رمان دل دیوانه پسندم پارت 45

5
(1)

 

چشم ازش بر نمی داشتم.
حتی پلک هم نمی زدم که مبادا یه وقت یه اتفاقی بیفته و نبینم

فیلم دوربین ضبط هم می شد. ولی خب اون لحظه می خواستم ببینم داره چی کار می کنه.

پرده رو کنار زد
پنجره رو باز کرد.
این همه فعالیت واسه سروش واقعا بهت اور بود.

چند دقیقه همینجوری وایساد.
باد پرده رو جا به جا می کرد و گاهی اونو پشت پرده پنهون می کرد

داشت چی کار می کرد؟
یعنی فقط قصد داشت هوا بخوره؟
چند دقیقه دیگه هم همینجوری وایساد.

بعد پنجره رو بست و رفت روی تختش دراز کشید.
هوفی کشیدم.

همین؟
آره فقط می خواست هوا بخوره.
کلافه خودم رو انداختم روی تخت
نیم ساعت گذشت دیدم هیچ تکونی نخورد.

حتما خوابیده بود.
بهتر بود منم بگیرم چند ساعتی رو لااقل بخوابم.
داشتم خودم رو کور می کردم.

خواستم لپ تاپ رو خاموش کنم و بگیرم بخوابم که روی گوشیم پیام اومد.
چکش کردم.

مازیار بود. با اخم و تعجب برش داشتم ببینم چی گفته.
بدون سلام و احوال پرسی نوشته بود

_ این کارو ول کن دلارام. بهم گوش کن!
گوشی رو با حرص انداختم روی تخت و به ادامه کارم پرداختم.

چقدر پرو بود.
چرا ول نمی کرد؟ من این روزا نیاز داشتم یکی بهم روحیه بده.

حالا چپ می رفتن راست میومدن می خواستن منو منصرف کنن.
به سرم زد خطم رو هم عوض کنم

دلم می خواست بزنم زیر گریه.
به زور بغضم رو قورت دادم.
گوشیم رو گذاشتم روی پاتختی و بدون اینکه جوابش رو بدم گرفتم خوابیدم.

البته بعد از یک ساعت فکر و خیال.
****

صبح به زور ساعت هشت بیدار شدم.
اصلا نمی تونستم چشمام رو باز نگه دارم

توی خواب و بیداری مشغول باز کردن لپ تاپ شدم.

صفحش که اومد از لای یکی از چشمام نگاه کردم.
هنور خواب بود. تو همون حالت.
البته تعجبی هم نداشت.

دیشب تا همون ساعت که من بیدار بودم اونم بیدار بود.
بعد مثل من که کار نداشت.

آزاد بود از هفت دولت. تا ظهر هم می تونست بخوابه.
پوفی کشیدم و رفتم یه چیز بخورم.

مامانم صبحونه رو برام چیده بود.
همیشه صبحا واسه من و بابام صبحونه حاضر می کردو بعد می رفت می خوابید.

بابامم رفته بود.نشستم سر میز. به زور چند تا لقمه خوردم و برگشتم توی اتاقم.

چشمام دو دو می زد. دلم می خواست بخوابم.هی تخت رو می دیدم و تحریک می شدم که یه چرت بزنم.

ولی نه. باید بیدار می موندم.
****
اون روزم هم به همین شکل گذشت.
کشیک سروش رو دادن!
و سروش هیچ کار نکرد.

واقعا مونده بودم از این زندگی خسته نمی شدن؟
هر روز تکراری. هر روز فقط توی یه اتاق.
نه سرگرمی ای نه کاری چیزی.

آدم دیوونه می شد.
هرچند خب اونا رو به اسم دیوانه می بردن اونجا.

ولی من هنوزم ایمان داشتم سروش دیوونه نبود.
هیچ کدوم از کاراش، حرکاتش، نگاه هاش
و کلا هیچیش به بیمار های روانی نمی خورد.

اما باید اینو ثابت می کردم.
چون تو اون لحظه اون توی یه تيمارستان بستری بود

و هیچ کس هم نتونسته بود کاری کنه تا از اونجا بره بیرون

وسط روز باز مازیار بهم پیام داد.
_ چرا جواب نمی دی دلارام؟
اصلا انگیزه جواب دادن و حرف زدم باهاش رو نداشتم.

برای همین اعتنا نکردم.
چند دقیقه که گذشت دید گوشیم داره زنگ می خوره.

قطع کردم. ولی کم نیاورد و دوباره زنگ زد.
بازم رد کردم. و باز هم تماس…

دیدم کم نمیاره. با حرص آیکون اتصال رو لمس کردم و خیلی جدی و تند گفتم :

بله آقای محترم؟
اولش سکوت کرد.
بعد گفت : دلارام؟
مازیارم!

_ بله می دونم. لطفا کارتون رو بگید.
انگار توقع نداشت با اون لحن باهاش حرف بزنم.

آه کشید و گفت :
مثل اینکه اصلا اعصاب نداری. یه وقت دیگه زنگ می زنم.

_ نه نه. اتفاقا اعصابم خیلی هم سر جاشه.
فقط یاد گرفتم با هرکسی باید چه جوری صحبت کنم.

الان هم اگر کار داری بگو، وگرنه دیگه جوابت رو نمی دم.

_ هیچ وقت فکرشو نمی کردم یه روز کارمون به اینجا بکشه.
_ عه؟ چه جالب. حالا که کشیده. کارت رو میگی یا قطع کنم.

_ تمومش کن. لطفا. دیگه نرو اونجا!
_ این چیزا دیگه به شما مربوط نیست آقای یاقوتیان.

شما برو به تلاشت برای اینکه سد راه من بشی ادامه بده.
ولی یادت نره، کارمایی هم هست.

به زودی تقاص این کارات رو پس می دی. زمین گرده
چند لحظه ای سکوت کرد.

بعد گفت : امیدوارم یه روز بفهمی که اشتباه می کردی.
و گوشی رو قطع کرد.
نذاشت حرف بزنم. منظورش چی بود؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

ببین پسره احمق ، اصلا میفهمه داره با اینده یه دختر بازی میکنه

Nahar
Nahar
1 سال قبل

واایی چقدر مازیار پرروعه😐😐😐

Maaayaaa
Maaayaaa
1 سال قبل

چرا حس میکنم مازیار یه چیزی درباره ی سروش می‌فهمه

اصلا به تو چه مازیار که دلارام چیکار میکنه

...
...
1 سال قبل

اصلا جور در نمیاد که آخرش مازیار بشه آدم خوبه دلارام بشه کسی که اشتباه کرده پووف

یه نفر...
یه نفر...
پاسخ به  ...
1 سال قبل

واقعا مزخرف میشه🥴

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x