آلپارسلان ناخوداگاه از روی کاناپه بلند شد و دلارای تلخ لبخند زد
_ آره
زن پرده را کنار زد و دوباره درخواست کرد نزدیک شود
هم زمان با خنده سرتکان داد
_ همونه پس! نگران نباشید برای بچهی بعدیتون از این استرس و وسواس ها روی وزن و بقیه موارد خبری نیست . من همیشه میگم پدر و مادر تازه با بچه دوم به بعد شیرینی بچهداری رو میفهمن. برای اولی انقدر استرس داری که نمیفهمی کی به دنیا اومد و دو سه ساله شد …
نگاه آلپارسلان روی صفحه سیاه و سفید خیره ماند
خدارا شکر کرد که چیزی تشخیص نمیدهد اما زن انگار قصد جانش را داشت!
انگشتش را روی صفحه گذاشت و ذوق زده ، طوری که انگار اولین سونوگرافیاش است با صدایی بچگانه گفت
_ سلام بابایی ، من اینجام
آلپارسلان دستش را به گوشه تخت گرفت و آب دهنش را فرو داد
لعنت به تو دلارای!
لعنت به روزی که مثل احمق ها تصمیم گرفتی قرص های جلوگیری را مصرف نکنی
_ این دستمه ، این پاهای کوچولومه
حیا میا هم اصلا ندارم پاهامو باز گذاشتم انگار نه انگار سه نفر اومدن مهمونی!
دلارای دستش را جلوی دهانش گرفت و اشک ریخت
آلپارسلان و او…
سونوگرافی و تصویر اهورا
ایرادی داشت اگر برای چنددقیقه بیشتر این خوشبختی دوام میآورد؟
_ اینم سرمه مامان و بابا
سالم سالمم و انشاالله تا چندوقت دیگه میتونید بغلمم کنید
مامانمم درست گفته … احتمالا حسابی تُپُلی باشم و تا چندسال باید مواظبم باشید چون هرکس بیاد خونمون قراره لُپامو حسابی بکشه
الانم میتونید صدای قلبمو گوش کنید
آلپارسلان پلک هایش را روی هم فشرد و زن صدای ضربان را پخش کرد
_ حالم خوبه و دارم تو شکم مامانم شیطونی میکنم به شرطی که باباییم قول بده حواسش به مامانم باشه که دیگه استرس نگیره و این لکهبینی ها تکرارنشه!
دلارای با صورت خیس از اشک به آلپارسلان خیره شد
چرا احساس میکرد رنگ پریده و بهت زده است؟
اصلا مگر او حسی به پسرکش داشت؟
زن حولهی یک بار مصرفی سمت آلپارسلان گرفت و او اخم کرد
دکتر اما انگار ترسی از ابروهای درهمش نداشت که با تحکم اشاره زد
_ لطفا به خانمتون کمک کنید
دلارای لب گزید و ارسلان بی توجه به دست دراز شدهی زن رو به او اشاره زد
_ پاشو
دکتر متوجه شرایط غیرعادیاشان شده بود
متوجه بی میلی مرد و عصبانیتش
متوجه غم چشمان دختر کم سن و ترسش
دستش را روی شانه دلارای گذاشت و تکرار کرد
_ ژل چسبناکه و مدت طولانی روی پوست بمونه ممکنه ضرر داشته باشه
لطفا کمکمش کنید تمیزش کنه
گفت و همانطور که میایستاد با شوخی ادامه داد
_ مسئولیت پذیر باشید که بزودی سه نفره میشید و ارزو میکنید چنددقیقه این روزهای دونفریتون برگرده!
آلپارسلان تنها برای خفه شدن صدای زن حوله را از دستش گرفت و با انگشت هایی منقبض شده آن را روی شکم برآمده دخترک کشید
دلارای ناخواسته لبخند زد
چه روزهایی که حسرت دونفره بودن بقیه را در جلسات سونوگرافی خورده بود!
