رمان دلارای پارت 245

3.1
(7)

 

 

آلپ‌ارسلان حرفی نزد

 

چقدر سرگذشتشان شبیه بود

 

پدر مادرهایی با ذهن بسته و حماقتی بی اندازه که خیال می‌کردند هیچکس جز خودشان هیچ چیز نمیفهمد

 

نتیجه چه شده بود؟

 

بچه هایی پر از عقده و حسرت با دنیایی از اشتباه…

 

دلارای برای چه جنین را میخواست؟

 

تا دنیا این بلا را سرش بیاورد؟

 

اصلا آن بچه نیامده بدبخت بود

 

شاید تنها شانسش در زندگی وجود مادری چون دلارای بود

 

ثانیه ای مکث کرد و بعد حرفش را پس‌گرفت

 

دلارای هم بچه بود

پر از آسیب هایی که شاید تقصیر خودش نبود اما روحش را از بین برده بودند

 

حتی او هم نمی توانست مادر خوبی باشد چه برسد به پدرانه های آلپ ارسلان!

 

روزی که از دخترک خسته می‌شد زمان رفتن میرسید و آن وقت تازه می‌فهمیدند به دنیا آوردنش چقدر اشتباه بوده

 

نمیخواستش چون می‌ترسید!

از خودش و آینده ای که برایش می ساخت

 

نمیخواستش و می‌دانست این نخواستن به نفع بچه است

 

 

تا زمان خواب هیچ کدام سکوت بین‌شان را نشکستند

 

هر دو در فکر بچه بودند

 

هر دو به نجات دادنش فکر میکردند

 

یکی با کشتنش و دیگری با به دنیا آوردنش!

 

آلپ‌ارسلان قبل از خواب در مقابل چشمان خیره ی دلارای بدون خجالت در ها را قفل کرد و کلید را برداشت

 

برای چندمین بار به خودش لعنت فرستاد

 

کاش می‌شد فردا تمامش میکرد

 

کاش قول نداده بود!

 

هرچند قولش به دلارای اهمیتی نداشت

 

دخترک آنقدر خطا کرده بود که حال حق اعتراض نداشت اما کسی که علیرضا برای سقط معرفی کرده بود برای فردا آماده نبود

 

پیام علیرضا چند دقیقه قبل به دستش رسیده بود

 

“چند برابر پول میگیره و انجامش میده ولی میگه با مسئولیت خودتون

بچه بزرگه ممکنه هر اتفاقی بیفته”

 

سیگاری آتش زد و با اعصابی داغان کام گرفت

 

اگر دلارای را میکشت…

 

موهایش را چنگ زد

 

او نه ، اگر میکشتش هم انتخاب احمقانه‌ی خودش کشته بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.1 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آمین
آمین
1 سال قبل

ینی حالا درسته ک نویسنده ها عادت دارن اسمای خیلییییی خااااص بزارن رو کرکترا ولی خدایی عجیب تر از آلپ ارسلان ملک شاهان پیدا نکرد بزارع؟

Yas
Yas
پاسخ به  آمین
1 سال قبل

😂 😂 😂 😂 😂 گل گفتی😂😂😂😂

آمین
آمین
1 سال قبل

واااای کصشرررر محضهههه ینی واقعا از اولششش ک این دختره کصخل ۴ ماهه حامله بود نفهمیده بوده مسخره ب تمام معنا ، اخه مگ میشه چهار ماه پریود نشی حالت تهوع داشته باشب شکمت بیاد بالا نفهمی ، بعدم انقد شاسکول بود ک با این زندگی رو هواش و ارسلانی ک نمی‌خواستش الکی ی بچه بی گناه رو نگه داشت ، حالام این ارسلان جاکش ک بچه هقت ماهه رو میخواد بندازهه ، بیاین همتون برین تو … ک دیگه اعصاب برام نمونده

......
......
1 سال قبل

چه پارت چرتی😐😐
50 ساله بارداره . خسته شدیم 😑

silent killer
silent killer
1 سال قبل

چ عجب دو خط دادی!

S.Sh
S.Sh
1 سال قبل

رمانش بیشتر ژانر اجتماعی داره تا عاشقانه..

hasii
hasii
1 سال قبل

چرا اینکارو با ما میکنی😐😑

فاطی
فاطی
1 سال قبل

گه با این پارت گذاشتنت یکساله دارم این رومانو میخونم ریدی به خودت

Fateme
Fateme
1 سال قبل

اه ریدم دهنت بابا ارسلان سرویسمون کردی

Tamana
Tamana
1 سال قبل

واقعا میخواد آخرش چی بشه؟

Asfh
Asfh
1 سال قبل

احتمالا نویسنده هم عقده ای هست که اینقدر کم می‌نویسه وگرنه آدم باید واسه شخصیت خودش و رمانش ارزش قایل باشه

Ana
Ana
1 سال قبل

دوستان ميشه ازتون يه خواهش كنم ،بياييد لطف كنين ديگه واسه اين رمان كامنت نذارين (نذاریم) خود من هم واسه اينكه اين پيشنهاد و خواهش رو ازتون بکنم الان کامنت گذاشتم ، بنظرم ایشون حتی نظرات ذره ای اهمیت نمیده چرا پس کامنتی داده بشه واقعا چرا!؟ این حجم از پارت کوتاه بی معناست .. خواستین از روی کنجکاوی بخونین فقط بخونین همین …خواست ادامه بده نخواست هم بسلامت ادامه ندن دیگه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Ana
رویا
رویا
1 سال قبل

ینی بیشتر از ارسلان حالم از دلارای بهم میخوره با این عاشق شدنش باید …به این عشق که بیشتر به حماقت میخوره این رمان یه تصویر سیاه از عقده هاست که مارم مچل خودش کرده بابا الان یه ماهه هنوز نکپیدن از اومدن ارسلان تا الان تو رمان 3 ساعت نشده والا مردم با این بچه بچه دار شدن میفرستنش مدرسه این هنوز به دنیا نیومده

Tahora
Tahora
1 سال قبل

واقعا همین قدر؟

نازگل
نازگل
1 سال قبل

واقعا دیگه نمیدونمممم چی بگم. کاش ایقد کنجکاو نبودم آخرش چی میشه حداقل ایقد حرص نمیخوردم 😑 یکی نویسنده رو از خواب بیدار کنه

...
...
1 سال قبل

یعنی ریدم تو همچین رمانی و نویسندش که این قدر این رمان رو کشش دادن و کصشعر تحویل آدم میدن ریدم تو همچین رمانی تو خودت آدم بودی یه رمان رو این قدر خز نمیکردی

Nazila
Nazila
پاسخ به  ...
1 سال قبل

خب حال نمیکنی نخون لامصب،آدم میاد کامنت بخونه بدتره همه چی میره رو مخش

دسته‌ها

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x