رمان دل دیوانه پسندم پارت 96

1
(1)

 

 

چیزی به مامانم نگفتم.

بهش پیام دادم :

 

گفتم می خوام دور بزنم.

مامانم گفت منم میام..

کنسله.

 

سریع جواب داد.

_ اینم شانس منه.

عیب نداره. بازم شاید تنها بشی.

 

هوفی کشیدم. این پسره ول کن نبود.

مامانم گفت :

 

با کی حرف می زنی که کلافه کرده.

 

_ هان؟ هیچ کس. یکی از بچه‌هاست.

 

_ چی میگه؟

_ هیچی ولش کن.

بریم؟

 

یکم چپ چپ نگاهم کرد و گفت :

بریم.

 

با هم راه افتادیم و شروع کردیم به قدم زدن.

جای واقعا قشنگی بود.

 

هی حواسم ولی به اطراف بود که بینم می بینمش یا نه.

 

اما خبری ازش نبود. دیگه تصمیم گرفتم حواسم رو ازش بگیرم

 

و از محیط اطراف لذت ببرم.

 

 

 

همینجور داشتیم می رفتیم که یهو دیدم از رو به رو داره میاد سمتم.

 

عینک دودی هم زده بود.

استرس گرفتم

قبل اینکه مامان اونو ببینه تغییر مسیر داد.

 

چقدر دیوونه بود این بشر.

 

الان اگه می دیدنش قطع به یقین فکر می کردن من آدرس دادم.

 

و بابام از دستم خیلی دلخور می شد.

نمی تونستم که بگم ماموره و فلان.

 

قسم خوردم حرفی نزنم.

 

وقتی که رفت نفسی از سر آسودگی کشیدم.

 

مامان هم داشت در مورد یه اتفاقی که واسه یکی از دوستاش افتاده بود حرف می رد.

 

منم یکی در میون می فهمیدم چی میگه.

 

یکم دیگه که رفتیم گفتم :

مامان برگردیم؟

دیگه فکر کنم کم کم بابا هم بیدار شه.

 

بیدارم نشد بیدارش کنیم..باید بریم

 

مسیر هنوز طولانیه.

_ باشه. برگردیم.

با هم دور زدیم سمت جایی که بودیم.

 

 

 

 

رفتیم نشستیم سر جامون. مامان قبل اینکه بابام رو بیدار کنه یهو فکری به سرم زد و گفتم :

 

مامان مامان.

یه جوری یهویی صداش زدم که ترسید.

_ هااا. چته دختر؟

 

_ میگم دو دقیقه بیدارش نکن. من یه سرویس برم بیام

 

_ تازه رفتی که.

_ نمی دونم. باز گرفت

_ باشه برو زود بیا.

 

_ ماچ بهت.

بلند شدم و رفتم سمت همون جایی که بود.

 

تا خواستم گوشیم رو در بیارم بهش پیام بدم یهو دستی دورم حلقه شد.

 

هینی کشیدم و خواستم تقلا کنم که از بوی عطرش فهمیدم اونه

 

یکم آروم گرفتم.

ولی همچنان تو آغوشش نباید می موندم.

 

چرخیدم سمتش.

تا خواستم حرف بزنم یهو لبشو گذاشت روی لبم و صورتم رو قاب گرفت.

 

خشکم زد.

همراهیش نمی کردم ولی پسشم نزدم.

 

خیلی حرفه ای داشت با لبم بازی می کرد.

 

 

 

 

محو اون لحظه شدم و همه چی یادم رفت.

 

دوست نداشتم زمان بگذره.

دوست داشتم همینجور ادامه بده.

 

دستاش دورم حلقه شد و روی کمرم حرکت کرد.

 

لحظه لحظه هر دو بی قرار تر می شدیم.

 

دیگه کم کم داشتم کنترلم رو از دست می دادم.

 

حتی نمی تونستم عقب بکشم.

 

وقتی صدای مامانم رو شنیدم که داشت صدام می زد و دنبالم می گشت مجبور شدم ازش جدا بشم.

 

با چشمای خمار به هم نگاه کردیم.

نفس نفس می زدیم.

 

یکم بهش خیره موندم.

بعد بدون اینکه چیزی بگم رفتم.

 

مامانم رو پیدا کردم و رفتم سمتش.

منو که دید گفت :

 

معلومه تو کجایی دختر؟

نگاهی به پشت سرم انداختم و گفتم :

 

ببخشید

اومدم

_ چرا نفس نفس می زنی؟

_ خب دویدم دیگه.

 

_ کجا بودی؟

_ همین پشت مشتا

‌_ بابات بیدار شد؟

 

_ آره. تازه غر زد که چرا بیدارم نکردین

دیر شد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

به نه نه اش میگه رفتم دست شویی ، بعد میگه کجا بودی میگه ، همین پشت و مشتا جالبه

'F'
'F'
1 سال قبل

این دختره هم دیوونس،با دست پس میزنه با پا پیش میکشه

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x