دکتر بالاخره رضایت داد و با لبخند سمت میزش راه افتاد
_ پاشو عزیزم
گریه هم نکن کوچولوت حالش خوبه اما ترس و حال بد مامانشو حس میکنه
فیلم ترسناک، رمان غمگین ، هیجان زیاد ، بحث و دعوا و نگرانی تعطیل
یک محیط خیلی آروم و پر از آرامش تا زمانی که انشاالله جوجهتونو به سلامت بغل بگیرید
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
ای بابا کو پس رمان
هزار تا رمان قشنگ تر این خوندم چرا ارزش رمانتو میاری پایین آخه😐🗿
شورشو در آوردی دیگه ناموصن 😐😐
یعنی اگه حس کنجکاویم نبود قطعا ادامه نمیدادم
هعیییییی
دلم لک زده واسه یه بار پارت گذاری مثل قبلنا
دیگه شورشو درآوردید چه وضعشه؟
حالم دیگه داره بهم میخوره از این وضع پارت گذاری 😐
کو پارت اه
امشب هم از پادت خبری نیست ؟ چرا اینجور پارت میزاری
۶ و ۴۰ شد و پارت جدید نیامد،هعی زندگییییی…
نویسنده دیر پارت گذاشت
دو دقیقه تا پارت بعد،من میتونم تحمل کنم ارهیتبویویوزوزووزوز
ولی آخرش ارس عاشق دلارای میشه ها
چون من یه بنر از خیلی جلوتراش دیدم که فکر کنم واسه دلارای سر عمل اتفاقی میفته بعد ارس میگه پاشو دلی این بچه رو بدون تو نمیخوام 🌱
از کجا خوندی بگو بریم بخونیم راحت شیم اینکه سالی یدونه پارت میزاره
کجا خوندی؟
به ما هم بگو
اسپویل نکن دیگه خواهرشوهر جان
همه بنرها فیکن
یه چنل بود تو یکی از پیامرسانا دنبالش میکردم
ولی همه بنراش درست از آب دراومدن
نمیدونم شایدم از خودشون درآوردن
اصلا هیچی معلوم نی
یبار اینجا جلوعه یبارم چنلی ک من عضوم
من الان ی یه پارت فک کنم جلوترم
عاها
آخه بخاطر این میگم چون که هنوز نوشته نشده شایدم درست باشن واقعا
کی پارت میزاری ؟ 🤐
ای جانم نی نی 😍
معلمومه بچه به باباش رفته خجالت نمیکشه😂😂😂پاهاشو باز گزاشته خجالتی هم در کار نیست
فک کنم نویسنده بمیره و این رمان تموم نشه ک نشه
سلاااامممم خووووبببییییی؟😃😍😂
منو یادته؟😐🤣🤣🤣🤣
چه دکتر اسکلیه نشسه بجا بچه حرف میزنه تازه جلو ارسلان حرفای بی ادبانه میزنه😐🤣
آنقدر داره طولانی میشه میترسم یهو بیفتم بمیرم بقیشو نتونم بخونم 😶
لامصب تو چرا انقد حق گویی؟انقد که استرس این رمانو من کشیدم احساس میکنم قراره از ی جایی ب بعد غیبش بزنه
خیلی حس بدیه….
چون خودت اینارو کشیدی😭
واقعا کشیدی؟
برای این پارت…میشه گریه کرد؟
بابا قرار نیست یسال بشینیمبرا این رمان اههه تمومش کن دیگه زود به زود بزار پارتو
فک کنم قراره بشینیم ، چون داره به یه سال نزدیک میشه و معلومه که قراره خیلی چرت تر بشه و آخرشم مزخرف تموم شه، پس بهتره قید خوندنشو بزنیم 👌🏻
وای خیلی دیر به دیر پارت میزاری .یکم بیشتر بزار خدا خیرت بدع
دکتر کجای کاری اخه؟
زندگی دلارای ترکیبی از فیلم ترسناک و هیجانات منفیه😐