رمان دلارای پارت 260 - رمان دونی

 

 

 

 

با خشم سر‌تکان داد اما زن بیخیال نمیشد

 

_ قیمتم دو برابر‌ میکنی!

 

_ در اتاقو قفل کن

 

زن پوزخند زد

 

_ حواسم هست بهش

 

_ قفل کن گفتم

 

_ خب بابا ، صداتو میبری بالا چرا؟

 

با غرغر در اتاق را قفل زد و صدایش را بالا برد

 

_ بیا ، خیالت راحت شد؟

 

ارسلان بی توجه به ماشین با پای پیاده سمت خیابان اصلی راه افتاد

 

جلوی پیراهنش هنوز از اشک های دلارای نم داشت

 

با اعصابی بهم ریخته سیگاری آتش زد و عمیق کام گرفت

 

عجب روز سختی بود

 

صدای دلارای در مغزش تکرار شد

 

(آواز این بچه تویی!

منو نمیشناسه ولی تورو می‌شناسه

دنیا که بیاد اسم تورو بهش بگیم آروم میشه!

میخوای قاتل کسی بشی که اسمت آرومش میکنه؟

میخوای نفس بچه ای رو بگیری که هنوز دنیا نیومده فقط تورو می‌شناسه؟)

 

وانتی با بار‌ پرتقال از کنارش گذشت

 

اینبار صدای دکتر زنان بود

 

(اینم سرمه مامان و بابا

سالم سالمم و ان‌شاالله تا چندوقت دیگه میتونید بغلم کنید

مامانمم درست گفته … احتمالا حسابی تُپُلی باشم و تا چندسال باید مواظبم باشید چون هرکس بیاد خونمون قراره لُپامو حسابی بکشه

الانم میتونید صدای قلبمو گوش کنید)

 

موهایش را چنگ زد

 

(شما میدونید غیرقانونی چطور بچه رو سقط میکنن؟

تو رَحِم تیکه تیکه‌اش میکنن!)

 

سیگارش انگار تقلبی بود

آرامش نمیکرد

 

با ناسزایی روی زمین پرتش کرد و کفشش را ر‌ویش فشرد

 

حتی پچ پچ کردن های بچه‌‌ی گل فروش هم عذابش میداد!

 

(_ نی نی ما پسره خاله

_ مثل شوهرت بداخلاق و اخمو میشه!)

 

 

 

 

 

عصبی وارد داروخانه شد

 

در این هوای سرد عرق کرده بود

 

اسم دارو را به زن پشت میز گفت

 

زن با لبخند سر تکان داد

 

_ صبر‌کنید تا چند دقیقه دیگه میارن

اینجا تموم کردم تو انباره

 

آلپ‌ارسلان کلافه سر تکان داد

 

زن به پشت سرش اشاره زد

 

_ جناب تا همکارم داروی این آقارو میارن شما نسخه رو بدید به من

 

مرد پشت سر جلو آمد

 

آلپ‌ارسلان اب دهانش را فرو داد و چشم دزدید

 

نوزادی در آغوش داشت

بچه ای که آلپ‌ارسلان میدانست بیشتر از دو سه ماه نداشت

 

_ دارومو گرفتم

گردن‌بند طبی میخواستم همکارتون گفتن ازین سمت بگیرم

 

زن سر تکان داد

 

_ بله چه سایزی؟

 

_ نمیدونم تا حالا استفاده نکردم

 

_ میارم براتون امتحان کنید

 

زن از روی صندلی بلند شد و مرد نوزاد به دست بچه را در آغوشش تکان داد

 

_ جان بابا؟ میریم الان گریه نکن که مامانت منو میکشه تا این هوا آوردمت بیرون

 

 

 

 

 

آلپ‌ارسلان گوش هایش را منقبض کرد تا نشنود

 

زن بالاخره برگشت

 

کمربند کرمی رنگی را سمت‌ مرد دراز کرد

 

_ سایز اینو امتحان کنید تا من برم سایز بزرگ ترهم بیارم

 

مرد کمربند را گرفت و تشکر کرد

 

ارسلان غرید

 

_ داروی من چی شد خانم؟!

 

_ تا چنددقیقه دیگه میارن

نسخه رو هم لطف کنید درضمن

 

آلپ‌ارسلان حرفی از نسخه نداشتن نزد

 

با کمی پول حل میشد!

 

_ آقا میشه بچه رو یک دقیقه بگیری؟

هر دو دستمو لازم دارم!

صندلی هام سرده سرما میخوره

 

آلپ‌ارسلان ابرو در هم کشید

همین کارش مانده بود!

 

_ من دارم میرم

بده یکی دیگه

 

مرد اصرار کرد

 

_ یک دقیقه ست جناب

به جز من و شما کسی نیست که

 

_ تا حالا بچه بغل نکردم

میفته

 

_ نه بابا چرا بیفته؟! سبکه وزنی نداره

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار

    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت می‌کنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون می‌ده. نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی

    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب برخلاف تمام شب‌هایی که او خودش دوستانش را آنجا جمع

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیسو از زهرا سادات رضوی

    خلاصه رمان :   آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش نمیره که یه روز به خودش میاد و میبینه گرفتار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری

    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش تصمیم میگیره که پول توجیبی اون رو قطع بکنه و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهرا پیرهادی
زهرا پیرهادی
1 سال قبل

پارت ۲۶۲رو نمیزاره که هیچ ۲۶۱هم حذف کرد اوسکل😑دیگه نمیخونم رمانشو برو بابااااا

mehr58
mehr58
1 سال قبل

ای ولللل

Mkh
Mkh
1 سال قبل

حالا دوتا پارت هدیه بزاری مثلا چی میشههه

Yas
Yas
پاسخ به  Mkh
1 سال قبل

بابا دست بنده خدا آدمینا نیست که نویسنده باید بزاره بعدش آدمین میزاره اینجا

ازهار
ازهار
1 سال قبل

من میگم ارسلان پشیمون میشه وبرمیگرده که دلارای رو ببره خونه ولی دلارای فرار کرده وپیداش نمیکه وانوقت ارسلان دربدر دنبال دلارای وبچش میگرده اخر رمان هم پیداش میکه وپسرش چندسالشه و…..

مهی
مهی
1 سال قبل

دلم میخواد جرت برم میخوام پارت کنم الهیییییییییی فشار بخوری بترکی تاول بزنی که فقطططططططططط درمورد دوتادونه قدم ارسلان نوشتی سگ بزنه ب رماننننن واییییییییییی ی ذره انسان باش بشر یکممممم فقط ی کوچلو آدم باش ک چی آخه این چ وضعیه حال آدمو بهم میزنی با این مسخره بازیات نمیفهمی چی میخونی مرده شور رمانتو خودتو باهم ببرن😑😑😑😑😑😑😑

من شرور
من شرور
1 سال قبل

خب ارسلان بچه رو بغل میگیره حس خوبی پیدا میکنه برمیگرده از کارش منصرف میشه و بعدم اگه نویسنده بخواد پایان

پارمیدا
پارمیدا
1 سال قبل

سه سال بعد …..

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x