رمان دل دیوانه پسندم پارت 53

1
(1)

 

_ بودم.
_ ای امون از عشق های یکی دو روزه امروزی.

سفره دلم رو براش باز کردم.
خیره به رو به رو همینطور که بینیم رو با دستمال میگرفتم گفتم :

عمو واسه من یکی دو روزه نبود.
چند ساله بود.

_ عجب!
سخته… ولی می گذره دخترم. سخت یا آسون می گذره. فقط یادش میمونه.

تا جوونی جوونی کن. لذت ببر از زندگیت. دنبال ارزو هات برو

این اتفاقات حسرت نداره. ولی وقتی پا به سن بذاری و به آرزو هات نرسیده باشی،

اونوقته که میشینی و غصه می خوری. میگی جوونیم رفت. انرژیم رفت.

و حسرتش می مونه روی دلت.
نگاهش کردم و گفتم :
عشق نمی تونه آرزو باشه؟

لب برچید.دنده عوض کرد و گفت : چرا می تونه.
ان‌شاءالله یه بهترش گیرت میاد.

_ من بهترش رو نمی خوام!
_ پس ان‌شاءالله مصلحتت با خواسته دلت یکی باشه.

به دعایی که برام کرد فکر کردم. چقدر قشنگ بود.

در خونمون رو که دیدم گفتم :
عمو همینجاست.

زد بغل.
ازش تشکر کردم و گفتم : من پول همراهم ندارم.
یک دقیقه صبر کنین برم از داخل بیارم.

_ نمی خواد بابا جان. برو سریع خودت رو گرم کن که مریض نشی.
_ نه اصلا نمیشه.
لطفا دو دقیقه وایسید. الان میام.

باز خواستم برم که گفت : نیا بیرون دیگه بابا جان من می رم.
جاش برای اموات فاتحه بخون.

نگاه قدرشناسانه ای بهش انداختم.
لبخندی زدم و گفتم :
ممنونم.

ان‌شاءالله هرچی از خدا می خواید بهتون بده.

اونم لبخند زد و تشکر کرد.
از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت خونه.

تازه داشتم حس می کردم که چقدر سردمه.
امیدوار بودم که مریض نشم.

مامانم وقتی منو با اون سر و شکل دید هینی کشید و شروع کرد به غر زدن.

_ دلارام موش اب کشیده شدی.
خاک عالم. الان مریض بشی من چه خاکی تو سرم کنم.

همینطور که به سمت اتاقم می رفتم گفتم :

مامان بچه نیستم که. مریضم بشم خودم از پس خودم بر میام.

_ چقدر شما بچها بی درکید
زود باش برو لباس هاتو عوض کن.
بدو

رفتم توی اتاقم. با همون لرزی که داشتم لباس هامو عوض کردم و خزیدم زیر پتو.

مثل چی داشتم می لرزیدم. به احتمال زیاد قرار بود مریض شم.

ولی سعی کردم بهش فکر نکنم و فقط یکم بخوابم.
چشم که وا کردم تمام تنم کوفته بود.

همه جام درد می کرد
همون موقع هم مامانم با یه لیوان شیر عسل و قرص و آب اومد توی اتاق.

وقتی دید بیدارم چراغ رو روشن کرد و گفت :
اومدم بیدارت کنم.
چقدر می خوابی.
پاشو اینا رو بخور.

_ مرسی.
صدام رو که شنید گفت:
وای صدات چرا این شکلی شده؟ مریض شدی نه!

_ نه مامان خوبم.
_ نه مامان و کوفت. اینجوری میگی که من چیزی بهت نگم.

بلند شو زود اینا رو بخور . گفتم مریض میشی.
اومد جلو دست گذاشت روی پیشونیم و گفت :

تب داری که.
آخ. بلند شو ببرمت دکتر.
نشستم روی تخت. خیلی درد داشتم.
ولی گفتم :

نمی خواد مامان. میگم خوبم. استراحت می کنم سر پا میشم.

خواستم لپ تاپ رو روشن کنم که سریع دستم رو گرفت و نذاشت.

گفتم : مامان چی کار می کنی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یکی
یکی
1 سال قبل

خوب این پارت چی داشت اخه رفت سرما خورد اومد یکم بیشتر بنویس لابد فردا میره دکتر پس فردام بر میگرده خونه

Maaayaaa
Maaayaaa
1 سال قبل

اینم مثل آرش پا نمیشه بره دکتر هوووف😑

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x