چک میکنیم ،خبری از پارت نیست
فردا
هی میگی فردا فردای تو کی میرسه وقتی پی دی اف اصلی اومد؟
فقط هر لحظه دارم به خودم میگم نکنه نتم مشکل داره نمیاره
آخه این چه وضعشه تورو خدا یا رمان نذارین یا میزارین منظم بزارین اه ! 😒
رمانی میشناسین تو سبک همین رمان باشه؟
Aaaaaa
واقعا که
نویسنده رمان رفته خواب زمستونیی آهاییی کسی نیستتتت🗣️
یکشنبه پارت بعدی میاد
Wtf😑
واقعا که اگه مسئولیت پذیر نیستید دیگه رمان نذارید شورشو در آوردید مگه خوانندها مسخره شما هستن که یه روز پارت میدید ده روز نمیدید
عزيزم نويسنده يكي ديگست پارت نميده نويسنده وقتي پارت نميده فاطمه چي چيو بزاره🚶🏻♀️🚶🏻♀️🚶🏻♀️🚶🏻♀️
ممنون از اطلاع رسانیت اگه هر دفعه همینطوری بگی پارت بعدی کیه ممنون میشیم دیگ دم به دقیقه نمیآیم سر بزنیم ببینیم آیا فرجی حاصل شده یا ن
خیلی بی مسئولیتید
من نویسنده رمان نیستم
منتظریم…😐
قبلا منظم پارت میزاشتی فقط خیلی کن بودن
الان همون کمم نمیزاری دیگ
ایتجاست ک میگن کفر نعمت از دستت بیرون کند🤣
واس چسمثقال پارت باید 10 روز صب کنیم😑
هر کس پیاممو میبینه رمان آفلاین معرفی کنه بهم لطفا
دختر بد پسر بدتر
ممنونم 😚
رمان سه تفنگدار قشنگه، ۱و۲ داره که یکش خنده دار تره، بخوام دقیق بگم که با رمان دیگه اشتباه نشه، اسم شخصیت اصلیش آیداعه
مرسی😚
حالا کلی بازم میشناسم که قشنگ باشه، اگه خواستی بگو، بازم بهت معرفی کنم
من به گور مادربزرگ نوه عمه همسایمون خندیدم اگه دوباره رمان آنلاین بخوام دنبال کنم…
اولین و مطمئنن آخرین رمان آنلاینی هست ک دنبال میکنم.
تمام این رمان داره گوه خوری زیادی به ادم می اموزد 😐 🚶♂️
تو که غلطاتو کردی، با اون لاشی حالم کردی ،کارتشم که دستته الان اون سگ پدر نیس فلنگو ببند در رو! لااقل جون اون بچه معصومو نجات بده ساده ی احمق هرزه
امیدوارم وقتی بچه ۱۸ سالش شد ننش بمیره باباشم بر اثر ایدز بمیره
واقعا دیگه جون برام نمونده فشش بدم 🙄
حرص نخور آبجی پیر میشیا😂
دختر کش جان
خدانکنه بیشعورر
حاجی واسه یه داستان به من میگی بی شعور باشعور؟😐
واقعا خنگه
عالی بود 😐👌😂
خاکتیم🚶🏻♂️ 😎
حالا توخودتو جر نده😂😂دختر کش😝
ناموسا دهن مارو سرویس کرد اصلا دیگه مهم نی این هرزه گوزو که اخرش ادم نمیشه ارزش وقت گذاشتن نداره😐
همه ش اينجا پلاسي ولي نميايييييي چت روممممممممممممممممممم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اهَ چرا نمیزاره دیگه
جرررررر ای هنوز بچش به دنیا نیومده😂
من از پارت 190دگ نخوندم امشب خوندم میبینم هنو دلارای تو دوران حاملگیه😐
به خدا با نخوندنت بُرد کردی👌🏻😂