آلپارسلان کنار گوشش غرید
_ باز زبونت سمباده کشی میخواد نه؟
_ انقدر بهم گیر نده ببین صدام در میاد اصلا یا نه
_ مثل احمقا شکمتو گرفتی تلو تلو میخوری که چی؟
دلارای سرش را سمت مخالف برگرداند تا او شکستنش را نبیند
ماه پیش در گروه تلگرامی که دکترش داده و مادران باردار در آن بودند از واکنش همسرهایشان خوانده بود
به اینکه چطور مدام با عشق به راه رفتنشان نگاه میکنند یا سربه سرشان میگذارند تا استرسشان کم شود
تلاش کرد صدایش نلرزد
_ شکم منو ببین
فکر کن دوتا هندوانه بهت بسته باشن
میتونی عادی راه بری؟
نخیر همش میترسی بیفته
با دستت نگهش میداری
ارسلان پوزخند زد
_ کاش بیفته! مشکل همینه مثل مامانش سگ جونه
احساس کرد کسی خنجر تیزی در قفسه سینه اش فرو کرد
چادر را روی صورتش کشید و همانطور که آرام اشک میریخت تند تر قدم برداشت
قولش را فراموش کرده بود
همان دقایق اول چنان به هق هق افتاد که صدای غرغر ارسلان بلند شد
حال خوبی نداشت
استرس ها ، خونریزی انگشتانش و وحشتی که تجربه کرده بود توانش را میگرفت
مثل روزهای اول حالت تهوع داشت و دعا میکرد این نگرانی ها کار دستش ندهد
زیر شکمش تیر میکشید و سینه هایش درد داشتند
بالاخره میان هق هق ها حالش بهم خورد
دستش را مقابل دهانش گرفت و سمت فضای باز دوید
تنها توانست خودش را به باغچه برساند و با تمام توان عق زد
طوری که حس کرد چشمانش در حال بیرون افتادن است
کسی بازویش را عقب کشید و بعد صدای محکم و دستوری آلپارسلان
_ بسه ، تمومش کن
چشمانش سیاهی رفت
_ ولم … ولم کن … آخ
_ بس کن میگم
_ اجازه … اجازه بالا آوردنم ندارم؟
واقعا عنشو درآوردیا نویسنده
واسه یه رمان باید نصف عمر ما تلف بشه؟ خو اگ عاجزی تو نوشتن بگو خودمون بقیشو سرهم کنیم مسخرتیم مگ؟
نمیدونم چرا یهو یاده هومن افتادم
به نظرتون الان داره چیکار میکنه؟؟
پیشه اصغر 12 یه معتاد شده 😂
از دلارای حالم بهم میخوره در این حد منگول نداریم واقعاا
واییی ۲۴۳ پارت شر نوشتی بسه د اخه عزیز من تمومش کن
آقا یو ار ف-ا-ک-ی-ن-گ و تماممممممممممممممممممممم
ای خدا،ارسلان ایشلا خودم سنگ قبرتو با گلاب بشورم،خودم لای خرمات گردو بزارم،خودم فاتحه تو بخونم حناق ۴۸ ساعته بگیری پسر احمق
😂 😂 😂
تا کی میخوای تموم کنی رمانتو؟؟؟؟
بسه دیگه هی مزخرف پشت مزخرف
دیگه وقتشه تمومش کنی:/
نویسنده جونم
واقعا دستت درد نکنه راضی به زحمت نبودیم
خیلی نوشتی مراقب دستات باش حیفن خیلی نگرانم برات عزیزم🤧
به نام خدا سلام
به همگی
سلام فرزندم
من ميگم شما نویسنده عزیز بیا و یه کاری کن ،جدی میگم خواهرانه واقعا،واسه رمان خودت ارزش قائل باش واسه قلمت واسه نوشتنت ، اینکه یا ننویس یا دیگه اینقدر کم نزار… یا دو روز یکبار سه روز یکبار اما درست و حسابی بزار به یه جاهایی برسون پارت رو ،به شخصه جا خوردم یهو دیدم تموم شد در حد پیام بازرگانی هم نبود این پارت واقعا ! من باشم واسه حفظ هنر قلم نویسندگیمم شده باشه این فرمی پارت نمیذارم
فکر کنم بچه ش الان بیاد
تمی بیا چت روم
آقا گفتم مردم آزاری کیف میده یانگفتم😈😂
وووی ها اگر حال داشتم برات تعریف میکنم چه کاریی کردم با همسایه ها😂
.
مردم آزاری کیف میدها😈😂
همین؟ 😐😐😐😐😐😐😐😐😐
مزخررررررررررررف
Enghdr ziad bod mn jat angoshtam drd grft😐
فارسی را پاس بداریم🤣
از کفاسط نوشتن هات معلومه!
تو حرص نخور پوستت چروک میشع🤣
مامانش هزینه میکنه لیفت میبره 😂😂😌😌😌
فدای مامانش😍😂
خدا نکنه عزیزم
بوس بهت😚
من قهرمممممم
عه وا 😂 چرا 😂
هعییی باشه طوری نی
نچ نگران نباش بیب
نیسم
خوبه
اینهمه انتظار میکشیم برای چهار خط آخرشم بعد چند روز تاخیر ، میزنن نویسنده دیگه نمیتوانه این رمانو ادامه بده
تهش بچه تو همین امامزاده دنیا میاد 😑
ن بابا اگه ب این نویسنده ی اسکل و شل مغز باشه حالا حالاها بچه به دنیا نمیاد
طفلک دلارای تا کی باید چوب اشتباهش رو بخوره آخه