رمان دل دیوانه پسندم پارت 98 - رمان دونی

 

 

_ خب من چی کار کنم؟

تقصیر منه؟

 

_ آره.

_ تقصیر منه؟

_ آره. تقصیر توعه که اینقدر خوبی که من دل بستم بهت.

 

_ خب الان دیگه خوب نیستم. و میگم نمیام بیرون.

 

_ بازم فرقی نمی کنه. من تو رو می شناسم

_ برو مازیار.

آه کشید.

 

_ فکر کنم تا صبح باید همینجا تو ماشین بخوابم.

 

چشمام گرد شد.

_ برو خونتون.

چته تو.

_ گفتم که چمه.

 

ادای گریه در آوردم و گفتم :

کار نداری. خدافظ.

 

مهلت ندادم حرف بزنه و گوشی رو قطع کردم.

 

رفتم نشستم روی تخت و هوف بلندی کشیدم.

 

این پسر دیوونه بود.

 

داشت منم دیوونه می کرد.

یکم که گذشت خواستم بیخیال باشم ولی نتونستم.

 

وجدانم اجازه نداد.

 

 

 

اصلا نمی دونستم مونده یا رفته.

 

ولی بلند شدم و رفتم بیرون.

 

مامان داشت تلویزیون می دید و بابا خوابش برده بود.

 

رفتم سمتش و گفتم :

مامان؟

_ بله؟

_ یکی از دوستام اومده جلوی در.

 

میشه یه دیقه برم؟

با تعجب نگاهم کرد و گفت :

 

کدوم دوستته این موقع شب.

 

_ از بچه های دانشگاه. برام امانتی آورده.

از اینجا رد می‌شده.

 

خدا منو ببخشه که مازیار منو مجبور می کرد اینقدر دروغ بگم.

 

_ خب بگو بیاد تو

_ گفتم. تنها نیست باید زود بره.

برم؟

 

_ برو دیگه. مراقب باش.

_ باشه. مرسی.

 

صورتش رو بوسیدم و بلند شدم. یه شال انداختم روی سرم و رفتم جلوی در.

 

اینو اونور رو نگاه کردم ندیدمش.

 

گوشیم رو در آوردم خواستم بهش زنگ زدم که از پشت سر غافلگیرم کرد.

 

برگشتم سمتش.

اخمی مهمون صورتم کردم که فکر نکنه مشتاقم

 

 

 

ولی اون اشتیاق توی صورتش بیداد می کرد.

مشخص بود خیلی مشتاقه.

 

گفتم : چرا ول نمی کنی مازیار؟

می خوای شر درست کنی؟

 

_ چه شری؟ چی شد الان؟

شک کردن بهت؟

 

_ نه نکردن. ولی اگه همین شکلی ادامه بدم شک هم می کنن

 

_ خب فعلا که چیزی نشده. نگران نباش.

 

_ هوف از دست تو.

_ اگه نمی دیدمت نمی تونستم بخوابم.

 

نگاهی به جلوی در انداختم و گفتم :

 

حداقل از جلوی در بیا کنار.

با هم رفتیم سمت ماشینش.

 

گفتم : نمی شینم تو ماشین.

_ می ترسی بدزدتم؟

_ حق دارم اگه بگم آره!

آه کشید.

_ آره خب. با کارایی که من کردم واقعا حق داری.

 

رسیدیم به ماشینش. گفت ‌:

حالا میشینی یا نه

_ قبل اینکه جواب بدم گفت :

 

اصلا تو بشین پشت فرمون.

بعد هم در راننده رو برام باز کرد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع آغشته به خون به صورت pdf کامل از مهلا حامدی

            خلاصه رمان :   بهش میگن گورکن یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره… تشنه به خون و زخم دیدست… رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه… چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست… حالا چی میشه؟ اگه یه دختر هر چند ناخواسته تو کارش سرک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلیار
دانلود رمان دلیار به صورت pdf کامل از mahsoo

      خلاصه رمان دلیار :   دلیار دختری که پدرش را از دست داده مدتی پیش عموش که پسری را به فرزندی قبول کرده زندگی می کنه پسری زورگو وشکاک ..حالا بین این دو نفر اتفاقاتی میوفته که باعث…   پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهان pdf از سپیده شهریور

  خلاصه رمان :   ماهک زنی کم سن و بیوه که در ازدواج قبلی خود توسط شوهرش مورد آزار جنسی قرار گرفته. و حالا مردی به اسم شاهان به زور تهدید میخواد ماهک رو صیغه ی خودش کنه تا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x